۱۲۵۱- پست مطهرۀ۲، تفاوتها و شباهتها
پیرو پست قبل نه، قبلتر و قبلترش که تصمیم بر این شد پستهایی که تو چالش «من به جای تو» شرکت کرده بودن و جای من نوشته بودن رو بررسی کنم، اکنون در خدمت شما هستیم با تحلیل محتوایی پست مطهرۀ۲.
از پستش عکس گرفتم و زیر جملات و کلمات شبیه به سبک خودم خط سبز و زیر جملات و کلماتی که متفاوت با شخصیت من و سبک پستهای منه خط قرمز کشیدم. مطهرۀ۲ رو از فصل قبل میشناسم. اون موقع برای اینکه موقع کامنت گذاشتن با همکلاسیم اشتباه نگیرمش ازش خواستم یه شماره کنار اسمش بذاره. از من کوچیکتره، جغرافی خونده و آدرس وبلاگش نوزده آبانه. ولی بیستونه آبان به دنیا اومده. دو سالی بود که وبلاگش تعطیل بود و خوشحالم که شرکت تو این چالش، روحی تازه به جسم بیجان وبلاگش دمید.
- اولین چیزی که توجهم رو به خودش جلب کرد، ادامۀ مطلب داشتن پست مطهره بود. نمیدونم دقت کردید یا نه؛ من هیچ وقت ادامۀ پستمو توی ادامۀ مطلب نمینویسم. دو دلیل اساسی دارم. دلیل اولم اینه که اینوریدر فقط بخش رویی یا بیرونی پست رو تو آرشیوش نگهمیداره و اگه بخشی از متن توی ادامۀ مطلب باشه، آرشیوم اون قسمت رو نخواهد داشت. دلیل دومم هم اینه که چون بیان، مثل بلاگفا بایگانی پست رو بهصورت ورد و پیدیاف در اختیار نویسنده قرار نمیده، مجبورم تعداد پستهای صفحات رو بذارم روی بیشترین مقدار ممکن (۲۰۰ تا) و صفحه رو با کنترل اس، سیو کنم. در این حالت پستهایی که ادامۀ مطلب دارن، ادامۀ مطلبشون ذخیره نمیشه و اونا رو جداگانه باید سیو کنم. برای اینکه پستهام یه جا باشن و انسجامشون حفظ بشه هیچوقت پستهامو دوبخشی نمیکنم که بخش دومشون در ادامه باشه. و اگه یادتون باشه گفته بودم توی عنوان پستهام نقطه نمیذارم، مگر یک بار بهعمد. در این مورد هم یک بار بهعمد بخش دوم پستمو گذاشتم ادامۀ مطلب. یه پست چالشی بود برای توصیف ده بیست سال بعد. من تصورم از آینده رو نوشته بودم، اما برای اینکه این آینده تو اینوریدرم ذخیره نشه گذاشتمش ادامۀ مطلب.
- عنوان پست مطهره (چرخ بر هم زنم ار غیرمرادم گردد) خیلی پرانرژی بود و قبلاً هم تو بخش عنوانها گفته بودم که چنین قدرتی رو من ندارم و این عنوان مناسب حال و هوای اون روزام و حتی این روزام نیست. بعد یادتونه میگفتم بیشتر عنوانهام یه ایهام ظریفی دارن که فقط خودم اون ایهامها رو متوجه میشم؟ الان یکی از ایهامها رو رمزگشایی میکنم کف همهتون ببره قطعه قطعه بشه :)) در زبان ترکی، به شوهر میگن «اَر». البته جزو کلمات عامیانه است. ینی فرامعیار نیست. چجوری بگم... بذارید مثال بزنم. وقتی یکی میمیره هم میتونید بگید فلانی مرد، هم میتونید بگید فوت کرد، هم میتونید بگید درگذشت، هم به درک واصل شد. معیارش مردن هست و درگذشتن و فوت کردن گونهٔ مؤدبانهترش هستن. حالا من اگه به زبان ترکی بخوام بگم شوهرتون، میگم آقاتون. این مؤدبانهترشه. با اینکه آقا به پدر هم گفته میشه و پیچیده میکنه قضیه رو، ولی زبونم نمیچرخه بگم اَرتون!. هر چند این واژه، واژهای بسیار معمول و عادی و پرکاربرده و زشت هم نیست اصلاً. و در مقابل آرواد (=زن) بهکار میره. آرواد به زبان ما ینی زن. و من این کلمه رو هم خیلی کم استفاده میکنم و معمولاً به جاش میگم خانوم. ینی اگه یه زوج ببینم میگم آقا و خانوم و نمیگم اَر آرواد. بازم میگم که زشت و بد نیستن و اتفاقاً معیاره. ولی من چون فرامعیار حرف میزنم بهکار نمیبرمش. خب؟ حالا برگردیم سراغ عنوان مطهره و اون ایهامی که لابد خودتون الان حدسش زدید. من هر موقع تو پستام، عنوان پستها یا کامنتها یا حالا هر جایی به این شعر اشاره میکردم، خندهم میگرفت. اینجا تو این بیت ار مخفف اگر هست، ولی ذهن منحرف من اینجوری هم برداشت میکرد که شوهر، کسی غیر از مراد باشد چرخ را بر هم میزنم :دی و این یکی از صدها ایهام نهفته لابهلای پستها بود که رازش رو اکنون بر شما آشکار کردم. ینی من هر بار به این بیت میرسیدم با خودم میگفتم خوبه خوانندههام ترکی بلد نیستن و ترکیبلدها هم آدمای دقیقی نیستن :دی
- نحوۀ نگارش و رسمالخط پست مطهره شبیه من نبود. مثلاً نیمفاصلهها رعایت نشده بود، قبل از علائم نگارشی مثل نقطه و علامت سؤال اسپیس یا فاصله زده بود، انتهای جمله نقطه نذاشته بود، مصوتِ «ـُ» رو که بعد از مفعول قرار میدیم رو بهشکل «ـُ» نوشته بود، در حالی که من «و» مینویسم، «برای» رو «برا»، «ۀ» رو بهصورت «ی» و «چیشد» رو چسبیده نوشته بود. من معمولاً یعنی رو «ینی» مینویسم، یعنی نوشته بود، اغلب چند «نفر» نمیگم و چند «تا» میگم و یه ربعی رو هم سعی میکنم یه ربع بگم؛ چون «یه» قبل از ربع و «ی» بعدش یه جورایی حشوه و یکیش باشه کافیه.- آهنگی که لینکشو گذاشته بود جزو آهنگهای مورد علاقۀ منه.
- اینکه تهِ پست گفته بود عنوان از کیه، شمارهگذاری بندها و تو چهار بخش نوشتن پست، اونجا که گفته بود فقط کامنت بذارید و ایمیلی نیستم هم شبیه بود. ولی من تهِ پستم اسممو نمینویسم. دیدم بعضیا مینویسنا. ولی نامه که نیست. پسته دیگه :|
- از علامتِ :| بهجا استفاده کرده بود. ینی دقیقاً جاهایی که من اینجوریام :| استفاده کرده بود ازش. ولی چند جا علامت تعجب آورده بود که جای تعجب نداشت.
- تو همین چند خط، بسیاری از تکیهکلامها و جملات پرکاربرد منو آورده بود. متنش پر از تلمیح بود و این نشون میداد مطلع و آگاهه. کلماتی مثل «سیل عظیم»، «مبنی بر اینکه»، «مورد داشتیم»، «ناناستاپ پلی شدن»، «فکر میکردم»، «یه سر به دانشگاه زدن»، «جغد»، «عرشه»، «حداد»، «نونوایی»، «نرگس». این نشون میداد به آنچه در وبلاگم میگذره اشراف داره و در جریان بوده که چه گذشته قبلاً.
- نحوۀ لینک دادنش یه کم متفاوت با لینک دادنهای من بود. من معمولاً نمیگم اینجا کلیک کنید و اغلب به تغییر رنگ جملهای که لینک کردم به یه پست دیگه اکتفا میکنم تا حال و هوای متن با جملۀ کلیک کنیدِ من عوض نشه.
- من پیشتر اسم همکلاسیهای پسرم رو (میدانیم که همکلاسیهای پسرم دو معنی داره و من همیشه درگیر بودم با این ترکیب) بهراحتی تو متن پستها میاوردم و ازشون اسم میبردم. ولی تو یه مقطعی احساس کردم مخاطب یه کم حساس شده یا براش عجیب و غیرعادیه. منم سعی کردم فرکانس تکرار این اسمها رو بیارم پایین و هر جا نیاز بود که ازشون اسم ببرم به میم و الف و سین اکتفا کنم. اون قسمت از پستش که مهدی رو میم نوشته هم برام جالب بود.
- اونجا که نوشته بود یه سر برم دانشگاه «سابقم»، هم جالب بود. من به دلیل اینکه مخاطب روی اسم دانشگاه سابقم حساس نشه و فکر نکنه دارم اسم و رسمشو مدام به رخ مخاطب میکشم، سعی میکنم تا جایی که میتونم از لفظ دانشگاه سابق استفاده کنم و نگم شریف. مطهره به این نکته هم دقت کرده بود.
ممنونم مطهرۀ دوستداشتنی و عزیزم.
شما رو نمیدونم؛ ولی من از این پستها خوشم اومده. حس خودشناسی بهم دست میده موقع نوشتنش.