۲۰۵۱- از اداره تا همایش
دیروز سومین همایش ملی مطالعات نامشناسی ایران برگزار شد. در این همایش تحول نامگذاری در ایران بررسی شد. و نیز نامشناسی در غرب، نامهای خانوادگی در آلمان، الگوهای نامگذاری در خانوادههای ترکزبان همدان، تحول نامها در بوکان، جاینامهای مربوط به خوراک در خرمآباد، جاینامهای تهران و بیرجند، نام در شعر فارسی، نامگذاری در فیلمهای جشنوارهٔ فیلم فجر، نامنگذاری (فقدان نام) در فیلمهای mother و M، و نام «ایران» در متون تاریخی.
روز خوبی بود. اول دکتر ع. و خانم ب. رو دیدم، بعد هم برای اولین بار دکتر ز. رو. و بعدتر خانم ب.ر. و دکتر ح.ب. رو دیدم و احوالپرسی کردیم. بعد همین جوری که هی با این استاد و اون استاد سلام علیک میکردم یه دانشجویی اومد یواش پرسید ببخشید شما کی هستی که همه شما رو میشناسن؟ گفتم هیشکی والا. در واقع من همه رو میشناسم نه همه منو.
از ۹ صبح شروع شد و تا ۱۷:۳۰ طول کشید.
صبح قبل از اینکه همایش شروع بشه یه سر رفتم اداره برای پیگیری پروندهم. گفتن منطقهٔ ۴ هنوز پروندهتو نفرستاده اینجا. نه فقط پروندهٔ من که کلاً پروندهٔ خیلیا هنوز نرسیده دستشون. گفتن فقط هم ۴ نیست، همهٔ مناطق اینجوریان. گفتم پس چجوری نمرهٔ ارزشیابیمو تو رتبهبندی لحاظ کردید؟ گفتن نمرهت تو سامانه بود. گفتم برگهٔ ارزشیابی که دست خودمه، تو سامانه هم نذاشتم این برگه رو. در واقع نداشتم که بذارم. مدرسه هم تازه ۲۶ شهریور برگهمو پیدا کرد. چون معاون و مدیر و کادرش عوض شده بود و معلوم نبود چی کجاست. ولی تا قبل از این تاریخ، هم من هم مدرسه میدونستیم ارزشیابیم ۱۰۰ شده. این ارزشیابی سه نسخهست. یکی برای اداره یکی برای مدرسه یکی برای معلم. مدرسه پارسال یه نسخه به ادارهٔ منطقهشون فرستاده بود. گفتم اداره هنوز مدارکمو نفرستاده نمرهٔ ارزشیابیمو از روی نسخهٔ اداره ببینید ثبت کنید. گفتن درسته. گفتم خب الان من نسخهٔ خودمو آوردم و میبینید که صده. طبق کدوم مدرک، نمرهٔ کمتر از صد رو گذاشتید تو رتبهبندی؟ گفتن تو سامانه ثبت شده. گفتم کی ثبت کرده؟ گفتن ثبت شده دیگه. گفتم ببینید اینی که دستمه امضا و مهر و تاریخ پارسال رو داره و توش نوشته امتیازم صده ولی شما یا هر کی بدون اینکه اینو ببینه امتیاز کمتری رو ثبت کردید. تو نسخهٔ اداره هم همین صده، ولی هنوز نفرستاده ببینید. گفتن شاید اینو تازه الان امضا کردی آوردی. گفتم خب اون وقت اون برگهای که شما این امتیاز کم رو از روش خوندید کو؟ شما الان اونو نشونم بدید بگید اینی که دست منه واقعی نیست! جوابی نداشتن. دیدم وقتمو دارم تلف میکنم. تشکر کردم اومدم بیرون. راجع به ضمن خدمت هم بحث نکردم چون چیزی که برای اینا قابل قبوله همون ضمن خدمتهای کشکی و الکیه که یکی دیگه میره جای بقیه آزمون آنلاین میده و مثلاً ده ساعت بیست ساعت ضمن خدمت حساب میشه. تو اگه دویست ساعت هم برای یه کار واقعی وقت بذاری حساب نیست. همون حداقل رتبه که یک هست تو حکمم خورد و تمام.
با اینکه شاهنامه اولین کتابیه که بعد از یاد گرفتن الفبا رفتم سراغش و تقریباً همهٔ داستانهاشو خوندم، ولی تا دیروز نمیدونستم فریدون تا زمانی که سهتا پسرش ازدواج نکرده بودن براشون اسم انتخاب نکرده بود. همیشه فکر میکردم ایرج و تور و سلم از اول ایرج و تور و سلم بودن. تا اینکه دیروز تو همایش نامشناسی به این مطلب اشاره شد و از یکی از سخنرانها شنیدم که یه زمانی رسم بر این بوده که بچه یه مدت اسم نداشته باشه. اینکه تو این مدت چی صداش میکردن برام سؤاله. مثلاً شماره میذاشتن؟ یا اولی و دومی و سومی صداشون میکردن؟
مطلب جالب دیگهای که اینم دیروز فهمیدم این بود که اسمهای ترکیبی قدمت هزارساله دارن. مثلاً اگه الان نازنینزهرا و محمدسام رایجه، قبلاً هم ابوطالبرستم، ابومظفربهرام، ابوعلیکیخسرو داشتیم.
موضوع استفاده از نام حیوانات در نامگذاری انسانها هم جالب بود برام. مثل قوچعلی و گرگعلی.
موضوع تغییر اسم هم چالش هر روزمه. تو کلاسهام ستایش ازم میخواد جانان صداش کنم، نیکا میگه به شرلی معروفم و شرلی صدام کن، متینا به نفس معروفه، مدینه هم اسمشو دوست نداره و میخواد آیدا صداش کنم. گویا مادربزرگ خدابیامرزش این اسمو انتخاب کرده براش.
دیروز یکی از سخنرانها که استاد هم بود، وسط جملههاش دو سه بار به جای عرض شود که گفت عرض السون که. حضّار چون ترک نبودن متوجه این موضوع نشدن ولی من بعد از سخنرانی رفتم ازشون پرسیدم ببخشید جسارتاً میتونم بپرسم شما اصالتاً اهل کجا هستید؟ بهشون گفتم لهجهٔ ترکی ندارید اما دو سه بار یه عبارت ترکی رو بهعنوان تکیهکلام بهکار بردید. گفت بله ترکی هم بلدم. اما اعتراف نکرد اهل کدوم شهره. با اینکه لهجه نداشت، ولی بهنظرم زبان مادریش ترکی بود.
یه بحثی هم شد در رابطه با اسم کافهها که نتایج بررسیشون نشون میداد اسم مذهبی نمیذارن و معمولاً اسم خارجی یا ملی دارن. ولی من یه سری کافه میشناسم که مشخصاً برای مذهبیهاست با نامها و مفاهیم ارزشی؛ مثل نخلستان، غدیر، فانوس، رواق، یاس و کراسه که این آخری به معنی کلام خداست.
ظهر موقع ناهار رفتم سر میزی که دکتر ب. نشسته بود. بعد صحبت درس و دانشگاه شد و رساله و مدرسه. اون همکار بازنشستهٔ فرهنگستان (خانم س.)، الان دانشجوی دکتراست و استادش همین خانم دکتر ب. هست. ذکر خیر ایشون هم شد.
سلام
نکات جالبی بود. خصوصاً اون اسم نداشتن!
چه همکار پایهای که بعد بازنشستگی رفته سراغ درسخوندن
دمش گرم