750- خدایا؛ یا خیلی برگردون عقب، یا بزن بره جلو، آخه اینجای زندگی دلم خیلی گرفته
تایم استراحت بین کلاسا، بچهها داشتن در مورد جزوههای استاد شماره10 صحبت میکردن و یکی از بچهها برگشت بهم گفت تو به استاد بگو جزوههاشو بهمون بده و یکی دیگه از بچهها گفت وقتی نمیده چرا بخوایم ازش!!!
یکی از بچهها خطاب به من: تو مهارت "نه" شنیدن داری؛ ترم پیش یادته تمرین میکردی یه چیزیو بخوای و به دست نیاری؟ میشه یه امتحانی بکنی؟ شاید جزوههاشو بهت داد! نداد هم طوری نمیشه؛ محکمتر میشی
* * *
یه زبانشناس هست به اسم ووستر که مهندس برق بوده؛
هر موقع اساتید راجع به اون حرف میزنن، ملت منو نگاه میکنن.
امروز استاد شماره8 میگفت انشاءالله خدا شما رو به مقام ووستر برسونه.
ظاهراً مقام والایی در حوزهی زبانشناسی داره و آدم مهمی بوده!
برای این کلاس اصطلاحشناسی، سه تا استاد میان سر کلاس. استاد شماره3 هم همیشه باهاشون میاد تا دم در کلاس و این سه تا میان تو و اونم باهاشون خدافظی میکنه و به مام سلام میده و میره.
امروز اولِ جلسه استاد شماره8 ازمون خواست یه گروه تلگرامی درست کنیم و اساتیدم ادد کنیم و یکی از ما ایمیلمون رو بهشون بدیم که به عنوان نماینده با اساتید در ارتباط باشه و فایلهای ارسالی رو برسونه دست بچهها.
کلاس که تموم شد، ملت شال و کلاه کردن برن و اصن تلگرام و گروه و شماره و ادد یادشون رفت
دم در اساتیدو خفت کردم که شماره و ایمیلشون رو بگیرم
استاد شماره9 خندید و گفت به ایشون میگن مهندس!!!
استاد شماره8 هم تایید کرد و گفت خانم مهندس حواسش بیشتر از بقیه جمعه و
همونجا دم در منو به مقام نمایندگی کلاس منصوب کردن
الانم اددشون کردم تو گروه و
این خانوم م. همونه که انصراف داده و دیگه نمیاد سر کلاس
ولی هنوز تو گروه تلگرامه! (خالق کاراکتر مراد)
مکالمه من و آقای پ. به صورت پی وی در حین ادد کردن اساتید:
اون روز اتوده رو یه جوری گرفتم سمتش که دستم به دستش نخوره و اونم یه جوری گرفت که اتودم افتاد رو میزش و برداشت زاویه رو نشونم داد...
بعدش فلش بک بزنین اردوی کویر و اون نیروگاه تولید برق نزدیک ورزنه، همونجایی که یه چند ساعت برای بازدید و شام و نماز نگه داشتن و دوربینو ببرین تو اون اتاق کوچیکی که اختصاص داده بودن برای نماز و پسرا و دختر قاطی هم نماز میخوندن؛ اونجایی که نمازم تموم میشه و به دوستم میگم ما باید پشت سر آقایون نماز بخونیم و میگه نمیدونستم؛ اونجایی که دارم کفشامو میپوشم و همون استاده که اون روز زاویه رو نشونم داد میاد تو برای نماز؛ همون استادی که یه عمر اون ور آب بوده و خط فارسیش به قول خودش مثل خط بچههای کلاس اوله
بعدش فلش بک بزنین و برگردین سر کلاس آواشناسی و سر کلاس استاد شماره7 و نرمکام و سختکام و یه جوری به بیننده بفهمونین دلم تنگ شده برای اون روزا