۱۶۲۳- از هر وری دری، منتخب خوانندگان، سری پنجم
پنجاهتا از یادداشتهای منتشرنشدهای که تو وُرد نوشته بودمو شمارهگذاری کردم. و ازتون خواستم یه عدد از ۱ تا ۵۰ بگین. هر شب پنجتا از یادداشتهای منتخب شما اینجا منتشر میشه. برای امشب، یادداشتهای شمارۀ ۴۳ و ۲ و ۵ و ۶ و ۴۸ انتخاب شدن. این یادداشتها رو تو این یکی دو سال اخیر تو یه فایل ورد موسوم به «خب که چی» نوشتهام.
۴۳. اگر غضروفهای آریتنوئید محکم به هم بچسبند حالتی پیش میآید که تارآواها فقط در یک انتها ارتعاش میکنند. در این حالت موج صوتی به وجود میآید که دامنه و فرکانس پایینی دارد و به آن واک بازداشته یا جیرجیری گفته میشود. این مصوت یا واکِ جیرجیری یا بازداشته یه جور واک هست که استاد آواشناسیمون وقتی داشت توضیحش میداد برای اینکه بهتر متوجه بشیم چی میگه یه آهنگ از رضا یزدانی فرستاد گفت شبیه صدای رضا یزدانی.
۲. یه زمانی بهمعنای واقعی کلمه وطنپرست بودم و ایرانو از همه جا و همه چی بیشتر دوست داشتم. عِرق ملی داشتم. تو گذشتههای باشکوهمون سِیر میکردم. از چندتا سایت زرتشتی خط میخی و اوستایی یاد گرفته بودم که کتیبهها رو خودم بخونم. بعدتر خط پهلوی ساسانی و اشکانی رو هم یاد گرفتم. رو در و دیوار اتاقم عکس کتیبهها و عتیقهها و جاهای تاریخی و باستانی بود. وطنم پارۀ تنم بود. ولی حالا حس میکنم اون حس وطنپرستیم نسبت به گذشته کمتر شده. گذشته ینی اون روزا که دبیر و سوریان و ساعی و رضازاده طلا میگرفتن و دوستام هنوز مهاجرت نکرده بودن. حالا وقتی میبینم چقدر بابت ایرانی بودنشون اذیت یا تحقیر میشن یا مورد ترحم واقع میشن، دفاعی ندارم. از اینکه دیگه خبری از عشق آتشینم به این خاک نیست ناراحتم. حس قشنگی نیست.
۵. یکی از فامیلامون یه فیلمی فرستاده برام با این محتوا که شکلات تلخ، ممنوع. شکلات تلخ اِله و بِله و فلان سمها رو داره. کسی که داشت این حرفا رو میزد یه پیرمرد با محاسن سفید و کلاهی که اغلب تو سر بابابزرگا دیدم بود. نمیشناختمش. اومدم پایینتر و توی توضیحات یه دونه هشتگ روازاده دیدم. اسم این آقای روازاده رو یه بار از یکی که مسواک نمیزد و میگفت آقای روازاده گفته مسواک و خمیردندون باعث پوسیدگی دندانها میشه شنیده بودم. همینجا به این نکته هم اشاره کنم که بیشتر دندونای اینی که مسواک نمیزنه پوسیده و دارو نمیخوره و دکتر نمیره چون آقای روازاده گفته دارو فلانه و بهمانه. چندتا حرکت عجیب دیگه هم ازش دیده بودم که اونا هم گویا توصیۀ آقای تبریزیان بوده. حالا نمیدونم این دو نفر باهم همکارن یا استاد و شاگردن یا چی. ینی نه تا حالا عکسشونو دیدم نه اسم کوچیکشونو میدونم ولی خب ندیده و نشناخته ازشون بدم میاد. مخصوصاً وقتی میشنوم یکی واکسن نمیزنه و کرونا رو در حد سرماخوردگی معمولی فرض میکنه و میگه تبریزیان گفته. دیروز به یکیشون میگم تو واکسنتو بزن، کنارش داروی امام کاظمتم ادامه بده. میگه نه اینجوری اثر داروی امام کاظم میره. دو ساعت حرف زدم بعد دیدم نرود میخ آهنین در سنگ. متحجر و تحجر که شاخ و دم نداره. همینه دقیقاً. از حجر میاد و معنی سنگ میده.
۶. وبلاگ برام مثل یه پازل بزرگِ چندهزار تیکهست که دارم بهمرور کاملش میکنم و البته بعضی تیکههاشم تو مشتم قایم کردم و نشون نمیدم. هر چی زمان میگذره تصویری که از خودم ساختم روشنتر میشه. ولی حالم با این تصویر خوب نیست. دوست دارم به همش بریزم و برای همیشه برم. دلشو ندارم ولی. بلد نیستم ولی.
۴۸. یه فایل ورد دارم که توش دوستداشتنیهای آدمای دوستداشتنی زندگیم رو نوشتم. نوشتم نگهداشتم برای وقتی که میخوام خوشحالشون کنم. نوشتم که حواسم باشه کی با چی خوشحال میشه. با ساعت مچی، رومیزی، دیواری، شنی، آفتابی. کاکتوس. هر چیزی که یه شکل منحنیوار داشته باشه. گل، گل یاس، نرگس، گلهای ریزهمیزه. مکعب روبیک. آسمون. نجوم. کتاب. کتاب نجوم. کتابهای امیرخانی. دوربین دوچشمی. تلسکوپ. تأسیس رصدخانه. سریال مختارنامه. مستند راز. مستند ثریا. رادیو. فوتبال. هر چی که عکس توتورو روش باشه. گوجهسبز. نارنگی. آلو. لواشک. آلبالو. شیرینی خامهای. نونخامهای. بستنی طالبی یا زعفرانی. شکلات خیلی تلخ. آشرشته دستپخت مامانش. مهمانداریِ هواپیما. پیشخدمتی تو کافه. کار کردن تو بایگانی. کار کردن تو آزمایشگاه شیمی. ویرایش و مستندسازی. نوشتن نامۀ انگلیسی. بیسکویت سالمین. بستنی سالار. دایتی. رنگ بنفش. چیدن میوه. ماژیک. مدادرنگی. خودکار. پاکن. پنیر. بازیِ منچ... بازم هست...
شما با چی خوشحال میشین؟
+ فردا شب هم یادداشت شمارۀ ۳۹ و ۴۱ و سه یادداشت دیگه به انتخاب شما منتشر میشه. لطفاً یه عدد از ۱ تا ۵۰ به جز اینایی که گفته شده بگید. این شمارهها تا حالا انتخاب شدن: ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۱۰ و ۱۳ و ۱۴ و ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ و ۲۲ و ۲۷ و ۳۰ و ۳۴ و ۳۹ و ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ و ۴۳ و ۴۴ و ۴۸ و ۴۹ و ۵۰.
من با همون شکلات تلخ که آقای روازاده روا نمیدونه خوشحال میشم!
حسی رو که تو (۶) گفتی میفهمم یه جورایی. من گاهی میگم برم کلا از صفر شروع کنم. ولی میدونم بازم به مرور همین تصویرو میسازم :))