۲۰۶۰- وحشتِ تنهایی از همصحبتِ بد خوشترست
با ذهنیتی که از فضل و ادب پدر خواستگار اخیر داشتم (همون که تو کلاس مثنوی بعد از حل کردن اون مسئلهٔ ریاضی شمارهمو گرفته بود) و با توصیفهای مادرش از پشت تلفن راجع به خانوادهشون و پسرش، نظرم در مجموع منفی نبود. چون پیش اومده که همون اول کار، ندیده و نشناخته با دو سه جمله توصیف گفته باشم «نه». حالا ولی دلیلی برای رد کردنشون نداشتم. از نظر مالی و اعتقادی شبیه هم بهنظر میرسیدیم. اونا یه کم بالاتر. از نظر سواد و تحصیلات هم یه کم پایینتر. ولی وقتی بحث حقوق و تکالیف زن و مرد رو پیش کشیدم و نظرش رو پرسیدم، تفکرات هزار سال پیش رو داشت. قسمت ۷۱ پادکست رادیومرز رو هم امروز فرستادم براش. بهنظرش این حرفهای روشنفکرانه ضددین و ضداسلام بود. بهنظرش وقتی خدا گفته زن بدون اجازهٔ شوهر از خونه هم بیرون نره، پس اجازهٔ بیرون رفتن از کشور هم باید دست شوهر باشه و اون اجازه بده. هیچ کدوم از شرایط ضمن عقد رو قبول نداشت. شاید برای مطرح کردنش زود بود. شاید هم نه. تصمیم نداشتم توجیهش کنم. صرفاً میخواستم طرز تفکرش دستم بیاد. من اگر حق خروج میخوام، هدفم این نیست که یهو زندگیمو ول کنم برم خارج! اصلاً منی که اولین سؤالم از اینا راجع به مهاجرته و تأکید میکنم که قصد رفتن ندارم و به هیچ وجه تحت هیچ شرایطی حتی برای مدت کوتاه حاضر نیستم مهاجرت کنم، پس قرار نیست برم. فقط بهعنوان یک انسان! از سلب شدن بعضی از حقوقم ناراضیام و میخوام اون حقوق بهم برگردن؛ همین!
تخم در هر شورهزاری ریختن بیحاصل است
صبر دارم تا زمین قابلی پیدا شود
گوهر خود را مزن صائب به سنگ ناقصان
باش تا جوهرشناس کاملی پیدا شود
حقیقتش بنده هم برای پست قبل اینو میخواستم بگم که اگه نظر دین اینه که زن بدون اجازه خارج نشه خب حتما حکمتی داخلش بوده، به خاطر نگاه مردسالارانه هم اینو نمیگم.