457- زمستونا سعی میکنم بیشتر از دستفروشا خرید کنم تا مغازهدارا
اینایی که میگن بارونو دوست داریمو درک نمیکنم؛ مثلاً الان نصف شبی تنهام، هماتاقیم خونه خالهشه، از صدای بارون که معلوم نیست دلش از چی پره که اینجوری به شیشهها میزنه که بگذریم، صدای رعد و برقو کجای دلم بذارم؟
یکی از وبلاگنویسا که بیماری سختی داشت، اخیراً فوت کرده؛ خدا بیامرزدش و روح شاد، ولی از عصر تا حالا بدجوری فکرم مشغوله، دارم به مرگِ آدمای مجازی فکر میکنم، یکی مثل خودم؛ میدونم الان میگین خدا نکنه و زبونتو گاز بگیر ولی خب اگه قراره من تا آخر عمرم وبلاگ داشته باشم و پست بذارم، بالاخره عمر جاودان که ندارم، یه روزی یه جایی منم مثل بقیه میمیرم... داشتم به این فکر میکردم که بعد از مرگم یه مدت وبلاگم تعطیل میشه و هی سراغمو از هم میگیرین و پرسان پرسان (قید از مصدر پرسیدن) میرسین به وبلاگ نزدیکترین دوستام که لابد خبر دارن که دار فانی را وداع و دعوت حق رو لبیک گفتم... داشتم فکر میکردم ینی کدوم یکی از این پستا پست آخرمه؟ هوم؟ امام سجاد میگه إذا صَلَّیتَ فَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ، هرگاه نماز مىگزارى [چنان باش که گویى] نماز آخرین را به جاى مىآورى
یه روز یه پیرمرده موبایلشو میبره برای تعمیر؛ چند روز بعد تعمیرکاره بهش میگه پدرجان این که سالمه؛ چیزیش نیست... پیرمرده سرشو میندازه پایین و میگه: پس چرا بچههام بهم زنگ نمیزنن؟
در راستای عنوان:
هوای مامانامونو که داریم، هوای باباهارو و نه فقط بابای خودمونو هم داشتهباشیم
هوا داره سرد میشه، هوای همو داشته باشیم...
+ مطهرهی2 عزیز؛ تولدت مبارک :)
+ النای عزیز، تسلیت میگم؛ سالگرد تنها خواهرت... روحش شاد