پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

ملیکا پیام داده که هر چی کامنت می‌ذاره می‌پره. منم از صبح هر چی تلاش کردم برای پستای بیست‌ودو نظر بذارم نشد. با خطای داخلی مواجه می‌شم. اگر حرفی، نکته‌ای، نظری، مطلبی دارید یه جا یادداشت کنید تا یادتون نره. هر موقع درست شد به سمع و نظرم برسونید.


بذارید حالا که تا اینجا اومدم چندتا مطلب دیگه هم در ادامۀ پست قبل بنویسم.

۱۳. یکی از پشیمونی‌هام اینه که به شاگردهای سال اول تدریسم راه ارتباطی ندادم. فکر می‌کردم درست نیست و ممکنه مدیر یا اولیا فکر کنن برای جذب شاگرد برای کلاس خصوصی! بهشون شماره می‌دم. ندادم و الان پشیمونم. البته یکی دوتاشون هنوز آی‌دیمو توی شاد دارن و پیام می‌دن ولی از بقیه بی‌خبرم.

۱۴. یکی از دانش‌آموزان پایۀ هفتمم که الان نهمه (همونی که چند بیت شعر هم در توصیف من سروده بود!) بهم پیام داده بود و خواسته بود براش کتاب معرفی کنم که هم سواد ادبیش بیشتر بشه هم سال بعد تیزهوشان قبول بشه. با هوش و استعدادی که داره قبول میشه حتماً. منم دعا می‌کنم که قبول بشه. این دفعه که پیام داده بود شماره‌م هم بهش دادم.

۱۵. نمی‌دونستم مدارس نمونه و تیزهوشان شهریه‌های هنگفت می‌گیرن. زمان ما رایگان بود و برای همین همیشه ملت رو تشویق می‌کردم برای قبولی تو این مدارس تلاش کنن. از وقتی فهمیدم شهریه داره تشویقامو کمتر کردم. شاید خانواده‌هاشون نتونن تأمین کنن این هزینه رو.

۱۶. پارسال (سال دوم تدریسم) هر کی دفتر خاطراتشو آورد که براش خاطره بنویسم، شماره تماسم هم نوشتم. با اینکه خودم شماره تماسشونو ندارم ولی خیالم راحته که گمم نمی‌کنن!

۱۷. یکی دو نفر از شاگردهای پارسالم پیام دادن و ابراز دلتنگی کردن که چرا رفتین و اینا. یکی از بچه‌های دو سال پیش هم هست که هنوز پیام میده ابراز محبت می‌کنه. یکی دو نفر از دانش‌آموزان جدیدم هم این هفته داشتن پشت سر معلم سال قبلشون اعلام نارضایتی می‌کردن که اینو نگفته و اونو نگفته و بلد نبود و اینا. 

می‌گم نکنه اونجا هم پشت سر من بد بگن به معلم جدیدشون؟ مثلاً بگن اینجا رو خوب درس نداده و بلد نبود. همون‌طور که الان راجع به معلم قبلیشون به من می‌گن اینا رو. من البته بحثو عوض می‌کنم و سعی می‌کنم متقاعدشون کنم که اشتباه می‌کنن.

۱۸. چهارشنبه شب وقتی با خانم س. برمی‌گشتم، گفت چند وقته هر کی زنگ می‌زنه صدای زنگ گوشیمو متوجه نمی‌شم. دم آسانسور فرهنگستان گفتم بذارید من زنگ بزنم ببینم صداش چجوریه. صداشو یه کم بلندتر کردیم درست شد. بعد که رسیدم خونه داشتم شام درست می‌کردم. ساعت حدودای یک شب بود. دیدم زنگ زده و با نگرانی می‌پرسه چیزی شده؟ گفتم مثلاً چی؟ گفت آخه زنگ زده بودی و من بازم نشنیدم. گفتم من؟ گفت آره زنگ زده بودی. بنده خدا ساعت تماسو نگاه نکرده بود که ساعت یازده دم آسانسور برای چک کردن صدای زنگ گوشیش زنگ زده بودم. گفتم جلوی خودتون برای چک کردن صدای زنگ، زنگ زده بودم. کلی عذرخواهی کرد که بدموقع زنگ زده. منم اطمینان خاطر دادم که خواب نبودم.

۱۹. دیروز که با دختر دوست بابا که ارشد تهران قبول شده حرف می‌زدم، بهش گفتم از خونه زنگ می‌زنم که شماره‌م بیفته و داشته باشی که اگه خوابگاه شمارۀ یکی از آشناهای تهرانو خواست اینو بدی. معمولاً خوابگاه‌ها این کارو می‌کنن و میگن شمارۀ کسایی که تو تهران داریدو بدید. برای همین از خونه زنگ زدم شماره‌مو داشته باشه. یه کم پیش دیدم یه دختره زنگ زده که ببخشید شما با من تماس گرفته بودید؟ چون شماره‌م با کد ۰۲۱ بود فارسی حرف می‌زد و چون فارسی حرف می‌زد متوجه نشدم مائده‌ست! گفتم نه و قطع کرد و یه کم بعد دوباره زنگ زد که آخه شماره‌تون افتاده. یه کم فکر کردم بعد گفتم مائده تویی؟ دیروز خودم زنگ زدم که شماره‌مو داشته باشی دیگه. عذرخواهی کرد دوباره.

۲۰. اُکالا و اسنپ پیام دادن که چرا چند وقته خرید نمی‌کنی ازمون؟ گفتم چون چیزی لازم ندارم. ولی دقیق‌تر این بود که بگم این سری که بابا اینا اومده بودن یخچال و کابینتا رو تا خرخره پر کردن رفتن. بعد از دو هفته هنوز دارم نون‌هایی که بابا خریده بود رو می‌خورم. تا دوشنبه که ۱۴ مهر بود داشتم با برنج‌های شام شب عروسی برادرم که سی‌ام شهریور بود دست و پنجه نرم می‌کردم بلکه تموم بشن. دیگه بشقاب آخرشو ریختم برای گنجشکا. هر چی میوه و شیرینی از مراسم مونده بود رو تقسیم بر سه یا چهار کرده بودن و علاوه بر اونا یه سری میوه که محصولات باغچهٔ خودمون بود هم آورده بودن. معدهٔ منم اندازهٔ معدهٔ گنجشک. دست‌تنها مگه چقدر ظرفیت دارم برای خوردن اینا. به فکرم هم نرسید لااقل خیارها رو خیارشور کنم.

۰۴/۰۷/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بابا

بیست و دو

خانم س. همکار

مائده دختر همکار بابا

مامان

ملیکا

نظرات (۱)

۱۹ مهر ۰۴ ، ۲۰:۱۹ پیچند ‌‌

یک دو سه

یک دو سه

امتحان میشه

پاسخ:
🙄

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">