۱۴۴۲- از هر وری دری ۱
صفر. آیا میدانید افرادی که توی هر پست ازشون اسم میبرم پای همون پست برچسب میخورن و اگر روی عنوان پستها کلیک کنید به برچسبها و از اون طریق به پستهای مرتبط با اون افراد میرسید؟
یک. آیا میدانید کلمه یا جملات قرمزرنگ داخل متن ارجاع به عکس یا پست هستند و اگه یه روز بخوام ازتون امتحان بگیرم از اون قسمتها هم سؤال میاد؟
دو. آیا میدانید پستهای جالب و مفید دیگران رو میذارم تو ستون سمت چپ، تو قسمت بازنشر؟ یادم باشه راجع به اون مقالۀ پیرسون یه پست مجزا بذارم بعداً.
سه. آیا میدانید کنار پیامهایی که با نام کاربری بیان برای دیگران میفرستید یه چراغ هست که اگر زرد باشه یعنی پیامتون هنوز خونده نشده؟ البته گیرنده میتونه این امکان رو برداره و شما نفهمید پیامتون خونده شده یا نه. ولی من این امکان رو برنداشتم که مطمئن باشید از شهریور تا حالا به پنل اون وبلاگی که پیامهاتونو اونجا میذارید مراجعه نکردم و الان حتی نمیدونم چند تا پیام اونجا دارم. فکر نکنید میخونم و جواب نمیدم یا میخونم و فرق میذارم بینتون و به بعضیا جواب میدم. چراغ همۀ پیامهای دریافتیم روشنه.
چهار. آیا میدانید امروز ساعت ۱۹ به وقت ایران! قراره محمود همسر ماری جوانا (هر دو از بلاگرای قدیمی هستند) توی شبکهٔ ۴ (برنامهٔ چرخ) راجع به تحولات دنیای برنامهنویسی در ده سال اخیر صحبت کنه؟
پنج. آیا میدانید امروز آخرین دوشنبۀ ماهه و همراه اولیها اگر کد ستاره ۱۰۰ ستاره ۶۴ مربع رو بزنند اینترنت هدیه میگیرند؟
پنجونیم. آیا میدانید معتادها هم میگیرند؟
شش. آیا میدانید ایرانسل تو اپش (اپ ایرانسل من) یه قسمتی داره که از اونجا میتونید تعرفۀ آزاد اینترنت رو غیرفعال کنید و وقتی بستۀ اینترنتی ندارید و دادۀ همراهتون بازه روی قبضتون هزینۀ آزاد نیاد یا از اعتبارتون کم نشه؟ همراه اول این امکان رو نداشت. چند روز پیش اپش (اپ همراه من) رو بهروزرسانی کردم و دیدم به بخش خدماتش قطع تعرفۀ آزادو اضافه کرده. اگه اپشو ندارید با کد ستاره ۱۰۰ ستاره ۱۱۳ مربع هم میتونید غیرفعالش کنید. اینترنت با تعرفۀ آزاد هر گیگش نزدیک شصتهزار تومنه. توصیه میکنم غیرفعالش کنید. حالا اگه یه وقت پیش اومد که چند ثانیه در حد چک کردن یه پیام یا سایت اینترنت لازم داشتید، بازم بهصرفهتر هست که اینترنت ساعتی بگیرید و بدون بسته از تعرفۀ آزاد استفاده نکنید. کد اینترنت ساعتی ستاره ۱۲۱ ستاره ۲ مربعه.
ششونیم. چرا این اپراتورا منو استخدام نمیکنن؟ این همه تبلیغات و پشتیبانی میکنم براشون، لااقل یه چند ماه مکالمۀ رایگانی اینترنتی چیزی بدن بهم :|
هفت. اون روز که آقای شجریان فوت کرد، اومدم سراغ فولدر ۱۳ گیگابایتیِ آهنگهام ببینم چی دارم ازش. از ۲۳۷۹ تا آهنگی که داشتم هفتتاش متعلق به ایشون بود.
هشت. پایاننامهمو که پست کرده بودم یادتونه؟ با کد رهگیری که پست داده بود هر چند ساعت یه بار چک میکردم ببینم کجاست. پستچی چند بار برده تحویل بده و نبودن. انقدر عصبانی بودم که اسکرینشات رفتوآمد پستچی رو فرستادم برای معاون آموزش و منشی معاون آموزش. هیچی هم ننوشتم زیر عکس. چون که عصبانی بودم و حرفی برای گفتن نداشتم. قبل از پرینت چندین بار بهشون گفته بودم که دانشگاهها تعطیله و چه لزومی داره من پرینت کنم براتون بفرستم. ایمیل کرده بودم براشون که ایمیل کنن برای داور که زمان رو از دست ندیم و داور پیدیافشو بخونه. اصراااااااااار داشتن که نه، روالش اینه پرینت کنی سیمی کنی بفرستی برامون که بفرستیم برای داور و داور از روی کاغذ بخونه. بفرما. حالا بفرستید برای داور تماشا کنیم. خب صد بار به رَوش سنتی عمل کردی و دیدی ثمرش را. ایمیل چه بدی داشت که یک بار نکردی؟ اصلاً چرا پستچی بسته رو نداده به نگهبان؟ یا شاید خواسته بده و نگهبان نبوده. خب چرا نبوده؟ چرا به شمارۀ همراه مسئول آموزش که روی پاکت بود زنگ نزده؟ اگه زنگ زده چرا جواب نداده؟ و همچنان اون سؤال اصلی که چه اصراری بود پرینت کنم بفرستم وقتی پدیدهای نهچندان نوظهور به نام ایمیل وجود داره؟
هشتونیم. اسم نامهرسان تو این دو بار مراجعه یکی بود. بعد موندم چجوری تو هردوشون، هم تو نوبت صبح هم تو نوبت ظهر نوشته مراجعه برای بار اول.
نه. همونطور که پیشبینی کرده بودم در اولین جلسۀ آنلاینِ اون طرحی که تو پستِ مانتوسبز شالنارنجی خدمتتون عرض کرده بودم، رئیس جلسه که مجری طرح باشه پس از ذخیرۀ شمارههامون تو گوشیش، قبل از اینکه جلسه تموم بشه با همون شمارۀ پنج سال و پنج ماه پیشش اومد تلگرام و ابراز شگفتی کرد.
ده. چند روز پیش این عکسو استوری کرده بودم تو صفحۀ اینستایی که همکلاسیا هستن. سؤالا رو از چند نفر پرسیدم، ولی یا بلد نبودن، یا یادشون رفته بود، یا فقط یکیدوتاشو مطمئن بودن. یکیشونم پیاممو دید و جواب نداد. اولین بارشم نیست بیجواب میذاره پیاممو. یه بار بهم گفت تو وقت غیراداری ازم سؤال نپرس :| چون کارمنده برخوردشم با ما کارمندیه. انگار نه انگار خودش نصف شب زنگ میزد که براش جزوه بفرستم. اگه میدونستم یه همچین خاصیتی داره منم تو ساعات غیراداری جواب تلفناشو نمیدادم. خب آدم هر موقع بخواد میتونه پیامشو بفرسته، ولی شما هر موقع تونستی جواب بده. سؤال دوستانه که وقت اداری و غیراداری نداره. زنگ که نمیزنم بگی مصدع اوقاتت شدم. این همون بزرگواریه که اسم پایاننامهشو نگفت بهش ارجاع بدم. انقدر رفتارش عجیب و غریب و نامأنوسه که بعضی وقتا تصمیم میگیرم منم همین رویه رو در رابطه باهاش داشته باشم تا بفهمه چه حسی نسبت به رفتارها و کردارهاش دارم، ولی هر بار به خودم میگم ولش کن، قرار نیست شخصیت خودمو بهخاطر شخصیت بقیه ببرم زیر سؤال. تو خودت باش.
دهونیم. اینم برای اونایی که تخصصشون تو این حوزهست و مشتاقن بدونن چه جوابی به سؤالات این دوستمون دادم. قبل از اینکه براش بفرستم فرستادم برای استادم که چک کنه که اشتباه راهنمایی نکنم.
دهوهفتادوپنجصدم. بهش بگم این «را» رو بعد از «دست شما» نگه؟ یا مهم نیست؟ :| همیشه با «را» میگه.
یازده. ما برای خرید خوراکی (قاقالیلی) خانوادگی میریم و هر کی مستقل از بقیه خوراکی موردعلاقهشو بهصورت انبوه! برمیداره و بعد میاریم تو خونه باهم به اشتراک میذاریم. مثلاً من کلی هیس برمیدارم و میام از هیسهام به بقیه میدم و بقیه هم از خوراکیاشون به من میدن. صبح یادم افتاد داداشم یه بسته رنگارنگ برداشته بود که بازش نکرد ازش بهمون بده. ما هم یادمون رفت بگیریم. سریع پیام گذاشتم تو گروه خانوادگی و مطالباتم رو مطرح کردم.
دوازده. یه خوراکی جدید کشف کردم به اسم فوندو. محصول شرکت آیدینه. مزهش شبیه بیسکویتای شیرین عسله که دو تا بیسکویت شکلاتیه و بینشون مارشمالوی سفیده. اینم تقریباً همونه ولی خوشگلتر و جذابتره بهنظرم. یه وقت یه جایی دیدینش بخرین. قیمت امروزش پنجهزاره :|
دوازدهونیم. اپراتورا که استخدامم نکردن؛ لااقل شیرین عسل و آیدین چند تا از محصولاتشونو بهعنوان دستمزد تبلیغاتی که براشون میکنم، یک سال بهصورت مفتکی بدن بهم.
سیزده. چهار تا بیسکوتارت قلبی نیکا برداشتم. مامانم میگه اینا رو بده من نگهدارم هر موقع قهر کردین از زیر در بفرستم تو اتاقتون آشتی کنین (در صورتی که ایران زندگی نمیکنید یا آنتنتون اینورو نمیگیره و متوجه نشدید چی میگم کلیک کنید).
چهارده. داشتم بیسکویت مادر میخوردم. بابا بیسکویتا رو ازم گرفته میگه بهبه، دختر گلم! برو اون جلو نشون بده به بابا چقدر قوی شدی و چی بلدی (در صورتی که ایران زندگی نمیکنید یا آنتنتون اینورو نمیگیره و متوجه نشدید چی میگم کلیک کنید). و همۀ بیسکویتامو خورد.
پانزده. یه فایل ورد دارم که توش کلی کلیدواژه نوشتم که بعداً پست بنویسیم در موردشون. دیروز داشتم مرتبشون میکردم. اولویتبندی کردم و غیرمفیدها و بیاهمیتها رو پاک کردم و یه سریا رو گذاشتم تو فوریت! که همین روزا در موردشون بنویسم. یه کلیدواژه هم داشتم با عنوان «فارسی حرف زدن خ». حالا هر چی فکر میکنم این خ کی بوده و من راجع به کی قرار بود پست بذارم هیچی یادم نمیاد :| خانم بوده، آقا بوده، خ اسم کوچیکش بوده، فامیلیش بوده، هیچی یادم نیست. یکی هم نیست بگه آخه مگه مجبوری رمزی بنویسی کلیدواژههاتو :|
شانزده. بیصبرانه منتظر نتایج دکترام. تو دلم دارن رخت میشورن. کاش نتایجو آخر پاییز یا حتی آخر سال اعلام کنن. یا اصلاً اعلام نکنن هیچ وقت. هر چی به لحظۀ اعلام نتایج نزدیکتر میشیم استرسم بیشتر میشه. مگه قرار نبود نتیجه مهم نباشه برام؟