۱۲۷۲- اندازهگیری دنیا
۱. در هفتهای که گذشت مشغول خواندن کتابی بودم که دو سال پیش (بند ۲۷، ۲۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱ و ۳۲ پست ۹۹۸) از سهیلا امانت گرفته بودم و قرار بود سری بعد که همو دیدیم پس بدم کتابو. دو ساله که همو ندیدیم. و دو سال پیش، سه سال بود که سهیلا رو ندیده بودم. به عبارت دیگر، طی پنج سال گذشته فقط یک بار دیدمش :|
۲. تصویر جلد کتاب رو بسیار دوست میدارم :)
۳. وصیتنامه:
نوشتم که: با عرض سلام و ادب و احترام خدمت بازماندگان محترم. این کتاب سهیلاست. سال ۹۵ ازش امانت گرفتم. اگر قبل از پس دادن دار فانی را وداع گفتم برسونید دستش، وگرنه روحم عذاب میکشه :دی
۴. این کتاب رو یک بار همون دو سال پیش خونده بودم و این هفته دومین بارم بود میخوندم. و اگه فکر کردین برام تکراری بود حاشا و کلا که من در امر فیلمبینی و رمانخوانی حافظهای دارم در حد حافظۀ ماهی قرمز سفرۀ هفتسین :|
۵. از جملات و بندها و صفحاتی که برام جالب بود عکس گرفتم. اگر میخواید این کتاب رو بعداً بخونید و دلتون نمیخواد داستان لو بره بیخیال بقیۀ پست بشید و عکسها رو نبینید. کیفیت عکسها رو پایین آوردم. جهت رفاه حال مشتری :|
کتاب، آلمانیه. طنزه، ولی من از ب بسم الله تا نون پایانش لبخند هم نزدم چه برسه خنده. موضوعش سفرهای کارل فریدریش گاوس، ریاضیدان آلمانی و الکساندر فون هومبولت جغرافیدان و بنپلان هست. کسایی که ریاضی فیزیک خوندن و با دماسنج و متر و تلسکوپ رفیقن و کسایی که اهل سفرن شاید بیشتر همذاتپنداری کنن با شخصیتهای کتاب. اواسط کتاب، زن گاوس، یوهانا میمیره و گاوس با مینا یا نینا (چند جا نوشته مینا، چند جا نینا. اوایل فکر میکردم اینا دو نفرن ولی گویا اشتباه تایپیه و آخرای کتاب فهمیدم مینا همون نیناست) ازدواج میکنه. یه دختر و پسر از یوهانا داره و یه پسر به اسم اُیگن از مینا یا نینا. زن دومشو دوست نداره و صرفاً برای بزرگ کردن بچههاش و رسیدگی به کارای خونه باهاش ازدواج کرده. اُیگن زبانشناسی دوست داره ولی باباش چون دستیار لازم داشته پسرشو فرستاده ریاضی و حقوق بخونه. آخرای داستان پسره کارای سیاسی میکنه و میگیرنش و تبعیدش میکنن و داستان تموم میشه. صفحۀ آخر کتابو دوست داشتم. موقع تبعید اُیگن با یه آقای ایرلندی آشنا میشه و آقاهه به ایگن میگه بیا شریک شیم یه کسبوکاری راه بندازیم و اونم قبول میکنه. بعد این ایرلندیه میگه یه خواهرم دارم خوشگل نیست ولی آشپزیش خوبه و نامزدم نداره :| هیچی دیگه کأنّهو فیلمای ایرانی تموم میشه داستان :))
یه برادر که آشپزیمونو تعریف کنه، مرادو گیر بندازه چیه؟ اونم نداریم :|
[بیر]، [ایکی]، [اوچ]، [درد یا شایدم درت]، [بش]، [آلتی]، [یدّی]، [سگّیز]، [دقّوز یا شایدم دگّوز]، [اُن]، [اُنبیر]، [اُنایکی]، [اُناوچ]، [اُندرد یا درت]