۱۹۳۹- دربارهٔ پروپوزال و رساله و دفاع و غیره
شما وقتی یه سند علمی مثل کتاب، مقاله، پایاننامه و پروپوزال ارائه میدی، باید از سامانهٔ همانندجویی ایرانداک درصد مشابهت بگیری. که جامعهٔ علمی بدونه چقدر از اینور اونور کپی کردی. از مسئول آموزشمون پرسیده بودم این عدد چقدر باید باشه و گفته بود برای پروپوزال تا سی درصد مشابهت قابلقبوله. اون سی درصدم بابت تعریفها و نقلقولها و ارجاعاته که اصولاً نمیشه نباشه و لازمه. سه هفته پیش نسخهٔ نهایی کارمو برای استادم فرستادم و بالاخره تأیید کرد که میتونم این نسخه رو برای ایرانداک بفرستم و مشابهت بگیرم. درصد مشابهت کار من ۱۹ شد و درصد مشابهت کار دوستم صفر. بهش گفتم ینی تو اصلاً هیچ نقلقولی از کسی نیاوردی و همه رو خودت نوشتی؟ گفت آره من همه چیو بازنویسی کردم. وقتی گواهیم رو تحویل استادم دادم گفت ۱۹ درصد زیاده و کمش کن. گفت برای داورها مهمه که کارت تکراری نباشه. گفتم تکراری نیست، ولی برای تعریفِ مثلاً واژه و تکواژ مجبورم از عبارتی استفاده کنم که بقیه هم استفاده کردن. گفت اینا رو حذف کن. گفتم نمیشه که. انسجام متنم به هم میخوره. گفت به هر حال یه کاریش بکن زیر ۱۰ درصد بشه. اینا رو تو شرایطی میگفت که من داشتم حاضر میشدم برم تبریز و لپتاپمو نمیخواستم و نمیتونستم ببرم (چون اگه میبردم، با توجه به اینکه از کربلا مستقیم میخواستیم بیایم تهران، باید لپتاپمو تا مرز یا تا کربلا هم میبردم) و بلیت قطار پیدا نکرده بودم و معلوم هم نبود اتوبوس گیرم بیاد. این وسط استادم پروپوزالمو امضا نمیکرد تا اون درصد همانندی رو بیارم پایین. چون این درصدو هوش مصنوعی حساب میکنه، هر جملهای که سهتا کلمهش مشابه سهتا کلمهٔ یه نفر دیگه بودو مشابهت حساب کرده بود. مثلاً من گفته بودم هما مخفف هواپیمایی ملی ایرانه. اینو هزار نفر دیگه هم مثال زده بودن و مشابهت گرفته بود. باید سرواژهای پیدا میکردم که کسی تو کارش نیاورده باشه قبلاً. حالا اینا یه طرف، اینکه بعد از سفر قرار بود مستقیم بیایم اینجا و نمیخواستم وقتی مامان و بابا میان خونه نامرتب باشه هم یه طرف. افتاده بودم به جون در و دیوار و بشور و بساب. از شب قبلش تا عصر لباسشویی کار میکرد. هی بشور هی پهن کن هی جمع کن و اتو کن و بذار کمد. اصلاً یه وضعی بود. فایلا رو ریختم رو فلش و به استادم گفتم دارم میرم تبریز و لپتاپ نمیبرم و اونجا با کامپیوتر خونه انجام میدم. پنجشنبه صبح رسیدم خونه و نشستم پای سیستم. همهٔ گنجینهٔ واژگانیمو گذاشتم وسط و تمام کلمات مشابه رو با مترادفشون جایگزین کردم و فرستادم ایرانداک و منتظر بررسی. بررسی کردن و نتیجهٔ درخواست همانندجوییم شد صفر درصد. اینم بگم که هزینهٔ این همانندجویی بار اول ۳۷۵۰۰ و بار دوم و سوم و غیره ۷۵هزار تومنه. هیچ اهمیتی هم نداره واقعاً. ولی گویا جلوی داورها برای یه استاد افتخاره که درصد مشابهت کار دانشجوش کم باشه. استادم بالاخره امضا کرد و در واپسین دقایقی که تبریز بودیم و به سیستم و اینترنت دسترسی داشتم وارد سایت گلستان شدم که مدارکمو آپلود کنم. دیدم همچین جایی برام تعریف نکردن. فکر میکردم مسئول آموزش باید تعریف کنه و منتظر اون بودم. اگه میدونستم خودم باید انجامش بدم زودتر انجام میدادم. اینم اضافه کنم که شب قبل از حرکتمون داشتم اسلایدهای دفاعمو با سیستم خونه که فکر کنم آخرین باری که باهاش کار کرده بودم دانشآموز بودم آماده میکردم میریختم رو فلش که با خودم ببرم. شنبه صبح تو مسیر کرمانشاه در شرایطی که وضعیت آنتن داغون بود زنگ زدم دانشگاه و گفتن خودت باید بری از فلانجا درخواست بدی و بارگذاری کنی. فایل امضاشدهٔ پروپوزال و گواهی همانندجوییمو وسط جاده آپلود کردم و منتظر تأیید مسئول آموزش و استاد و مدیرگروه و رئیس دانشکده و هزار نفر دیگه که تهش بهم اجازهٔ دفاع از پروپوزال بدن. هیچ کدوم از همکلاسیا و استادهام هم نمیدونستن دارم میرم سفر. فقط به نگار گفته بودم که اگه مشکلی پیش اومد یوزر پس بدم حلش کنه. که خدا رو شکر قبل از اینکه از مرز رد شیم همهٔ تأییدیهها رو گرفتم. تنها چیزی که از دست دادم شرکت در جلسهٔ دفاع پروپوزال دوتا از همکلاسیام بود که زمان دفاعشون یه هفته قبل از من بود و من اون موقع کربلا بودم.
بذارید یه کم برگردم عقب و این پروپوزال رو بیشتر توضیح بدم. وقتی تو کنکور دکتری شرکت میکنید و آزمون کتبی رو قبول میشید و دعوت به مصاحبه میشید، علاوه بر رزومه و مدارکی که آنچه گذشتِ شما رو نشون میده، باید پروپوزال یا طرحی که برای آینده مدّ نظر دارید روش کار کنید رو هم با خودتون سر جلسهٔ مصاحبه ببرید و در موردش صحبت کنید. پروپوزال که معادل فارسیش میشه پیشنهاده، طرح اولیهٔ رسالهٔ دکتری شماست. بر اساس همین موضوعه که استادها روز مصاحبه شما رو انتخاب میکنن و امتیاز میدن. فرضاً اگه دانشگاه شما برای رشتهٔ شما پنجتا ظرفیت و پنجتا استاد با تخصصها و گرایشهای مختلف داشته باشه، هر استاد یه دونه دانشجو میتونه انتخاب کنه. انتخاب هم بر اساس رزومهها و پروپوزالهاست.
طرحهایی که من برای مصاحبهٔ دکتری ارائه داده بودم بیشتر تو حوزهٔ کامپیوتر و پیکره و آموزش بود. با اینکه هیچ اشارهای به ساختواژه یا صرف نکرده بودم، ولی یه استاد صرفی منو برداشت. چون چیزایی که دورهٔ ارشد یاد گرفته بودم به ساختواژه مربوطتر بود. این استادی هم که برم داشت استاد یکی از درسهای دورهٔ ارشدم بود و منو میشناخت. در واقع نسبت بهم شناخت داشت.
دورهٔ دکتری اینجوریه که دو سه ترم کلاس داری و بعدش باید روی پروپوزال و بعدشم روی رسالهت کار کنی. ترم سوم وقتی استاد راهنمام پرسید رو چی میخوای کار کنی، چندتا موضوع مطرح کردم که از بینشون نامهای تجاری رو پسندید و گفت روی این کار کن. این موضوع رو اون روز فیالبداهه گفتم و با اینکه چندین سال، از روزهای اول دورهٔ ارشد ذهنم درگیرش بود ولی روز مصاحبه در موردش صحبت نکرده بودم و براش پروپوزال ننوشته بودم.
استاد راهنمام یکی از استادها رو به عنوان استاد مشاور بهم معرفی کرده بود. یه استاد دیگه هم بود که من دوست داشتم اونم مشاورم باشه ولی استاد راهنمام گفته بود اونو بهعنوان استاد داور در نظر گرفتم. تیرماه امسال وقتی پروپوزالمو نوشتم و میخواستم ثبتش کنم تا اجازهٔ دفاع بدن، اون استادی که قرار بود مشاورم بشه قبول نکرد که مشاورم بشه. نهتنها من که کلاً داوری و مشاورهٔ همه رو رد کرد. در نتیجه اون استادی که من دلم میخواست مشاورم باشه و برای داوری کنار گذاشته بودیم رو بهعنوان مشاور انتخاب کردیم و ایشونم پذیرفت که مشاورم باشه. یکی از استادهای دورهٔ ارشدم هم شد داور. برادر یکی دیگه از استادهای ارشدم هم شد داور بعدی. یکی از استادهای دورهٔ دکتریم هم شد یه داور دیگه. یه استاد راهنما داشتم، یه مشاور و سهتا داور. بخش پیشبینینشدهٔ ماجرا اونجا بود که روز دفاع از پروپوزالم که همین دوشنبهٔ هفتهٔ گذشته باشه، بعد از اینکه دفاع کردم یکی از داورها (همون استاد دورهٔ ارشدم که اتفاقاً مشاور پایاننامهٔ ارشدم هم بود و اینجا معروفه به استاد شمارهٔ ۳) شد مشاور رسالهٔ دکتریم. اون مشاور اولم هم کلاً نیومد سر جلسهٔ دفاع و ندیدمش تا حالا. گویا سفر خارج از کشور بود و چون شناخت کافی نسبت بهش ندارم نمیتونم این فرضیه رو مطرح کنم که کربلا بود یا جای دیگه.
دوشنبهٔ هفتهٔ پیش، روز دفاع از پروپوزال (فردای مصاحبهٔ استخدامی و پسفردای آخرین روزی که کربلا بودیم)، وقتی دارم نکات داورها رو یادداشت میکنم: