۱۶۲۶- به عمل کار برآید
چند روز پیش استادی که اصرار داشت امتحان پایانترمش حضوری برگزار بشه و تا حالا به تعویق انداختدش پیام گذاشته بود تو گروه که از وضعیت واکسیناسیونتون چه خبر؟ گفته بود با توجه به نزدیک بودن زمان امتحانتون و مشکل بودن محتوای امتحان اصلاً مایل به برگزاری امتحان بهصورت مجازی نیستم، چون سرعت پاسخگویی مهمه. نظرمونو در خصوص امکان حضورمون در دانشگاه پرسیده بود. چهار نفر دوز اول رو زده بودن و نفر پنجم گفته بود پزشکش فعلاً منعش کرده. استاد گفت برای گرفتن خوابگاه درخواست بدید و یکی دو روز زودتر بیایید و استراحت کنید. درخواست خوابگاه صرفاً برای شرکت در یک امتحان دوساعته، و البته سخت بود. چون که ترم بعدمون هم مجازیه. پیگیری کردیم و درخواست دادیم. قرار شد استاد راهنمای هر کدوممون درخواستها رو تأیید کنه و بعد مسئول آموزش و مسئول خوابگاه و چندتا مسئول دیگه. بعد باید پروندۀ پزشکی تشکیل میدادیم و اطمینان خاطر میدادیم بهشون که سالمیم. بعد انتخاب اتاق و پرداخت هزینۀ خوابگاه. تو گروهی که استاد بود خودمونو مشتاق دیدار نشون میدادیم ولی بین خودمون مدام صحبت سر این بود که با این اوضاع چجوری بریم دانشگاه؟ با ماشین شخصی که نمیشد. اگه میشد هم من چند ساله که نمیذارم خانواده بهخاطر من این مسیرو بیان و برن. گذشت اون چهارشنبههایی که بابا صبح از تبریز میکوبید میومد وایمیستاد جلوی در خوابگاه شریف که آخرین کلاس هفتهم عصر تموم بشه و بریم خونه و جمعه شب دوباره از تبریز راه بیافتیم سمت تهران و شنبه صبح برای چهارمین بار اون جاده رو طی کنه برگرده تبریز. اگه قرار بود برم تهران خودم میرفتم. ولی زورم میومد برای دو ساعت امتحان هزینه بدم. تازه من همینجوری تو خونه هم کرونا میگیرم چه رسد به اینکه سوار اتوبوس و قطار و هواپیما شم. بلیت هواپیما رو چک کردم، رفتوبرگشت دو تومن میشد. قطار باید کوپۀ دربست میگرفتم که کسی پیشم نباشه و اینجوری هزینهش با هواپیما برابر میشد. دیشب تو گروه خودمون که استاد توش نیست همچنان صحبت سر این بود که چرا حرف دلمونو واضح به استاد نمیگیم؟ قرار شد من حرف دلمونو بنویسم و نماینده تو گروه بذاره برای استاد. حالا چرا نماینده؟ چون با شناختی که از استاد داریم خوشش نمیاد غیرنمایندهها باهاش در ارتباط باشن. نمایندهمونم چون ساکن کرج بود نماینده شد. ما چهارتا از کردستان و ترکستانیم و صلاحیت نماینده شدن نداشتیم. حالا انگار مثلاً اونی که کرجه دائم تو دانشگاهه. قرار شد متنو بنویسم و بقیه نظرشونو بگن و بعد نماینده بفرسته برای استاد. نوشتم «سلام خانم دکتر، شبتون بهخیر. امیدوارم حالتون خوب باشه. دکتر فلانی گفتن این ترم هم کلاسها مجازیه. با توجه به اینکه ما هنوز دوز دوم واکسنهامونو نزدیم عملاً فرقی با کسی که واکسن نزده نداریم. بهنظر شما امکانش هست امتحان تا دوز دوممون به تعویق بیافته؟ امتحان صرف ترم گذشته بهصورت مجازی اما با دوربین روشن حین پاسخ دادن به سؤالات بود. شما با این روش موافقید؟» یکی گفت عملاً فرقی نداریم با کسی که واکسن نزده رو حذف کن. یکی گفت تعویق گزینۀ دوم باشه و اول مسالۀ مجازی بودن رو مطرح کنیم. یکی دیگه گفت فکر نمیکنم مشکل استاد تقلب و دوربین روشن باشه پس این رو نگیم. اون یکی جواب داد دوربین یه آپشنه واسه کنترل که بهنظرم براشون خیلی مهمه. قرار شد ترتیب جملات به این صورت باشه: واکسن نزدیم، کلاسها مجازیه، امتحان مجازی باشه، به تعویق بیفته تا دوز دومو بزنیم. متنو به این صورت اصلاح کردم: «سلام خانم دکتر، شبتون بهخیر. امیدوارم حالتون خوب باشه و سلامت باشید. با توجه به اینکه ما هنوز دوز دوم واکسنهامونو نزدیم نگران سفر هستیم. دکتر فلانی هم امروز گفتن این ترم هم کلاسهامون مجازیه. از نظر شما امکان امتحان مجازی وجود داره؟ البته مثل امتحان صرف با دوربین روشن یا هر شرایطی که شما بفرمایید. اگر نه امکانش هست امتحان تا دوز دوممون به تعویق بیافته؟». بچهها گفتن اون عبارتِ یا هر شرایطی که شما بفرمایید رو حذف کن. یکی دیگه پرسید مثل امتحان صرفو بهتر نیست حذف کنید؟ میتونیم اون گزینه دوربین روشن رو هم حذف کنیم. باورم نمیشد برای بیان چندتا جملۀ ساده داریم انقدر بحث میکنیم. و البته با شناختی که از استادمون داشتیم واقعاً جای بحث بود. متنو برای چندمین بار اصلاح کردم. یکی از بچهها گفت میخوای آخرش یه «ما خیلی نگرانیم» هم اضافه کن. اضافه شد و نماینده مزیّنش کرد به چندتا گل و قلب و پیام ارسال شد. به این صورت که: سلام استاد، وقت بهخیر.💐امیدوارم حالتون خوب باشه. استاد با توجه به اینکه ما هنوز دوز دوم واکسنهامونو نزدیم نگران سفر هستیم. دکتر فلانی هم امروز گفتن این ترم هم کلاسهامون مجازیه. از نظر شما امکان امتحان مجازی وجود داره؟ اگر نه امکانش هست امتحان تا دوز دوممون به تعویق بیافته؟ چون واقعاً ما خیلی نگرانیم استاد. ممنون. 💐💌
با نگرانی و اضطراب خوابیدیم. کابوس دیدیم. و امروز صبح بیدار شدیم و دیدیم استاد همهمونو شسته پهن کرده رو بند و تهشم گفته باشه مجازی میگیرم، ولی خیلی سختتر. زمان هم کمتر. با دوربین روشن، و بدون امکانِ بازگشت به سؤال قبل. یه جایی هم بین خط و نشانها و صحبتاش گفته بود «ولی در حسرتم از روحیه و جدیت دانشجوهای علوم پایه. در طول دورۀ کرونا میدیدم که درِ آزمایشگاههای شیمی و فیزیک و میکروبیولوژی بازه و دانشجوها دارند کار میکنند. بهخاطر بخار حاصل از واکنشها گاهی میآمدند بیرون و حتی ماسکشون را برمیداشتند تا بتوانند نفس بکشند. واقعاً به استاداشون بهخاطر داشتن چنین دانشجوهایی این همه علاقهمند غبطه میخورم. البته این روحیه باعث موفقیت و سربلندی در آیندۀ خود دانشجو است که این همه علاقه و جدیت در کارشون دیده میشود». این طرز برخورد به همهمون برخورده بود و ناراحت بودیم. همهمون میدونیم که دانشجوی دکتری همکار استادشه نه صرفاً شاگردش. تا عصر در سکوت فرورفته بودیم و حتی جوابِ اون سؤال استاد که دوز دومتون کی هست رو نداده بودیم. چند دقیقه پیش سکوت رو شکستم و تاریخ دوز دومم رو گفتم. بقیه هم اومدن تاریخشونو گفتن. ولی هنوز جای اون مقایسه درد میکرد. اینکه دانشجوی شیمی تو آزمایشگاهه و ما تو خونه قیاس مع الفارق بود. دلدل کردم. با خودم کلنجار رفتم و آخرش دلو زدم به دریا و نوشتم «استاد، رشتۀ کارشناسی بنده فنی بود و ایجاب میکرد که گاهی تا دیروقت دانشگاه باشم. میموندم و از ابزارهای آزمایشگاه و کارگاه استفاده میکردم. درسته که رشتهم عوض شده ولی خودم عوض نشدم. اگر الان هم مطالعاتم آزمایشگاهی بود و ایجاب میکرد دانشگاه باشم، بودم. ولی خودتون میدونید که ابزار رشتۀ زبانشناسی لزوماً در آزمایشگاه نیست. اون زبانشناسی که عاشق رشتهش باشه سر میز شام و موقع دیدن فیلم و حین تماس تلفنی یا بغل گرفتن بچه هم فکر و ذکرش مسائل زبانیه. راستش ناراحت شدم که حسرت روحیۀ اون دانشجوها رو خوردید. اونها مجبورن که تو آزمایشگاه باشن. چون ماهیت کارشون اینه. ولی ما هر جا که باشیم ابزارمون کنارمونه. خیالتون راحت باشه که بنده و دوستان حاضر در این گروه، بهمراتب از اون دانشجوها باانگیزهتریم.».
نتیجه اینکه بچهها جرئت و جسارتمو در گروهِ بدون استاد تحسین کردن و استاد هم در جوابم گفت خانم فلانی، به عمل کار برآید. حالا این وسط سعدیِ درونم هی میگفت در جواب استاد بگو جز به خردمند مفرما عمل، گرچه عمل کار خردمند نیست :)) ولی از اونجایی که تا همینجاشم خیلی خطر کرده بودم سکوت پیشه کردم و میرم که خودمو برای امتحانِ سختی که زمانشم کمه و با دوربین روشن امکان بازگشت به سؤال قبل رو نداریم آماده کنم :|