۲۰۳۹- از کارت مترو تا ابلاغ و رساله
بندهای این پست شمارهگذاری نداره چون همهشون به هم مربوطن.
داستان از اینجا شروع شد که من چند ماه پیش، رفتم کارت متروی دانشجوییمو شارژ کنم. لازمه همین جا یه توضیحی در مورد این کارت مترو بدم. دورۀ کارشناسیم، خوابگاه و دانشگاهم نزدیک هم بودن و زیاد از اتوبوس و مترو استفاده نمیکردم؛ ولی دورۀ ارشد، همیشه مسیر خوابگاه تا فرهنگستانو با مترو میرفتم و اون موقع با پدیدهای به نام کارت متروی دانشجویی که پنجاه درصد تخفیف داشت آشنا شدم. البته مبلغش سقف داشت و مثلاً هر سال نهایتش سی چهل تومن میتونستی شارژش کنی اون موقع. شارژشم مثل شارژ بقیۀ کارتها بود، فقط موقع پرداخت اگه ده تومن میزدی بیست تومن شارژ میشد. دو سال ارشد از این کارت استفاده کردم و دیگه بعدش رفتم تبریز و دو سه سال پشت کنکور دکتری موندم و کرونا شد و دو سال دکتری رو هم از خونه مجازی خوندم تا دو سال پیش که دوباره برگشتم تهران و دوباره رفتم از این کارتهای مترو گرفتم. فکر کنم سقف شارژ سالیانهش تا سیصد تومن بود که من اینو همون ماه اول تموم کردم و به سال نرسید. حالا با این مقدمهای که گفتم، چند ماه پیش، رفتم دوباره شارژش کنم. مدلش فرق کرده بود و باید میرفتی دفتر خدمات الکترونیک شهر درخواست میدادی و همونجا کل پرداخت سالیانه رو انجام میدادی و کارتو صادر میکردن و میرفتی از ایستگاه صادقیه میگرفتی کارتو. من گفتم کارت جدید نمیخوام و همینو شارژ کنن. گفتن باشه. سقفشم فکر کنم شده بود پونصدهزار تومن که خب بازم یکی دو ماه بیشتر کفاف مسیرهای منو نمیده بس که میرم این ور اون ور. بعد از اینکه پرداخت کردم زنگ زدن گفتن مترو گفته تو پروندۀ درخواستها باید گواهی اشتغال به تحصیل رو هم اسکن کنید. گفتم کارت دانشجویی یا پرینت کارنامه یا عکس آخرین ثبتنام ترم که نشون بده هنوز دانشجو هستم به دردتون نمیخوره؟ خانومه گفت نه باید گواهی اشتغال به تحصیل باشه و مهر دانشگاه روش باشه. منم نه وقت اینکه برم دانشگاهو داشتم نه حوصلۀ کار اداری و کاغذبازیشو. قضیه رو رها کردم و بعدشم جنگ شد.
دیروز همینجوری که نشسته بودم رسالهمو مینوشتم یاد کارت متروم افتادم که پونصد تومن پول بیزبون توش بود و غیرفعال بود و تا وقتی میتونستم فعالش کنم که دانشجوام. رفتم سامانۀ گلستان و درخواست گواهی اشتغال به تحصیل دادم. ارور داد! کلۀ سحر زنگ زدم دانشگاه و مسئول تحصیلات تکمیلی رو گرفتم و پرسیدم چجوری میتونم درخواست گواهی اشتغال به تحصیل بدم؟ گفت از طریق سامانه. گفتم خطا میده. گفت خب پس بذار من خودم ثبت کنم. شمارۀ دانشجوییمو پرسید و جالبه که یه لحظه شمارۀ دورۀ کارشناسیم به زبونم اومد. عجیبه که من شمارۀ دانشجویی ارشدم یادم نیست و شمارۀ دورۀ کارشناسیم هنوز به زبونم میاد. درخواستو ثبت کرد و فرستاد دانشکده. گفت برو از دانشکدهتون پرینتشو بگیر بیا مهر بزنیم روش. زنگ زدم دانشکده و گفتم درخواست گواهیمو پرینت کنن تا خودمو برسونم. ممکن بود تا من برسم برق بره و نتونن پرینت کنن. لذا زودتر پرینت کردن و آماده گذاشتن تا برسم. پا شدم از این سر شهر رفتم اون سر شهر و پرینتشو گرفتم بردم تحصیلات تکمیلی و از سه چهارتا اتاق امضا و تأیید گرفتم تا بالاخره روش مهر زدن. موقع گرفتن مهر و امضا هم یه وقت میدیدی نیم ساعت منتظرم تا کارمندی که معلوم نیست کجا رفته بیاد. بعد حالا اینو باید میبردم دفتر خدمات الکترونیک شهر که اونم اون سر شهر بود تا کارت مترومو فعال کنن. خودمم خندهم گرفته بود که چند برابرِ تخفیفِ اون کارتو دارم هزینه میکنم که فعالش کنم، در حالی که مسیرهای امسالم عمدتاً اتوبوسی و مترویی نیست و فعلاً به دردم نمیخوره این کارت؛ ولی خب نمیخواستم تا ابد غیرفعال بمونه.
چند ماه پیش در بحبوحۀ جنگ از ادارۀ آموزشوپرورش زنگ زده بودن که نمرۀ ارزشیابیت تو سامانۀ رتبهبندی نیست و مدارکت برای رتبه ناقصه. منم تو همون بحبوحۀ جنگ با مدیر و معاون مدرسۀ اسبق! تماس گرفته بودم که عکس مدرکمو بفرستن و اونا هم گفته بودن پیدا نکردیم. اصولاً از این مدرک باید سه نسخه باشه؛ یکی دست من یکی تو مدرسه یکی تو اداره. ولی از اونجایی که من از اونجا انتقالی گرفته بودم و طوری از اونجا رفته بودم که اگه کلاهم اون ورا میافتاد نمیرفتم بردارم، لذا نه من این مدرکو ازشون گرفته بودم نه اونا داده بودن. بعد از یه سالم که پیگیرش بودم پیدا نمیکردن. این قضیۀ رتبهبندی و ارزشیابی مدرسۀ اسبق رو هم رها کرده بودم تا دیروز که گفتم یه سر هم برم اداره و قضیۀ رتبهبندی و ارزشیابی رو پیگیری کنم ببینم چی شد.
ادارۀ آموزشوپرورش منطقه، نزدیک دفتر خدمات الکترونیک شهر بود. قبل از اینکه گواهی اشتغال به تحصیلمو ببرم اونجا و کارت مترومو فعال کنم رفتم اداره. گفتم موضوع ارزشیابی حل شد؟ گفتن نه؛ منتظریم بیاری دیگه. گفتم آخه خودم ندارم و نگرفتم ازشون. مدرسه هم نسخۀ خودشو پیدا نکرد! گفتن خب نسخۀ اداره رو بیار. گفتم موقع انتقال پروندهمو فرستادن اینجا دیگه. دست خودتون باید باشه. گفتن برو بایگانی از مسئولش بگیر. رفتم بایگانی اداره و بعد از جستوجوی فراوان از میان کلی قفسه و پرونده، یه پوشۀ خالی درآوردن! بله عزیزان، منطقۀ قبلی، هنوز مدارکمو نفرستاده بود این منطقه. رفتم به اون مسئولی که ارزشیابیمو برای رتبهبندی میخواست و خودش منو فرستاده بود دنبال پروندهام، گفتم منطقۀ قبلی هنوز پروندهمو نفرستاده اینجا؛ طبیعیه؟ گفت آره! گفت باید پیگیری کنی. حالا چیا تو این پرونده بود؟ تمام مدارک از آزمون استخدامی تا گزینش و تعهدات و کارهای پزشکی و بعدشم گواهیها و ارزشیابی. مسئول بایگانی گفت اون منطقه پروندۀ خیلیا رو هنوز نفرستاده اینجا. گفتم ازشون خواستید که بفرستن؟ گفت آره نامه زدیم. گفتم خب میشه همین الان یه نامۀ دیگه بزنید فقط برای پروندۀ من و شمارۀ نامه رو هم بهم بگید که برم اون منطقه پیگیری کنم؟ مسئول بایگانی که کرک و پرش از این حجم از پیگیری من ریخته بود گفت باشه. گفتم تا شما نامه بزنید من برم ابلاغمو پیگیری کنم ببینم سال دیگه کجا تدریس دارم.
رفتم طبقۀ بالا، اون اتاقی که مربوط به ساماندهی نیروهاست. گفتم اومدم ابلاغمو بگیرم. چون تجربه ندارم، روال کارو بلد نیستم و راهنماییم کنید. آقاهه پرسید مدیرتون نگفته تو همون مدرسه قراره بمونید یا نه؟ گفتم نه؛ با من حرفی نزده. گفت بذار چک کنم. چک کرد گفت اسمت تو فهرست معلمهایی که مدیرتون میخواد نگهداره نیست؛ چرا؟ گفتم نمیدونم چرا. با بازخوردهایی که از دانشآموزانم داشتم، بچهها دوست داشتن بمونم، ولی حالا شاید مدیر یه همکار دیگه رو مد نظر داره. اینو به آقاهه نگفتم ولی به شما میگم که رفتار این مدرسه تو این مدتی که باهاشون همکاری داشتم اصلاً حرفهای نبود. بدون هماهنگی با معلم تاریخ امتحانو جابهجا یا کل امتحانو لغو میکردن و حالا هم که اسامی رو فرستاده بودن اداره، پیش خودشون فکر نکرده بودن به اینایی که اسمشونو به اداره نفرستادیم بگیم که برن دنبال مدرسه. اصولی و حرفهای نبودن، در حالی که ادعا داشتن هستیم؛ خیلی هم هستیم. اینم به ذهنم رسید که شاید هنوز معلم جدید جواب قطعی بهشون نداده و خواستن تا اون موقع تو آبنمک نگهم دارن که اگه اون اومد من برم و اگه نیومد بمونم. به هر حال به آقاهه گفتم این رزومه و تخصص رو دارم و یه مدرسه برای من معرفی کنید. ترجیحم این بود نزدیک فرهنگستان باشه؛ ولی آقاهه گفت مدارس نزدیک اکثراً هنرستانن و خیلی اهل درس خوندن نیستن. گفت پیشنهادم فلان مدرسهست که خیلی خوبه ولی یه کم دورتره. گفتم مشکلی نیست. مدیرشم اعلام نیاز کرده بود. زنگ زد و پشت تلفن کلی ازم تعریف کرد. حتی گفت دلیل اینکه تو مدرسۀ قبلی نمونده مشکل برنامه و زمانه و نگفت مدیر نخواسته! شمارۀ مدیر جدیدم داد تا هماهنگ بشم و امروز برم از نزدیک ببینمش.
از اونجا برگشتم طبقۀ پایین برای پیگیری پروندهم. تا اینجا این همه کار انجام داده بودم و هنوز ساعت دوازده بود. نامه رو برای منطقۀ قبلی فرستادن. محتوای نامه این بود که پروندۀ ایشونو بفرستید منطقۀ ما. به مسئول نگارش نامه گفتم میشه شمارۀ نامه رو هم بگید که خودم هم پیگیری کنم؟ گفت برو از دبیرخونه بگیر. رفتم اونجا و مسئول اونجا گفت باید رئیس منطقه نامهتو امضا کنه. گفتم رئیس منطقه کیه؟ گفت برو بالا؛ فلانیه. بگو امضا کنه. رفتم و گفتم و امضا کرد و برگشتم شمارۀ نامه رو بگیرم. گفت نمیدونم اجازه دارم شمارۀ نامه رو بگم یا نه؛ چون تا حالا کسی نیومده شمارۀ نامهشم بپرسه ازمون. بذار بپرسم بعد. گفتم شماره رو برای این میخوام که وقتی رفتم اون منطقه و درخواستمو پیگیری کردم، بگم طبق کدوم نامه و درخواست اومدم پروندهمو بگیرم ببرم. جلوی خودم صد جا زنگ زد تا بالاخره بهش گفتن اشکالی نداره بده شمارۀ نامه رو.
از اونجا رفتم دفتر خدمات الکترونیک. ساعت یک قرار بود برق بره و بدوبدو خودمو رسوندم که کارم لنگ قطعی برق نمونه. گواهی رو تأیید کردن و گفتن چند روز دیگه کارت متروت فعال میشه. گفتم عجلهای ندارم. از اونجا اومدم بیرون و چون نزدیک فرهنگستان بودم گفتم یه سر برم ببینم اونجا چه خبره. گفتم ممکنه یه وقت کسی باهام کار داشته باشه و درست نیست وقتی نیستم، کارشون لنگ من بمونه. تا رسیدم، هنوز وارد اتاقم نشده بودم که مسئول کتابخونه تو راهرو منو دید و گفت جلد چهارم مجموعهای که میخواستی رو خریدیم و تحویل کتابخونۀ گروه خودتون دادیم. گفت اون سه جلدی که از گروه ما گرفتی رو برگردون و از گروه خودتون بگیر چون ما لازمش داریم. فکرشم نمیکردم اون آدم منو بشناسه و یادش باشه چه کتابی گرفتم و چه کتابی میخواستم. ضمن تشکر، کتاباشونو برگردوندم و قبل از اینکه مسئول کتابخونۀ گروهمون بره رفتم هر چهارتا رو ازش امانت گرفتم و برگشتم به مدیر مدرسۀ جدید پیام دادم که قرار امروزو قطعی کنم. ایشونم ضمن عذرخواهی، گفت معلم سابقمون برگشته و اعلام نیازمونو پس گرفتیم. گفت یه کم پیش به اداره هم گفتیم که بهتون بگه. اداره هنوز نگفته بود بهم.
امروز صبح از اداره تماس گرفتن که معلم سابق اون مدرسهای که قرار بود بری دوباره دعوت به همکاری شده و اونجا دیگه معلم نیاز نداره و نرو. منم نگفتم که میدونم و خودم قبلاً با مدیرش حرف زدم. گفتم پس خودتون پیگیری میکنید که کجا برم یا خودم پیگیری کنم؟ گفتن نه ما خودمون خبر میدیم. گفتم ولی اگه خبری نشد میام پیگیری میکنم. از اونجایی که اینا یه سری درس مثل رسانه و دینی و محیطزیست و آمادگی دفاعی و هنر و... دارن که رو زمین میمونه و میدن به اونایی که ساعتشون پر نشده، گفتم اگه مدرسۀ مناسب پیدا نشد و بنا بود که تدریس غیرمرتبط داشته باشم، فلان مدرک رو دارم و درسهای گروه ریاضی رو هم میتونم تدریس کنم، ولی اولویتم ادبیاته. فیزیک و شیمی رو نگفتم چون واقعاً یادم رفته؛ ولی ریاضی رو نکیر و منکر هم بپرسن یادمه.
الانم ضمن خدا قوت جانانه به خودم بابت همۀ این پیگیریها نشستم اون قسمت از رساله رو کامل میکنم که بهش میگن پیشینه. باید توضیح بدی قبل از تو کی چی کار کرده. به استادم هم پیام دادم و گفتم تا چند روز آینده نوشتههامو میفرستم بخونه نظر بده. یه کم پیشم از دفتر خدمات الکترونیک زنگ زدن که کارتت رو فعال نکردیم چون مترو گفته که تو گواهی اشتغال به تحصیلت ننوشتن تا کی مشغول به تحصیلی و اگه میخوای پیگیری کنی برو ایستگاه صادقیه پیگیری کن. بعد من اینجوری بودم که وا!
من حتی از خوندنشون هم خستگی نشست رو دوشم. پوف