۱۵۶۳- چهارشنبهها
از وسط کلاس کاربردشناسی خدمت رسیدم که عرض کنم چقدر دلم میخواست سهچهارتا بچۀ قدونیمقد بهصورت تماموقت تو دست و بالم داشتم و ازشون میخواستم یه ماجرایی که قبلاً اتفاق افتاده رو توضیح بدن تا بررسی کنم ببینم زمان فعلهاشون ماضی نقلیه یا بعید یا ساده؟ بعد ترتیب سازههای جمله رو بررسی کنم و مطابقۀ فعل با فاعلو. چهارشنبهها روز عجیبیه. شبش تا دیروقت بیدارم و استرس کلاسای صبح رو دارم و نگران ارائه و کاراییام که آماده نیست و باید تحویل بدم. با همین اضطراب میخوابم و چون نگرانم خواب بمونم زود بیدار میشم و دیگه خوابم نمیبره. چون کم خوابیدم و خستهم و کلی مونده تا هشتِ صبح، دوست دارم بازم بخوابم ولی نگرانم خواب بمونم. تو این بازۀ زمانی غلط کردم خاصی بابت ادامۀ تحصیل تو چشامه و علاقهم به علم و دانش کمترین حد ممکنشه و به تمام موجوداتی که اون ساعت از صبح خوابن حسادت زایدالوصفی میورزم و دلم میخواد داد بزنم و همۀ دنیا رو از خواب برخیزونم!. به زمین و زمان ناسزا میگم و وقتی به این فکر میکنم که تا عصر کلاس دارم و نمیتونم بخوابم دلم میخواد گریه کنم و وسط گریه، آهنگ شاد میذارم که خوابم بپره و انرژی بگیرم. هشت که میشه قر تو کمر فراوونه و وارد لینک کلاس که میشم، یه آدم دیگهم. با اشتیاق ارائهمو میدم و با اشتیاق ارائۀ بقیه رو گوش میدم و مشارکت میکنم و کلی ایده به ذهنم میرسه که میشه مقالهشون کرد. بلافاصله بعد از کلاس نظریههای نحوی ساعت هشت، کلاس کاربردشناسی ده شروع میشه و اونجا مشارکت و انگیزه و علاقهم دوصد چندانه. حدودای دوازده، هم گشنمه هم خستهم هم خوابم میاد هم بهلحاظ علمی دچار یأس فلسفیام و خب که چی خاصی تو چشامه. این فاصلۀ ناهار و استراحت، دوباره به زمین و زمان ناسزا میگم و دویستتا آلارم تنظیم میکنم و بعد بیهوش میشم و میرم تو کما!. ولی انقدر نگران خواب موندنم هستم که قبل از آلارمها بیدار میشم و دوباره به زمین و زمان ناسزا میگم و علاقهم کمتر از اون کمترین حد صبحه و متنفرم حتی. بعد وارد لینک کلاس که میشم باز یه آدم دیگه میشم و با اشتیاق ارائهمو میدم و با اشتیاق ارائۀ بقیه رو گوش میدم و مشارکت میکنم و کلی ایده به ذهنم میرسه که میشه مقالهشون کرد. کلاسام که تموم میشه، عصر، خستهترین موجود عالَمم و هر جا باشم همونجا خوابم میبره. ینی حتی توان اینکه خودمو برسونم به تخت و بالش و پتو رو هم ندارم. ولی خیلی زود بیدار میشم و بیدار که میشم معجونی از عشق و نفرت و انگیزه و انرژی و خستگیام. روز عجیبیه. بس که این روز نوسان احساسی دارم من. و هر هفته هم همین روند تکرار میشه. اگر هم احیاناً یه وقت براتون سؤال ایجاد شد که چرا وسط کلاس پست میذارم عارضم به حضورتون که در ساعات ابتدایی جلسه استاد کاربردشناسی یهو صداش قطع شد و هی هر چی گفتیم صداتونو نداریم واکنشی نشون نداد. بعد همهمون پرت شدیم بیرون و اونایی که اسمشون یه دونه نون داره تونستن وارد شن و اونایی که اسمشون نه نون داره نه ر داره موندن بیرون. بعد رفتیم تو گروه پیام گذاشتیم و واکنشی از استاد دریافت نکردیم. بعد اونایی که اسمشون نه نون داره نه ر داره فقط یه دونه میم داره وارد کلاس شدن ولی استاد همچنان قطع بود صداش. منم ضمن خَدو! بر هر چی آموزش مجازی و راه دوره گفتم بیام از فرصت پیشآمده نهایت سوءاستفاده رو بکنم و یه پست بذارم. اگه درست نشه کامنتا رم میتونم جواب بدم. تو کلاسای واجشناسی و آواشناسی بعدازظهرا هم همیشه دلم خواسته یکیدوتا نوزاد تو دستوبالم باشه که آواهای تولیدی اینا رو بررسی کنم.
آقا =)))) تو که اسمت هم ن داره هم ر :))
تو جملهی «با اشتقاق ارائهمو میدم» منظورت واقعا اشتقاق بود؟ چون دو دفعه هم اینطور نوشتی برام سوال شد. از اونجایی که مطابق توضیح ویکیپدیا «اشتقاق» یکی از روشهای واژهسازیه گفتم شاید یه معنی دیگه هم داره و خواسی جملهت ایهام هم داشته باشه. مثلا ارائههات راجع به اشتقاق بودن :))
امیدوارم کلاس درست نشه که این سوال منو جواب بدی :))