۱۵۶۵- آنچه گذشت، به روایت اینستاگرام، صفحۀ دانشگاهی، بخش پنجم
این بخش آخر پستای اینستای دانشگاهیمه. پستای یک ماه اخیرمه.
سیوسه.
یازده سال پیش، تو یه همچین روزی. ۱۲ اردیبهشت، روز معلم.
مبارکِ معلمهای عزیز و استادهای نازنین و دوستای گلم باشه.
(یه تراکتوری هم در حاشیهٔ تبریکمون مشاهده میشه که یادم نیست دستخط کیه)
سیوچهار. پست روز سمپاد، ۱۴ اردیبهشت امسال:
پست و استوریهای تبریک روز سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) دوستان رو دیدم یادم افتاد امروز روز سمپاده. هر چند دیگه از ما گذشته این روزو به هم تبریک بگیم ولی هر سال این موقع اول از خودم و دوستان و بعدشم از گوگل میپرسم دلیل این نامگذاری چیه و چرا سیزدهم یا پونزدهم نه و چرا چهاردهم اردیبهشت؟ چیزی دستگیرم نمیشه ولی سال بعد دوباره سؤالمو تکرار میکنم و اول از خودم و دوستان و بعدشم از گوگل میپرسم دلیل این نامگذاری چیه و چرا سیزدهم یا پونزدهم نه و چرا چهاردهم اردیبهشت؟ بازم چیزی دستگیرم نمیشه. نه روز تولد کسیه، نه کسی ترور یا فوت شده و به شهادت رسیده، و نه اتفاق خاصی افتاده این روز. جدی چرا؟
سیوپنج. اردیبهشتماه، تبریز تگرگ اومد. رفتم دم در و از کوچه فیلم گرفتم. فیلمو تو اینستای همدانشگاهیا و فامیل گذاشتم ولی چون اینجا چندتا خوانندۀ تبریزی دارم و چون یکهزارم درصد ممکنه خودشون یا اقوامشون ساکن این کوچه باشن، نمیتونم اون فیلمو اینجا هم بذارم. یه عکس از کفِ کوچه! میذارم فقط. با متن پست:
الان اینجا داره تگرگ میاد. ما به تگرگ ریز میگیم نقل. چون که شبیه نُقله. به تگرگ درشت هم میگیم دُلو که بهمعنی پُر و توپُر هست. دلمهٔ خوراکی هم با این دُلو همخانوادهست.
سیوشش. اینو در ایام کرونا گذاشتم:
صبح بابا داشت تلفنی با یکی از دوستاش حرف میزد. دوستش گفت سوپ و مایعات، زیاد بخورید. بعد در توصیف سوپ گفت اگر «یاندْرْسا» بهتره و برای سرفه خوبه. ترجمهش میشه اگه بسوزونه بهتره. منم میشنیدم حرفاشونو. یهو شیرجه رفتم وسط مکالمهشون و به بابا گفتم ما این فعل رو هم برای غذای تند استفاده میکنیم هم برای غذای داغ. منظورشون اینه فلفل بریزیم که بسوزونه یا داغ باشه و بسوزونه؟ دوستشم گفت منظورم اینه سرد نباشه.
بله عزیزان، آدم باید تحت هر شرایطی، حواسش به هممعنایی و چندمعنایی کلمات باشه و رسالتشو فراموش نکنه.
دیگه چون عکس مرتبط با موضوع دم دستم نبود اینو میذارم براتون. هفتهٔ پیش سهشنبه، شبِ قبل از پیشارائهٔ درس کاربردشناسی این عکسو تو اینستای فامیلها گذاشتم و نوشتم «یکی از علائم کرونا و عجیبترین تجربهٔ کروناییم هم اینه که لواشک به این ترشی مزهٔ نون لواش میده.». نتیجه این شد که تا صبح از بس سرفه کردم نه خودم خوابیدم نه گذاشتم بقیه بخوابن. صبحشم سر ارائه نفسم درنمیومد. بعدشم دیدم خالهم زنگ زده به مامانم میگه نذارید اون بچه لواشک بخوره تو این وضعیت. پریروزم دلم خوراکی شور و ترش میخواست. بس که همه چی مزۀ آب میده این روزا. یه کم هلهوهوله سفارش دادم از اسنپمارکت. وقتی پیک سفارشمو آورد گفتم بذار پشت در و برو. که رودررو نشیم. ظاهراً بیسکویت و کیک و کلوچه که بیضررن سفارش داده بودم ولی لابهلاشون چندتا شکلات و چیپس و پفک هم جاسازی شده بود که سریع آوردم تو کمدم قایم کردم و الان نگرانم لو برم و خوراکیام مصادره بشن.
سیوهفت. این پستو چند روز پیش گذاشته بودم:
دیروز تو کلاسِ مجازیِ! کاربردشناسی صحبت این مدل هلیدی بود و افعال رابطهای و وجودی و تفاوتِ هست و است در فارسی. وقتی یکی از دوستان راجع به فعلِ داشتن پرسید، ذهنم رفت سمتِ داشتن در زبان ترکی. چون استاد و همکلاسیها با ترکی آشنا نبودن نتونستم زیاد باهاشون راجع به این مسئله تبادل نظر کنم ولی گفتم بیام لااقل اینجا یادداشتش کنم، شاید یه روز یکیو پیدا کنم که هم ترکی بلد بود هم زبانشناسی و راجع به این فعل باهم صحبت کنیم.
ما برای دو مفهومِ بودن و داشتن، از فعلِ «وار» استفاده میکنیم. چراشو نمیدونم.
هستم هستی هست هستیم هستید هستند میشه:
وارام وارسان واردی وارخ وارسز واردلار
(سوم شخص رو بدون دی، بهصورت «وار» هم میگن. نمیدونم خاصیت این دی چیه که میشه حذفش کرد)
مثال۱: یخچلده میوه وار (= در یخچال میوه هست (وجود داره))
مثال۲: یخچلده میوه واردی (= در یخچال میوه هست (وجود داره))
دارم داری دارد داریم دارید دارند میشه:
وارم وارن واره وارمز وارز وارلاری
مثال۳: منیم بوگون امتحان وارم (= من امروز امتحان دارم)
مثال۴: منیم بوگون امتحانیم وار (= برای من امروز امتحانم هست)
هر دو مثال بالا به کار میره و بهمعنی امتحان داشتنه. فقط اون «یم» بعد از من رو تو مثالهای بالا نمیدونم چی ترجمه کنم تو فارسی. اگر اشتباه نکنم حالت برایی یا مالکیت هست. تو مثالهای پایین هم اومده ولی با توجه به شخص، فرق میکنه. تو ترجمۀ فارسی برای نوشتم.
مثال۵: مریمین بوگون امتحانی وار (= برای مریم امروز امتحانش هست)
مثال۶: بیزیم بوگون امتحانیمیز وار (= برای ما امروز امتحانمان هست)
موضوع دیگه هم اینه که تو زبان ترکی، فعل رو با پسوند «می» که بعد از ریشه و قبل از شناسه قرار میگیره منفی میکنن. و با پسوند «ماخ» مصدر میسازن. صورت امری + ماخ میشه مصدر. مثلاً میآیم میشه گَلیرم، نمیآیم میشه گَلمیرم. گَل میشه بیا، گلماخ هم میشه آمدن.
برای همهٔ فعلها قاعده همینه ولی هر چی فکر میکنم «وار» و «یُخ» رو نمیتونم منفی کنم. مصدر هم ندارن. در واقع موقع منفی کردن جملهای که «وار» داره یه فعل دیگه که متضادِ وار هست به کار میره. متضاد وار، یُخ هست. بهمعنیِ نیست. ندارم و نداری و... هم یُخوم و یُخون و... میشه. نیستم و نیستی و... هم یُخام، یُخسان و... دقیقاً مثل وارام وارسان صرف میشه.
جالبه که نه وار و نه یوخ، هیچ کدومشون نه مصدر دارن نه منفی میشن. و اگه بخوایم امر به بودن بکنیم میگیم اُل. مصدرشم میشه اُلماخ. که بهلحاظ آوایی نه به وار شبیهه نه به یُخ.
و خب من نمیدونم چرا اینجوریه و نمیتونم تحلیل و توجیه کنم.
سیوهشت.
همینجوری پیش بریم واسه تابستون باید بریم تو صف خرید ژنراتور با قیمت مصوب ستاد تنظیم بازار.
سیونه.
سطح مطالبات ما الان اینه که لطفاً با اطلاع قبلی قطع کنید یا حداقل فقط یک بار قطع کنید یا طبق برنامهٔ اعلامشده قطع کنید.
برق نداریم، ولی خوشبختانه ۹۲ درصد شارژ داریم هنوز.
برق نداریم، ولی متأسفانه فقط همین ۹۲ درصد شارژو داریم.
یکی از دوستام این عکسو دید، بهم پیام داد که برو خدا رو شکر کن لپتاپت باتری داره، من باتری ندارم. بهش گفتم خیلیا همون لپتاپ بیباتری رو هم ندارن :|
چهل.
از اون سر شهر کوبیدیم اومدیم این سر شهر که درختا و گلای باغچه رو آب بدیم، پاور و لپتاپ و گوشیا رم شارژ کنیم، دیدیم اینجا هم برق نداره. توی مسیر، به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیهٔ اصحاب را، و بعدشم عکسشو با اصحاب به اشتراک بذارم. اومدم دیدم فعلاً تو مرحلهٔ غنچه هستن عزیزان.
ولی شعار انتخاباتی امسال میتونه وصلکردن برق باشه.
چهلویک.
اگر خاطرتون باشه چند وقت پیش، پستی نوشته بودم در مورد تغییر نام دانشگاهها، و نام سابق دانشگاه الزهرا. دیشب داشتم به فلسفهٔ تکجنسیتی بودن این دانشگاه و اینکه آیا قبل از انقلاب هم ویژهٔ دختران بوده یا بعداً اینجوری شده و چرا اینجوریه فکر میکردم. طی تحقیقاتم فهمیدم این محل توسط فردی به نام مستوفیالممالک (مقبرهٔ این شخص وسط حیاط دانشگاهه ولی خانوادهای که بهعنوان خادم توش زندگی میکنن اجازه نمیدن کسی داخل بشه) وقف آموزش دختران شده و در آغاز تأسیس، اسمش رو مدرسهٔ عالی دختران گذاشته بودن. بعداً اسمشو میذارن دانشگاه فرح پهلوی و در سال ۵۷ هم دوباره اسمشو تغییر میدن و میذارن دانشگاه متحدین. محبوبه متحدین یکی از اعضای فعال سازمان مجاهدین خلق بوده و توسط رژیم پهلوی کشته میشه. ایشون نماد مقاومت بوده و برای همین بعد از انقلاب، در سال ۵۷ اسمشو میذارن روی این دانشگاه. و روی چندین مدرسه و خیابان در شهرهای مختلف. ولی نمیدونم بعد از سه چهار سال چه اتفاقی میافته که میگن چون نام متحدین برای این دانشگاه مصوب مقامات وزارت آموزش عالی نیست، پس اسم دانشگاه رو تغییر بدیم بذاریم الزهرا. تو ویکیپدیای دانشگاه هم دیگه اسمی از متحدین نمیارن. در موردش تحقیق کردم و در ادامهٔ جستوجوها و پرسوجوهام رسیدم به این کتاب از علی شریعتی. قصهٔ حسن و محبوبه. گویا دکتر شریعتی این کتاب رو تحت تأثیر محبوبه و همسرش حسن آلادپوش نوشته. گوگل کردم و کتاب رو از کتابناک گرفتم. حجمش کمه و یه ساعت بیشتر طول نمیکشه خوندنش. موضوع کتاب اجتماعی-سیاسیه ولی چون نسخهٔ قدیمی بود، رسمالخطش اصلاً چشمنواز نیست (قیمت پشت جلدش ۲۰ ریاله). حین خوندن داشتم به این فکر میکردم که خب رو دانشگاه شریف هم اسم یه مجاهد رو گذاشتن. محبوبه متحدین چه فرقی با مجید شریف داشته که اسمشو از روی دانشگاه برداشتن؟ رفتم سراغ زندگینامهٔ سیاسی محبوبه و حسن و از اونجا رسیدم به رحمان افراخته، معروف به وحید. وحید از مسئولین بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق و از عاملان قتل مجید شریف واقفی بوده. محبوبه و حسن هم مارکسیست بودن. و اینجا بود که معما حل شد. اینا با اینکه همهشون انقلابی و مخالف رژیم بودن و ساواک دنبالشون بود، ولی سر اسلامی بودن یا نبودن سازمانشون اختلافنظر داشتن. در واقع مقابل هم بودن. بعد داشتم سوسیالیسم اسلامی و عقاید ضدامپریالیستی رو گوگل میکردم که از اونجا برسم به انواع مرامهای سیاسی از جمله برابری جنسیتی که از آسمان ندا آمد که «بسه دیگه تا همینجاشم کافیه. حالا که فرق متحدینو با شریف فهمیدی برو به درس و مشقت برس».
جناب مستوفی به هر دلیلی که مدرسه رو تک جنسیتی ساخته الان تبعیض مثبت هم محسوب میشه.هرچند من باهات موافقم که در بهترین شرایط جدا نکردن از همه بهتره.
منیم بوگون امتحان وارم به خاطر گفتاری و نوشتاری بودن نیست که فرق دارن؟