۱۳۸۴- یک مشت دانستنی یا زکات علم نشر آن است
صفر. بعد از خواندن پست، شما نیز دانستههایتان را با ما به اشتراک بگذارید. ندانستههایتان را هم مطرح کنید شاید جوابشو پیدا کردیم.
یک. موقع ثبت وبلاگ، بعضی از سرویسها از ما نام و نام خانوادگی میخوان و وقتی هم که خالی میذاریم یا اسپیس میزنیم نمیپذیره و میگه حتماً باید پر کنید اون قسمت رو. من الان یه نگاه به فهرست دنبالکنندهها کردم دیدم اغلبتون یه نقطه، دو نقطه، سه نقطه، علامت لبخند :) و ستاره گذاشتید برای نام خانوادگی. بعضیهاتون هم اسمتونو دو قسمت کردید و نصفشو برای نام نوشتید، نصفشو برای نام خانوادگی. چارۀ کار اینه که از کاراکتر تهی استفاده کنید. کاراکتر تهی با اسپیس فرق داره و واقعاً یه کاراکتره؛ ولی خالیه. اگر پای سیستم هستید، alt و 2800 رو بگیرید و اگر بلد نیستید یا با گوشی هستید و نمیتونید، کاراکترِ توی این پرانتز رو کپی کنید و پیست کنید به جای نام خانوادگیتون. یه اسپیس هم بزنید بعدش. چون نامخانوادگی حداقل باید دوحرفی باشه و این یه دونه هست: (⠀)
دو. ممکنه براتون پیش اومده باشه که بخواید به یه کامنت توی یه پست ارجاع بدید. اغلبِ ما لینک دادن به پست رو بلدیم، ولی لینک دادن به کامنت رو نه. وبلاگهای بیان این امکان رو دارن. کافیه شما روی تاریخ کامنت مورد نظرتون کلیک کنید. مثلاً اینجا من روی ۹ شهریور ۹۸ کلیک کردم و لینک این کامنت ایجاد شد.
سه. اگر بیانی هستید و موقع نوشتن پست، با ویرایشگر پیچیده حال نمیکنید، از قسمت تنظیمات مرکز مدیریت، بذاریدش روی حالت پیشفرض ساده. (راهنمایی: عکس)
چهار. بخش نظرات اغلب شماها به شکلِ «ویرایشگر html برای متن نظر» هست. سختیِ این روش اینه که کامنتگذار وقتی میخواد یه چیزی رو کپی پیست کنه، یه صفحۀ دیگه براش باز میشه و گزینۀ «چسباندن!» میاد براش. من چون خودم خوشم نمیومد از این صفحۀ چسباندن، تنظیمات نظر وبلاگ خودمو روی گزینۀ «ویرایشگر ساده با امکان ارسال html» گذاشتم. ولی الان که داشتم مقایسه میکردم، دیدم توی حالت اول یه کشوی کوچیک هست که کلی امکانات اونجا هست. با این امکانات، میشه توی متن کامنت لینک داد، زیرنویس و بالانویس گذاشت، چپ و راستش کرد و خط افقی کشید و بولد کرد و کلی امکانات دیگه. و دلم نیومد این امکانات رو ازتون دریغ کنم. حالا نمیدونم شما بهعنوان کامنتگذار، کدوم رو ترجیح میدید. صفحۀ چسباندن باشه و این کشوی امکانات هم باشه، یا صفحۀ چسباندن نباشه و این امکانات هم نباشه. کدوم؟ (به این صورت: عکس، یه عکس دیگه)
پنج. میدونید که وقتی به کامنتِ یه بیانی پاسخ میدید یه نوتیفیکیشن (اعلان) برای طرف میاد. ولی شاید ندونید اگه پاسختونو ویرایش کنید، دوباره بهش اطلاع داده نمیشه. پس اگر میخواید دوباره اطلاع داده بشه، باید پاسخ قبلی رو با گزینۀ حذف پاسخ، حذف کنید بعد دوباره از اول جواب بدید به کامنتش. اینجوری دوباره براش اعلانِ پاسخ میاد. (راهنمایی: عکس)
شش. وقتی یه کامنتِ عمومی رو تأیید نمیکنید و نمایش نمیدید، ولی جواب میدید، اون جواب به دست کامنتگذار نمیرسه و نمیبینه جواب شما رو و نمیفهمه جواب دادید. انگار که پولاتونو ریخته باشید تو یه جیب سوراخ.
هفت. اگر بیانی هستید و برای یه وبلاگ بیان کامنتی گذاشتید و پشیمون شدید و خواستید حذفش کنید تا طرف نبینه، حداکثر نیم ساعت فرصت دارید حذفش کنید. البته به شرطی که تو این نیم ساعت طرف کامنت رو ندیده باشه. اگه دیده باشه امکان حذف ندارید و فقط میتونید ویرایش کنید کامنتتون رو. برای ویرایش هم همین نیم ساعت فرصت رو دارید و بعداً امکان ویرایش هم ندارید.
هشت. با علامت سطل آشغال، کامنتی که گذاشتید فقط از پنل خودتون حذف میشه و کماکان به دست طرف میرسه. اگر میخواید نرسه دستش، علامت مداد رو بزنید، و بعد گزینۀ حذف نظر رو. نیم ساعت بیشتر هم فرصت ندارید برای حذف. تازه به شرطی که تو این نیم ساعت کامنتتونو نخونده باشه. اگه بخونه، امکان حذف رو از دست میدید. (راهنمایی: عکس، یه عکس دیگه)
نه. یه علامت دست هست کنار مداد، که باهاش کامنتگذارو بلاک میکنن. من تا حالا استفاده نکردم ازش، نمیدونم چجوریه و قابل برگشت هست یا نه. اگر کسی استفاده کرده تجربیاتشو به اشتراک بذاره. (عکس)
ده. اگر کامنتی برای وبلاگی گذاشته باشید، و از پنلتون، از بخش نظرات ارسالی، کامنتتونو برای خودتون حذف کرده باشید، پاسخ طرف رو دریافت نخواهید کرد.
یازده. یه چیزی هم یادتون میدم؛ فقط ازش سوءاستفاده نکنید. دیدین یه وقتایی بعضی از بلاگرا صفحۀ وبلاگشونو سفید میکنن یا کامنتاشونو کلاً از بیخ و بن میبندن؟ ممکنه یه پیام یا حرف مهمی داشته باشید که بخواید بهشون بگید و در این شرایط نتونید. اولاً توصیهم اینه که وقتی یکی میره یه مدت خلوت میکنه راحتش بذارید و سعی نکنید خلوتشو به هم بزنید. ولی حالا اگه حرف مهمی دارید، یا فکر میکنید با پیامتون خوشحال میشه، یه راه مشروط داره. شرط اولش اینه که وبلاگ بیان داشته باشید و اون بلاگر بیانی باشه و قبلاً برای شما کامنت گذاشته باشه. با دادنِ پاسخ به کامنت اون بلاگر یه نوتیفیکیشن براش میاد و پیام شما رو که در واقع پاسخ پیام سابق خودشه میبینه. اگر قبلاً به همۀ کامنتاش جواب دادید و کامنت بیپاسخ ندارید، یکی از کامنتاشو حذف پاسخ کنید، بعد دوباره پاسخ بدید. اینجوری دوباره براش نوتیفیکیشن میاد. شرط دومش هم اینه که طرف کامنتهایی که این ور و اون ور گذاشته رو از پنلش پاک نکرده باشه. اگر این کارو کرده باشه، پاسخ شما نمیرسه دستش.
دوازده. اگر شما هم وبلاگها رو با فیدخوانهایی مثل اینوریدر و فیدلی میخونید و بلاگاسکاییها براتون بهروز نمیشن، از این سایت میتونید براشون فید مصنوعی درست کنید و دنبالشون کنید. (راهنماییِ بیشتر: یک، دو، سه، چهار)
سیزده. تا اینجا همهش دانستنیهای وبلاگی و اغلب برای بیانیها بود. چند تا نکتۀ غیروبلاگی هم بگم به درد بیوبلاگها بخوره.
چهارده. ایرانسل یه طرحی داره به اسم کنترل مصرف آزاد، که نمیدونم چرا پیشفرضش اینه که غیرفعاله و ملت خودشون باید برن فعالش کنن. و چون خیلیا نمیدونن چیه و کجاست، فعالش نمیکنن. وقتایی که شما بستۀ اینترنتی ندارین، ممکنه دادۀ همراهتون اشتباهی باز باشه و چون بسته ندارید، هزینۀ این کارتون یا میاد روی قبض، یا از شارژتون کم میکنه. در حالی که اگه گزینۀ کنترل مصرف آزاد فعال باشه، دیگه نه میاد روی قبض، و نه از شارژتون کم میشه. دادۀ همراهتونم میتونید باز بذارید و نگران این نباشید که بستۀ اینترنتی ندارید. از کجا باید طرح کنترل رو فعال کنید؟ اپ ایرانسل من -> پرونده -> طرح کنترل مصرف آزاد. (عکس)
پانزده. ممکنه هزینۀ قبضای همراه اولتون بیش از مقداری باشه که انتظارشو دارید. یا ممکنه بدون اینکه تماس تلفنی یا پیامکی یا مصرف اینترنت داشته باشید شارژتون کم بشه. دلیلش پیامکهای تبلیغاتیه. چجوری غیرفعالش کنید؟ کد ستاره ۸۰۰ مربع، یا اپ همراه من -> خدمات من -> پیامکهای تبلیغاتی و محتوایی -> خدمات مبتنی بر محتوا -> خدمات فعال. (عکس)
شانزده. رایتل یه طرحی داره به اسم جمعههای رایتلی. جمعههای آخر ماه ستاره ۲۰ مربع رو بگیرید، تا ۳۰ گیگ اینترنت هدیه بگیرید.
هفده. همراه اول یه طرحی داره به اسم دوشنبهسوری. دوشنبههای آخر ماه ستاره ۱۰۰ ستاره ۶۴ مربع رو بگیرید، تا ۱۰۰ گیگ اینترنت هدیه بگیرید.
هجده. ایرانسل یه طرحی داره که اسم نداره. اونایی که اپ ایرانسل من رو دارن، یه تخممرغ تو صفحۀ اول اپ هست که هر روز یه هدیه توش گذاشتن. پوچ هم گذاشتن توش البته.
نوزده. اگه غذاتون شور شد چند تیکه سیبزمینی بندازید توش.
بیست. اگه ریموت در پارکینگتون کار نمیکنه و میخواید دستی باز کنید، اول برق متصل به درو قطع کنید از داخل. وگرنه عمراً باز بشه در.
بیستویک. وقتی یه پیامی رو از تلگرامِ طرف مقابل حذف میکنید، مثل آدم حذف میشه. ولی وقتی این کارو با واتساپ انجام میدید، واتساپ به طرف میگه فلانی پیامشو پاک کرد. خیلی احمقه بهواقع :|
بیستودو. تا حالا تو ورد پیش اومده بخواید یه سری کلمه رو به ترتیب حروف الفبا مرتب کنید؟ من اسم یه سری آدم رو داشتم مرتب میکردم. فامیلی یکیشون المعی بود و انتظار داشتم همون اول، توی الفها باشه. ولی وُردِ خنگ، الفلامشو الفلامِ معرفه در نظر میگیره و حساب نمیکنه و المعی رو میذاره کنار میمها.
بیستوسه. خوابگاه که بودیم، سر لفظ گوجه و آلو و آلوچه و بادمجون با برخی فارسیزبانان و برخی ترکزبانان بحث و جدل داشتیم. ما به اون گردالیای سبز که شما بهش گوجهسبز میگین، آلوچه میگیم و به زرداش آلو. به گوجهفرنگی هم بامادور میگیم. بعد یه سریا بودن که به گوجهفرنگی بادمجون میگفتن، به آلوچه گوجه. یه وقتایی من واقعاً متوجه نمیشدم منظور از گوجه اون قرمزاست، یا سبزا، یا منظور از بادمجون، اون بنفشاست یا قرمزا :| حالا از وقتی فهمیدم شیرازیا به سیبزمینی آلو میگن رفتم یه گوشه زانوهامو بغل کردم و در حالی که سرمو میکوبم به دیوار، عموسبزیفروش بله رو میخونم و میان گریه میخندم.
بیستوچهار. خطهای قدیمیی نقطه نداشتن. اغلب بدون نقطه بودن و اهل زبان خودشون تشخیص میدادن چی نوشتن. اتفاقاً دورۀ لیسانس هم من یه دوستی داشتم این جزوههاش کلاً نقطه نداشت (عکس جزوهش). دلایل مختلفی هست که چرا تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) مشخص نیست که یکی از این دلایل، نقطه نداشتن خط اون زمانه. شما یه کاغذ بردار روش بنویس سبعون، بدون نقطه. سبعون ینی هفتاد. یه بارم بنویس تسعون، بدون نقطه. تسعون ینی نود. بدون نقطه اینا شبیه همن و تو اسناد تاریخی زمان شهادت حضرت فاطمه هفتادوپنج یا نودوپنج روز بعد از پیامبر ذکر شده. ینی اونایی که تاریخشو گفتن نقطۀ سبعون یا تسعون رو نذاشتن و ما نمیدونیم منظورشون کدوم بوده. (منبع)
بیستوپنج. مخصوص بانوان! (منظورم اینه که ربطی به آقایون نداره و به دردشون نمیخوره و میتونن این بندو رد کنن برن بندِ بعدی). در رابطه با ایام فاطمیه یاد یه صحبتی افتادم که با آرایشگرم داشتم. یه خانومی هست که کارش خیلی خوبه و من چند ساله میرم پیش اون. چند وقت پیش میگفت زمانی که دانشجو بودی، یه بار ایام فاطمیه ازم وقت گرفتی. انقدر این کارم عجیب بوده که یادش مونده بود. بعد اون موقع این پیش خودش فکر کرده بود که چرا من صبر نکردم این ایام تموم بشه بعد ابروهامو اصلاح کنم. بهش گفته بودن حالا شاید چون داره میره تهران نمیتونه صبر کنه و خلاصه چند سال بعد که همین چند وقت پیش باشه این حرفو پیش کشید که بعضی از خانوما محرم و صفر و ایام شهادت نمیرن آرایشگاه و اون موقع تعجب کردم از این کارت. گفتم حالا یادم نیست کلاس اینا داشتم و عجله داشتم برم تهران یا چی، ولی مطمئنم انقدر پرت بودم از این فاز و فضا که خبر نداشتم ایام فاطمیه است. کلاً در رابطه با تقویم و تاریخ و روزای خاص اینجوری بودم و هستم که مثلاً یه روز با دوستم قرار میذاشتم برم خونهشون. بعد تو مترو یا تو خیابون از ازدحام جمعیت یا از رایگان بودن مترو متوجه میشدم اون روز سیزده (اعتراف: اول نوشتم شونزده، بعد چک کردم دیدم سیزدهه) خرداد، یا بیستودوی بهمنه. الانم یه وقتایی روزای تعطیل زنگ میزنم دانشگاه. با اینکه موردعلاقهترین خرید هر سالم خرید تقویمه، ولی اگه به من بود هیچ وقت ساعت و تقویم رو اختراع نمیکردم برای بشریت.
بیستوشش. این برنامۀ جدیده برای انتشار پستها. تأکید داشتم که شمارۀ آخرین پست سال، ۱۳۹۸ باشه و شمارۀ پستِ ۲۵ بهمن، ۱۳۸۶ باشه. میدونید که بیستوپنجم چه روزیه و ۱۳۸۶ چه سالیه؟ ایشالا تا آخر سال طبق همین برنامه پیش میریم، بعد دیگه یه مدت پیش نمیریم :دی.
و اما عکسنوشت ۱۳۸۴. این آخرین عکسنوشت با دوربین قدیمیمونه. از این دوربینا که یه حلقه فیلم سیوششتایی مینداختیم توش و صبر میکردیم تا پر بشه. بعد میرفتیم چاپشون میکردیم و میدیدیم ای دل غافل، تو یکی چشامون بسته است، تو یکی دهنمون بازه، یکی تاره، یکی سیاهه، یکی سفیده. من این دوربینو نگهداشتم هنوز. بابام یه دوربین خیلی قدیمی داغون از دوران نوجوانیش نگهداشته بود که یه مدت اسباببازی ما بود. منم تصمیم دارم این دوربینو نگهدارم بچههام باهاش بازی کنن. اینجا تو این عکس رفتم مشهد. سومین سفر مشهد و سومین سفر عمرم. دو تا مشهد قبلی هفت هشت سالم بود و با مامانبزرگم اینا رفته بودم. اینجا با اردوی دانشآموزی رفتم. یادمه تو این سفر با ده دوازده تومن کلی سوغاتی خریدم. دو تا خودکار چهاررنگ دویستوپنجاهتومنی برای خودم و برادرم، بادبزن چهارصدتومنی، روسری هزارتومنی، بلوز هفتصدوپنجاهتومنی. خدای من! مخم سوت میکشه وقتی به قیمتای اون موقع و الان فکر میکنم. من اون وسطیام که فلاش گوشی صورتشو منوّر کرده؛ مانتوصورتی. پنج تومن خریده بودم این مانتو رو. اسم اون دو تا دوستم یادم نیست. سمت راستیه اسمش فکر کنم ف داشت، ز هم شاید داشت. سمت چپی هم شاید الف داشت. مطمئن نیستم. سمت چپه هر جا میرفتیم تخفیف میگرفت. خودکارایی که من دویستوپنجاه گرفتمو اون دویست گرفت.
نود و نه درصدش یا به کارم نمیومد یا بلد بودم، اما بابت همون یه نکته راجع به تغییر اسم بیانی، تا آخر عمر مدیونتم :)