۲۰۴۸- از هر وری دری (قسمت ۷۹)
۱. دانشآموز پایۀ دهمم گفت من تو کلاس شما حس دانشجو بودن بهم دست میده. دانشآموز پارسالم هم میگفت ادبیات رو شبیه معلمای ریاضی درس میدید.
۲. اسم و رشتهٔ آیندۀ دانشآموزان رو روی دیوار مدرسه زدن که انگیزه پیدا کنن برای رسیدن به هدفشون. ما هم اون موقع که دانشآموز بودیم یه همچین کاری کرده بودیم. مثلاً من یادمه نوشته بودم قراره ادبیات و فیزیک بخونم. معلم این دوتا درس رو چون بیشتر از بقیۀ معلما دوست داشتم چنین تصمیمی گرفته بودم :|
۳. یه چیزی هست تو این مدرسهها به اسم اقدامپژوهشی که فقط اسمشو شنیده بودم. جلسۀ اول بهمون توضیح دادن چیه و دیدم تو فاز همون تجربهنگاری سال اوله که لوح تقدیر هم گرفته بودم بابتش. ۹ مرحله داره. شناسایی مشکل، فرضیهسازی و... تا حل مشکل. بچهها انقدر مشکل دارن که نمیدونم روی کدومشون کار کنم.
۴. یکی از شاگردام بازیگره و من اینو تازه فهمیدم. نه خودشو میشناختم نه فیلماشو. نه اسمش آشنا بود نه قیافهش. همکارا گفتن و من قبلش چون نمیدونستم موقع حضور و غیاب مدام اسمشو میپرسیدم. لابد پیش خودش فکر کرده عمداً بیتوجهی میکنم. گوگل کردم دیدم تو فیلمای معروفی بازی کرده. البته فقط اسم فیلمها رو شنیده بودم و ندیدمشون.
طبعاً قرار نیست بگم کیه و کدوم فیلما.
۵. اولین درس سبک زندگی، راجع به لطافت دخترانه و کلکل خواهر-برادری بود. آمار گرفتم دیدم فقط دو نفر از بچهها برادر دارن و دو نفر تکفرزندن و بقیه خواهر دارن. اکثراً برادر نداشتن که بدونن کلکل باهاش چیه و چجوریه. بیشترشون خواهر داشتن. همون جا یه سؤال ریاضی پیش اومد برام. آیا این احتمال، شرطیه؟ منظورم اینه که چون از دخترا پرسیدم اینطوری شده نتیجه؟ اگه از پسرا میپرسیدم، اون موقع اونا هم دو نفرشون خواهر داشتن، دو نفر تکفرزند و بقیه فقط دارای برادر بودن؟ تو این مسئله با این فرض پیش رفتم که تعداد دخترا و پسرای جامعه مساویه و تعداد اونایی که دخترن و فقط خواهر دارن با اونایی که پسرن و فقط برادر دارن برابره. برای ساده شدن مسئله هم ملت یا تکفرزندن یا دوتا بچه هستن. هر چی فکر کردم دلیل اینکه چرا اکثراً خواهر دارن رو نفهمیدم. فرضیهم این بود که چون از دخترا این سؤال رو پرسیدم اینجوری شده. تو آمار و احتمال، بهش میگن احتمال شرطی. یعنی الان احتمالِ داشتن خواهر به شرطی که خودشون دختر باشن بیشتر از احتمال داشتن خواهر بهصورت کلیه؟ نمیدونم :|
۶. چهارشنبه معاون مدرسه زنگ زد گفت این سبک زندگی که تو برنامهت گذاشتیم برای این نیست که واقعاً سبک زندگی درس بدی. امتحانش داخلیه. چندتا سؤال میدی همونا رو میخونن امتحان میدن. بهجاش براشون سؤالات نهایی ادبیاتو کار کن.
۷. برای درس رسانه خواستم کانال و پیج و وبلاگ درست کنن. اکثر پیجا خصوصی بود. دلیلشو پرسیدم. یکیشون گفت فکر میکنم بهخاطر سنم هست که اینستا اجازه نمیده عمومیش کنم.
۸. به همکارای مدرسه قول برگزاری کارگاه آشنایی با ابزارهای هوش مصنوعی رو دادم.
۹. کلاسا علاوه بر دوربین، اینترنت هم داره. البته باید لپتاپ بگیری و با کابل وصل بشی.
۱۰. اون رابط معیوب فرهنگستانو بالاخره عوض کردم. از قطع و وصلیش فیلم گرفتم و نامه زدم به مدیر و گفتم این مشکل داره. مسئولش اول لپتاپو گرفت درایوراشو چک کنه ببینه درست نصب شده یا نه. دید مشکل از درایور نیست و رابط اشکال داره. یه رابط دیگه داد.
۱۱. دیشب از صبح تا یازدهِ شب با خانم س. فرهنگستان بودم. خانم س. بازنشسته شده ولی هر از گاهی سر میزنه و تو کارها کمکم میکنه. مسئولیتی که اون داشت رو من بر عهده گرفتهام و تو یه سری بخشها هنوز به کمکش نیاز دارم. خانم س. قند روزهای تلخ کاریِ من تو فرهنگستانه.
۱۲. دخترِ یکی از دوستان خانوادگیمون ارشد، تهران قبول شده. امروز زنگ زده بود بپرسه برای خوابگاه چی بیاره و چی نیاره. کلاساشون از هفتۀ دیگه شروع میشه. گفتم تا خوابگاه بدن بیاد پیش من ولی مثل اینکه بهش گفتن خوابگاهها آمادهست. با مترو و خیابونای اینجا آشنا نیست. یه کم غریبی میکنه و نگرانه. سرم خلوت بشه میبرم جاهای مختلف تهرانو نشونش میدم. خودمم از تنهایی درمیام.
۵. یکی از بزرگترهای فامیل میگفت نگران ایندهام چرا دیگه هیچ پسری تو فامیل به دنیا نمیاد، چرا پسرها اینقدر کم شدن همه دارم دختردار میشن پس این دخترها با کی قراره ازدواج کنن. ایشون به شوخی میگفت ولی واقعا تو جامعه اطرافم تولد دخترها خیلی بیشتر از پسرهاست. محبوبیت دخترها هم بیشتره. کسی که دختر داره خیلی به خودش میباله و اونی که پسر داره در حسرت دختر زندگی میکنه. تو آمار های رسمی فک کنم همچین چیزی نیست اما تجربه زیسته من که اینو میگه :/