۱۵۵۵- فصل تولد تو باید بهار باشد
«سرو من، صبح بهار است به طرْف چمن آی، تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها۱». «حیف نیست بهار باشد، تو نباشی؟ برخیز و بیا!۲»، «بیا که مرا بیتو زندگانی نیست. نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو۳». «بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت، چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی۴». «با تواَم ای لنگر تسکین، ای تکانهای دل، ای آرامش ساحل، با تواَم ای نور، ای منشور، ای تمام طیفهای آفتابی، ای کبود ارغوانی، ای بنفشابی، با تواَم ای شور، ای دلشورهٔ شیرین، با تواَم ای شادی غمگین، با تواَم ای غم، غم مبهم، ای نمیدانم۵»، «ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت۶»، «بیا که در غم عشقت مشوّشم بیتو، بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بیتو۷». «رحمتی کن کز غمت جان میسپارم، بیش از اینم طاقت هجران ندارم۸». «هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست، ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر۹». «میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را، میجویمت چنانکه لب تشنه آب را۱۰». «با چراغی همهجا گشتم و گشتم در شهر، هیچکس هیچکس اینجا به تو مانند نشد۱۱». «تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر؟۱۲»، «بیا که بر همه خوبان شهر شاه تویی۱۳». «تو بیایی همۀ ساعتها و ثانیهها، از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند۱۴». «مرا یک آمدنت بِه، که دَه بهار آید۱۵».
۱ شهریار (معاصر)
۲ شمس لنگرودی (معاصر)
۳ مولانا (قرن ۷)
۴ سیمین بهبانی (معاصر)
۵ قیصر امینپور (معاصر)
۶ سعید بیابانکی (معاصر)
۷ سعدی (قرن ۷)
۸ حسین پژمان بختیاری (معاصر)
۹ سعدی (قرن ۷)
۱۰ قیصر امینپور (معاصر)
۱۱ فاضل نظری (معاصر)
۱۲ حافظ (قرن ۸)
۱۳ امیرحسن دهلوی (قرن ۸)
۱۴ قیصر امینپور (معاصر)
۱۵ امیرخسرو دهلوی (قرن ۷)
۲۰۲۱/۰۴/۰۴