سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۵۹ ب.ظ
دیدم سایت فرهنگستان خبر آغاز چهارمین دورۀ ارشدو گذاشته و از مراسم افتتاحیه گفته و این عکسو زده زیرش، گفتم بیام بگم این عکس کلاسمونه. کلاس سابقمون البته. جای فرزانه ردیف سوم بود. ردیف جلو رو دوست نداشت زیاد. خانم خ. و لادن و مهدیه ردیف دوم مینشستن. خانم خ. کنار پنجره، بعد لادن، بعد مهدیه. جای آقای پ. ردیف اول سمت دیوار بود؛ بعد خانم ش. و عاطفه و جای منم ردیف اول از سمت چپ چهارمی.
پاسخ:
بهتر :| من اصن خوشم نمیاد چیزایی که دوست دارمو بقیه هم دوست داشته باشن :))
والا!
پاسخ:
آفرین :))) بچهٔ تیزی هستی :دی
پاسخ:
آره راستدسته :(
فرهنگستان همین یه کلاسو داشت و کلاسمون دو تا صندلی چپدست داشت. من و آقای پ چپدست بودیم. هنوزم چپدستیم البته :| ما هر هفته صندلیا رو میاوردیم میذاشتیم ردیف جلو، بعد یه آقای مستخدم بود که کلاسو که تمیز میکرد اینا رو میبرد اون آخر آخر. دوباره ما هر هفته میاوردیم ردیف جلو و این چرخه هی تکرار میشد. از یه جا بعد من دستهٔ صندلی پنجمی رو بهعنوان دستهٔ صندلی خودم برگزیدم و آقای پ هم روی همون راستیه سوخت و ساخت :|
پاسخ:
:دی بله بله معلومه تو هم بچهٔ تیزی هستی
پاسخ:
میترسم اون پستهای سبکشناسی رو بذارم یه کم تخصصی بشه حوصلهتون سر بره. در واقع فکر میکنم این موضوع انقدر که برای من جذابه برای کسی جذاب نیست :|
پاسخ:
یه جایی مجهز به یخچال و روشویی و کامپیوترم برای استراحت داشتیم که ورودیای بعدِ ما که اومدن اونجا رو هم دادن به اونا. ینی اونجا هم کلاس شد و یه جای دیگه رو برای استراحت دادن بهمون. بعد ما رفتیم و این دو تا کلاس موند برای ورودیای سومی و دومی. حالا دومیا هم رفتن و میراثمون مونده برای دورههای سوم و چهارم
پاسخ:
خیام یه شعری داره تو این مایهها که اگه این صندلیا همیشگی بودن، میموندن برای نفرات قبلی و هیچ وقت نمیرسیدن به ما. یه بار این شعرو دکتر حداد تو جلسه تصویب واژهها خوندن. شبیهِ این بیت بود که در طبع جهان اگر وفایی بودی، نوبت به تو خود نیامدی از دگران. شایدم همین بیت بود.
حافظه یاری نمیکنه.
پاسخ:
معاون ایشون، اسم کوچیکش هماسم منه. همون روز اول یکی از بچهها به این نکته اشاره کرد و آیندهٔ روشنی رو برای من متصور شد :|
پاسخ:
خوب بودن که صندلیا!
این پستو ببین:
صندلیا، از زاویهای دیگر
پاسخ:
نیمکت دوست داری؟ منم اتفاقا نیمکت دوست ندارم. در واقع دوست ندارم نیمکتمو با کسی شریک بشم. این صندلیای تکی حس مالکیت و استقلال میده به آدم
نیمکتای شریف اینجوری بود:
ینی راجع به هر چی کامنت بدین من قبلا یه پستی نوشتم که جواب مرتبط با کامنتتون تو اون پسته :|
پاسخ:
چشم، چشم :) به زودی ایشالا
پاسخ:
ولی من کماکان ترجیح میدم کوچیک باشه و همهش مال خودم باشه تا نیمکت باشه و با یکی نصفش کنم.
پستهای «من به جای تو» رو که بچهها نوشتن، میخواستم در راستای اون پستها یه چند تا پست سبکشناسی بذارم. در مورد سبکِ بلاگرا برای عنوان و عکس و فونت و لحن و خیلی چیزای دیگه. یکی از ویژگیهای این وبلاگ (وبلاگ من) اهمیتیه که نویسنده (ینی من :|) به عنوان پستهاش میذاره. گاهی روزها و ساعتها به عنوان پستم فکر میکنم تا دقیقا اونی بشه که میخوام. برای همین یادم میمونه. با تقریب خوبی همهٔ این ۱۲۱۰ تا عنوان و هزار و چند صد تا عنوان بلاگفام یادمه. اغلب عنوانهام هم تو فصل سوم دوپهلو بودن و علاوه بر اینکه ظاهرا مرتبط با پست بودن، یه ایهام و کنایهای هم توشون بود که بچههای تیز میفهمیدنش فقط :)) شبیه پستِ چند روز پیشِ چوگویک که عنوانش این بود:
جای خالیات درد میکنددر نگاه اول فکر میکنی پست عاشقانه است، ولی در واقع ایشون دندونشو کشیده و جای خالی اونه که درد میکنه. تو وبلاگ من یه همچین عنوانهایی زیاده و خیلیاشون ظاهراً دوپهلو هم نیستن و ایهام ندارن، اما دارن و اینا رو بچههای تیز هم متوجه نمیشن :| :)))
پاسخ:
سلام :))
ارجاع به جوابم به کامنت بنفشه :دی ضمن اینکه تو بند ششم این پست، دوستم دوستشو آورده بود با من دوست بشه، من هر چی گفتم گفت واااای چه تفاهمی. آخرش که نظرمو راجع به خودش و ادامهٔ دوستیمون پرسید گفتم من اصن با اینایی که خیلی شبیه منن و هر چی من دوست دارم اینا هم دوست دارن مچ نمیشم
این پست:
نامبرده شمارهمو پاک کرد و دیگه نیومد سراغم :)))
خلاصه راضیام ازتون که از کسی که جای من نشسته بدتون میاد :|
پاسخ:
چه عجیب!
یکی از دغدغههای من در دوران تحصیل، صندلی چپدست بود
پاسخ:
منم با خط کجوکولهم بالای میزم این بیتو نوشتم:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
پاسخ:
عنوانهای من شماره دارن و گاهی این شمارهها هم مفاهیم عمیقی دارن که فقط خودم درک میکنم :)) اون وقت ببین من چه حرصی میخورم وقتی میبینم ملت عنوان پستشون اینه که عنوانم نمیاد، عنوان چی بذارم، بدون عنوان و حتی عنوانو خالی میذارن :))
پاسخ:
مخلص و چاکر و ارادت داریم خلاصه :)
پاسخ:
:)) ما البته حداد صداشون میکنیم. عادل که میگین یاد برنامهٔ ۹۰ و فردوسیپور میافتم
+ خب منم اون پرچمو گذاشتم برای حس خوبش دیگه. و چه خوب که میخونید.
پاسخ:
حالا که علاقهمندی، آگاه باش که این وسط مسطای کامنتا و جواب کامنتا یه منبری هم رفتیم و به پست خودتم ارجاع دادیم در این راستا
پاسخ:
حَدی و شَبی :)) چه به هم میان اسمامون
نه تراس نیست. این کلاس طبقهٔ دومه. حالا هدرِ اون یکی وبلاگمو ببین:
اگه از پنجرهٔ روبهروی دوربینِ عکاس عکس این پست پرت شیم پایین، میافتیم لابهلای درختایی که توی حیاط عکس هدر اون یکی وبلاگه. حیاط دقیقاً کجاست؟ اگه از پلههای عکس هدر اون یکی وبلاگ بریم بالا و از سردر عبور کنیم میرسیم به حیاط. حالا اون پنجرهای که مورد نظر توئه و تراس نیست میشه سمت راست این حیاط و کلا سمت راست هدر اون یکی وبلاگ که اگه خودمونو از اون پنجره پرت کنیم پایین میافتیم دم در پارکینگ
فکر کنم اولین باره میبینی. منم اولین باره میبینمش. تو سایت فرهنگستان که این عکسو از اونجا کش رفتم یه تعداد اسم نوشته و تنها کسی که تو این عکس نمیشناسم و تنها اسمی که بین اسامی برام ناآشنا بود مرتضی قاسمی مسئول روابط عمومی فرهنگستان بود.
پاسخ:
نه دیگه، ایشون جای من نشسته. و البته یه طنز معکوسی هم توی عنوان قابل مشاهده است
پاسخ:
تلاش کردم براش ساده توضیح بدماااا ولی فکر کن من حرف زدنِ عادیم هم همینقدر پیچیده است :)))
پاسخ:
:))) میرحسین؟! استغفرالله ربی و اتوب الیه!
پاسخ:
آره وایتبرد داشتیم
ایناهاش:
من همیشه میترسیدم چیز میزامو تو اون زیرصندلی جا بذارم و یادم بره بردارم برای همین استفاده نمیکردم هیچ وقت
پاسخ:
منم یه بار روی سوالو اشتباه خوندم، ۹ ولت رو ۳ ولت خوندم و سوال از این سوالای ده بیست قسمتی بود که جواب هر کدوم برای بخش بعدی لازم بود. همون یه اشتباه باعث کل پنج نمره رو از دست بدم :|
پاسخ:
زیاد پشت اون پنجرهها ایستادم و بیرونو نگاه کردم و به پرت شدن فکر کردم آخه :)))
پاسخ:
:))) هیچ کدوم. مشکل از نوع نشستنه. فقط هم اینجا نیستا. کلا اینجوریه.
پاسخ:
چه جالب! نشنیده بودم تا حالا این قضیهٔ عزرائیلو
+ خواهش میکنم :)
پاسخ:
نشنیده بودم اینو. من از کودکی همین یادمه که وقتی سر هر موضوعی دعوامون میشد میگفتیم مامان یا بابامو میارم سرت و در جواب میگفتیم مامان یا بابات تو سرم جا نمیشه :)))
+ کامنت گذاشتم برات :)
پاسخ:
آره :) کدشو سمت چپ گذاشتم براتون که اگه دوست داشتید شما هم استفاده کنید :)
پاسخ:
پنل مدیریت
قالب
ویرایش ساختار قالب فعلی
قبل از شروع هدر وبلاگ این کد رو اونجا بذارید:
<div style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">
<img alt="ماییم و سینهای که در آن ماجرای توست" title="ماییم و سینهای که در آن ماجرای توست" src="http://bayanbox.ir/view/7829141539691850275/ya-hossein-2.gif" height="auto" width="auto">
</div>
پاسخ:
بله همین جا. خط دهم نوشته چاپ، حدوداً خط پونزدهم نوشته هدر. این کد رو کپی و قبل از هدر پیست کنید. با این کار جملهٔ هدر که تقریبا خط پونزدهم بود میاد خط بیستم.
پاسخ:
همین کدی که فرمودید و گفتید الی آخر (ینی <head:meta></head:meta><!-- Layout - v1.0 -->)، اون کد قالبه. خط یا سطر پونزدهمش بخش هدر کد شروع میشه. کد پرچم رو اضافه کنید به خط پونزدهم. همین.
پاسخ:
درسته :) مشکلی نیست
پاسخ:
آقاااا سندشو به نامم نزده بودن :))
پاسخ:
چهارمی از چپ :))
شباهنگ عدد چهار را بسیور! دوست میداشت...
پاسخ:
چون چپ و چهارو دوست دارم :)
پاسخ:
به نظر من که راحت بود. حالا ایشالا قسمتت بشه یه بار بری بشینی ببینی چه حسی داری
پاسخ:
سلام :)
خوب میشی ایشالا