1428- Sharing is caring
کارهای پژوهشی یه بخشی دارن به اسم پیشینه که اونجا از مطالعات مشابهی که انجام شده اسم میبرن و از نتایج تحقیقاتی که قبلاً صورت گرفته میگن و خواننده رو ارجاع میدن به اون پایاننامهها یا مقالهها و حتی کتابها. من چون سال ۹۶ تو آزمون دکترا شرکت کرده بودم، اگه قبول میشدم باید تا مهر ۹۷ دفاع میکردم. با این امید و احتمال که ممکنه قبول شم، پایاننامهمو آماده کرده بودم برای دفاع. پیشینهمو دو قسمت کرده بودم. قسمت اولش پیشینۀ کارهایی بود که باهاشون موضوع مشترک داشتم، قسمت دوم پیشینۀ کارهایی بود که باهاشون روش مشترک داشتم. مثلاً تو قسمت اول نوشته بودم فلانی فلان سال راجع به پذیرش واژههای حوزۀ فلان کار کرده و نظرش اینه، تو قسمت دوم نوشته بودم فلانی فلان سال شیوع فلان چیز رو مدل کرده و مدل منم همینه. از بدو خلقت تا سال ۹۷ هر پژوهشی که موضوع یا روش کارش مشابه موضوع یا روش کار من بودو آورده بودم تو پیشینه. اینکه وقتی رفتم کارمو تحویل بدم گفتن یه استاد مشاور دوم هم انتخاب کن اینا رو تأیید کنه بماند. اینکه استاد موردنظرو پیدا کردم و لقمهٔ آماده رو تحویلش دادم و تأیید کرد و دوباره یه درخواست دیگه داشتن هم بماند. این کش اومدن کار برای خودم خیلی مهم نبود. چون تا وقتی دکترا قبول نشده بودم، به مدرک ارشدم نیازی نداشتم. چیزی که برام مهم بود این بود که پیشینهم تو تحقیقات سال ۹۷ متوقف نشده باشه. همچنان پیگیر بودم که تا روز دفاع اگر کار جدیدی تو این مدت انجام شده، اونم تو پیشینهم بیارم و پیشینهم بهروز باشه. این بهروز بودن و کامل بودن و سمبل نشدن کارم برام مهمتر از حتی نمرهشه. یکی از تحقیقات جدید، مقالۀ همکلاسی خودم بود که سال ۹۷ دفاع کرد. سال ۹۸ هم دو تای دیگه از دوستام دفاع کردن و امسالم دو تای دیگه. هر کدوم از بچهها که دفاع میکردن مقالههاشونو میگرفتم و اگر مرتبط به کار من بود تو پیشینه میآوردم. پیگیر مقالههای شیوع کرونای دکتر مشایخی هم بودم و وقتی منتشر شد از اونا هم اسم بردم. چرا که بهلحاظ نظری مدل پذیرش و ابتلا به هر چیز جدیدی یکیه. این چیز جدید میتونهٔ واژهٔ جدید، یا ویروس جدید باشه.
چند روز پیش پیام دادم به اون دو تا دوستم که همین یکی دو ماه پیش دفاع کردن و ازشون خواستم عنوان و چکیده یا دو خط از نتیجۀ کارشونو بفرستن که تو پیشینه بیارم. بهخاطر کرونا کسی نرفته بود جلسۀ دفاعشون و منم در جریان جزئیات موضوع و نتیجهشون نبودم. ولی میدونستم کلیت کارشون چیه. این کارِ من انقدر که برای اونا سود داره برای خودم نداره. بالاخره کارشون دیده میشه و ارجاع داشتن از جاهای مختلف امتیازه براشون. بخوام صادقانه هدفمو از این کار بگم، هدفم لطف و محبت بود. پیشینهمو با تحقیقات دیگه هم میتونستم بهروز نگهدارم. میدیدم که استادها چجوری تو مقالههای خودشون به کارای همدیگه ارجاع میدن، منم احساس وظیفه کردم که اینجوری هوای همکلاسیامو داشته باشم. پیشینهای هم که نوشته بودم انقدر کافی بود که بود و نبود اینا فرقی به حال کیفیتش نکنه. اون دوستم که ۹۸ دفاع کرده بود متن چکیدهشو فرستاده بود. یکی از اینایی که ۹۹ دفاع کرده بودن هم عکس گرفت فرستاد. منم دو خط برای معرفی هر کدوم اختصاص دادم. ولی اون یکی همکلاسیم حتی عنوانشم نگفت! عنوان پایاننامهای که دفاع کرده بود و ارائه داده بودو نگفت! گفت خودم دارم مقالۀ پایاننامهمو مینویسم و نمیتونم بگم. انگار اگه میگفت من میرفتم مقالهشو به نامم ثبت میکردم. در بهت و حیرت فرورفته بودم و باورم نمیشد بهم گفت نه نمیدم. حالا اگه عنوان پایاننامهای که ارائه شده رو میگفت من چه سوءاستفادهای میتونستم بکنم که خودمم خبر ندارم؟
پایاننامه مثل مقاله نیست که بهراحتی بشه از سایت و مجله دانلودش کرد. از کتابخونه هم بخوای بگیری، تعداد محدودی از صفحاتشو میذارن کپی کنی. که دیدم یه عده میرن هر کدوم یه بخشی رو کپی میکنن میذارن کنار هم که کامل بشه! ولی بعضی از استادها پایاننامههای دانشجوهای سابقشونو بهطور کامل در اختیار دانشجوهای جدیدشون قرار میدن. پارسال کارمو فرستاده بودم استاد مشاور دوم که بخونه و نظر جدیدی داشت بگه؛ اینم خونده بود و چون از نظر خودش همه چیش درست بود، آپلود کرده بود تو سایتش! فکر کن پایاننامه قبل از اینکه ازش دفاع بشه منتشر شده تو سایت! که البته ابداً ناراحت نشدم از این اتفاق. چون همیشه از به اشتراک گذاشتن دانشم حال خوبی بهم دست میده. اون وقت این بزرگوار یه عنوان ناقابل از پایانامهش رو هم از ما دریغ کرد.