۱۵۸۵- دانمارک
امروز عصر امتحان واجشناسی دارم. این ترم سهتا درس داشتم. یکی از درسام که استادش آسونگیره! امتحان نداره و یکی دیگه از درسامم یه استاد بسیار سختگیر داره که اصرار داره امتحانش حضوری باشه. گفته تا مهرماه صبر میکنم بیاید دانشگاه حضوری امتحان بگیرم. این امتحان واجشناسیِ امروز مجازیه. یه کم استرس دارم. نگران قطعی برق و نتم. پریشب خواب میدیدم امتحانمون تو دانشگاه اسبقه و بهصورت حضوریه و من هیچی بلد نیستم. از ششتا سؤال فقط یکی رو تونسته بودم جواب بدم. وقت امتحان تموم شد و برگهها رو گرفتن و ناراحت بودم که پاس نمیشم. از این کابوسا زیاد میبینم. حالا اینکه من هنوز خواب امتحان میبینم طبیعیه، چون به هر حال هنوز امتحان پس میدم! ولی اینکه چرا موقعیت امتحانها شریفه رو نمیفهمم. البته متوجهم که مغزم فعلاً خاطرهای از دانشگاه جدیدم نداره که تو خوابها ازش استفاده کنه، ولی فضای فرهنگستان هم هست خب. چرا ولکنش به شریف اتصالی داده فقط. تو خواب دیشبم هم برندۀ یه جایزۀ تلویزیونی شده بودم و برای گرفتن جایزهم نرفتم جلوی دوربین که شما چهرهمو نبینین. یادم هم نمیاد قرعهکشی بود یا مسابقۀ چی بود و جایزهم چی بود. نفر هفتم شده بودم و به نفر ششم یه دونه تشک سفید خوشگل دادن. وقتی جایزهشو دیدم گفتم کاش من ششم میشدم و اینو به من میدادن که ببرم بذارم روی تخت خوابگاه ترم بعدم. تشک سفید سابقم رو گذاشتم تو خوابگاه ارشد بمونه و اهدا کردم به هماتاقیم که هر کاری خواست باهاش بکنه. اون موقع لازمش نداشتم ولی ترم بعد باید برای خوابگاهم تشک تهیه کنم. بعدِ سه سال بهلحاظ روحی آمادگی مواجهۀ مجدد با خوابگاهو ندارم. صبح وقتی داشتم مقالۀ استادم رو میخوندم و به سلسلهمراتب واجی کتاب نسپر و ووگل فکر میکردم و جملۀ «در زبان فارسی نیز مانند بسیاری از زبانهای دیگر یک قاعدۀ همگونی وجود دارد که در داخل یک هجا و بین دو هجا هنگامی که هجای اول به همخوان خیشومی [n] ختم شده باشد و هجای دوم با همخوان لبی آغاز شده باشد رخ میدهد» رو میخوندم مثالِ دانمارک اومد به ذهنم و یاد داستان دامّارک افتادم. صفحۀ پیدیاف مقالۀ واجشناسی استادم رو کنار زدم و اینوریدر رو باز کردم و تو جستوجوی آرشیو وبلاگهای حذفشده نوشتم دانمارک. روی پستِ مارس 2015 از آرشیوِ وبلاگ مدّنظر! کلیک کردم و برای هزارمین بار خوندمش.