۱۲۷۸- یار دبستانی من
۱. این خرفهبلوره. خرفهای که در کافیشاپ برج بلور اهدا شده باشد. ۱۲ تا گلبرگ داره. شمردم دقیق. بعد بهش (این شین برمیگرده به سهیلا) گفتم یک برگ ازش کنده بشه و خورده بشه من میدونم و تو. قول شرف گرفتم ازشون در همین راستا (شونِ ازشون برمیگرده به سهیلا و شوهرش). و قرار شد نوهم بزرگ که شد گلدونشو عوض کنن و یه تیکهشو جدا کنن بذارن تو همین گلدون و بدنش به مریم و اونم این چرخه رو ادامه بده ببینیم تهش به کجا میرسیم. (ارجاع به پست ۱۲۷۷)
۲. میدونستم شوهر سهیلا جنوبیه، ولی از اون جایی که شمال برای من کلاً شماله و جنوب کلاً جنوبه و تو ذهنم تفکیک نشدن شهرهای شمال و جنوب، نمیدونستم این رفیقمون با کجای جنوب کشور پهناورمان وصلت کرده. وقتی از پستای اینستاش فهمیدم هی میره بوشهر و هی از بوشهر میاد و هی میره بوشهر و هی از بوشهر میاد :| بیهوا پرسیدم عباس بوشهریه؟ گفت آره. هیچی دیگه. صاف رفتم سراغ کتابخونهم و هفتتیرو براش کادو کردم. طرح بازشناسی بوشهر. (ارجاع به پست ۱۲۷۳)
۳. این همون کتابیه که دو سال پیش تو همین کافیشاپ سر همین میز ازش گرفته بودم. یادش نبود. ینی اگه پس نمیدادم سراغ کتابشو نمیگرفت :| اون وقت من وصیت میکنم اگه مردم کتابو برسونن دستش که روحم در عذاب نباشه. (ارجاع به پست ۱۲۷۲)
۴. اینا سوغاتیای مشهده. برای هفت هشت نفر از دوستام سوغاتی گرفته بودم و بعد دو ماه، این اولین دوستیه که سوغاتیا رسید دستش. (ارجاع به پست ۱۲۲۶)
۵. وقتی داشتیم این عکسو میگرفتیم داداشم زنگ زد بگه اومدنی (اومدنی قیده؛ ینی وقتی میای خونه) نخ دندون بخر. برگشتنی (ینی وقتی داشتم برمیگشتم خونه) از داروخونه گرفتم. قیمتش دوونیم برابر شده بود :|
۶. چند دیقه بعد یک لیوان نسکافه در این نقطه واقع شد.
۷. یه آقاهه پشت سرم بود. برای اینکه تو عکس نیفته هی خودمو چپ و راست و بالا پایین میکردم :|
۸. یه آویز اینجا بود. چترمو گذاشتم اونجا. با هوش و حواسی که من دارم مطمئن بودم یادم میره. ولی از اونجایی که بارون میومد، میدونستم اگه یادم بره بیرون که برم یاد چترم میافتم. و چنین شد. اینو از هفتسالگیم دارم. حتی قبل از اینکه برم مدرسه. (ارجاع به پست ۳۷۱)
۹. همه جا قبل از اینکه سفارشتو بیارن پولشو میگیرن. اینجا ولی موقع رفتن میگیره.
۱۰. من یه ربع دیر رسیدم، سهیلا نیم ساعت.
۱۱. قول داده هر هفته از گلدون و مخصوصاً گلبرگهای خرفهبلور عکس بگیره بفرسته برام.
۱۲. یه قول دیگه هم داد؛ که برای فارغالتحصیلیم، نقاشی جغد بکشه.
۱۳. رسماً داشتم زور میزدم حرف پیدا کنم برای زدن :|