۱۷۸۴- مگو چیست کار ۴
سال اول ارشد با ایرانداک و شرکت عصر گویش آشنا شدم. تو یه پروژهٔ یکساله با ایرانداک و تو دوتا پروژۀ چندماهه با عصر گویش همکاری کردم. اوایل، کارم حضوری بود، ولی وقتی دیدم بیخودی یه ساعت برای رفت و یه ساعت برای برگشتم تلف میشه پیشنهاد دادم دورکاری کنم. اونا هم با این شرط که فایلها رو بعد از اتمام کار از لپتاپم پاک کنم قبول کردن که با خودم از شرکت خارجشون کنم. منم بعد از تحویل کارا پاکشون کردم. از این پروژهها بود که برای انجامشون نیاز به لپتاپ بود. یه وقتایی تا بیست ساعت هم مداوم پای سیستم بودم. اینا اولین تجربههای جدی من بودن که بهعنوان سابقه تو رزومهم میارم همیشه. همینجا بود که با مفهوم کار تیمی و همکاری آشنا شدم. تجربۀ گرفتن چک و بانک رفتن و وصولش. خوشایند بود، ولی به هر حال پروژه بود و همیشگی نبود. در واقع بعد از تولید اون نرمافزار، کار منم تموم میشد. البته خودمم از کارای این مدلیِ غیرهمیشگی بدم نمیاد. یه مدت کوتاه همکاری میکنی و کارتو انجام میدی و تموم میشه. مثل کارمندی ملالآور نیست. پروژهها مربوط به زبانشناسی بودن و من اون موقع ترم اول بودم. تازه با الفبای زبانشناسی آشنا شده بودم و سعی میکردم محتاطانه مسئولیتها رو بر عهده بگیرم. ولی خوب تونستم از پس کارها بربیام. بعد از تسویهحساب، دوباره پیشنهاد همکاری داشتم ازشون، ولی به دو دلیل نپذیرفتم. کار جدیدی که عصر گویش ازم میخواست آوانویسی پیکرهشون بود که من اون موقع هیچی ازش نمیدونستم و نپذیرفتم. شاید اگه جرئت الانو داشتم فرصت کوتاهی میخواستم که یاد بگیرم و قبول میکردم، ولی اون موقع فکر کردم کار پیچیدهایه و نمیتونم. دلیل نپذیرفتن پروژۀ بعدی ایرانداک هم تجربۀ بد پروژۀ اولشون بود که خوب مدیریت نشد و همۀ فشارها روی یه نفر که من باشم بود. از این پروژهها بود که یهو یکی غیبش زد و بعداً فهمیدیم مهاجرت کرده، یکی ازدواج کرد، یکی بچهدار شد و یکی هم قهر کرده بود. منم همۀ توانمو گذاشته بودم برای جمع کردن کار و دیگه اعصاب و انرژیای برام نمونده بود برای پروژۀ بعدیشون. هر چند که دستمزدها خوب بود، ولی نه تیم، تیم خوبی بود نه خوب مدیریت شد. بخش هیجانانگیزشم اونجا بود که همۀ همکارا یا دکتر بودن یا دانشجوی دکتری و من بیتجربهترین بودم بینشون. دانشجوی ترم اول ارشد رشتهای که اون موقع هیچی از درساش پاس نکرده بودم.
اگر دوست دارید راجع به این پروژهها بیشتر بدونید میتونید روی اسمهایی که انتهای پست برچسب زدم کلیک کنید و یادداشتهای شش هفت سال پیشمو مرور کنید.