۱۷۳۱- آی نه گؤزل قایدادی شال ساللاماق
شال بیانداز
دلتنگیهایم را در گوشۀ آن میپیچم
سراپا آتش میشوم
سرخی میبخشم وجودت را
طنین قاشقزنی قلبم
پشت درهای بستۀ نگاهت
مشتی عشق میطلبد
ذرهای مشکلگشایی کن
ماندانا نوربخش
امشب بهمناسبت چهارشنبهسوری دکتر نوربخش این شعرو تو گروهمون گذاشت و منو یاد شعر شهریار انداخت. عنوان پست، بخشی از حیدربابای شهریاره. ترجمهش اینه که «چه رسم قشنگیه رسم آویزان کردنِ شال». حالا این رسم آویزان کردن شال چیه؟ یکی از رسمهای قدیمی در برخی مناطق آذربایجان در چهارشنبۀ آخر سال مراسم شالاندازیه. به این صورت که شب چهارشنبهسوری، جوانان و نوجوانان با چادر و پارچهای به پشتبام خانۀ اقوام و آشنایان میرفتن و از روزنۀ پشتبام اونو به داخل آویزان میکردن. صاحبخانه هم با میوه، شیرینی، آجیل، تخممرغ، پول، جوراب پشمی و مواردی از این دست ازشون پذیرایی میکرد. گاهی صاحب شال جوان عاشقی بوده که با آویزان کردن شال از دختر صاحبخانه خواستگاری میکرد. در این مواقع هر چه به شال بسته میشد، شال بالا کشیده نمیشد تا اینکه صاحبخانه با پی بردن به موضوع، نشانهای از دختر را همراه آن میکرد و جوان عاشق با مشاهدۀ نشانهای از دختر که به شال بسته شده بود، متوجه میشد که خانوادۀ دختر او را شناخته و به این وصلت رضایت دادهاند.
شما چه رسم و رسومی داشتید یا دارید تو منطقهتون؟
اگه جای دخترِ صابخونه بودید نشانهتون چی بود؟
درود
سپاس بابت لینک کلاسهای دکتر نایبی
خیلی کارساز هست.