703- من عاشقتر از پیشم، دارم عاشقترم میشم
این آخرین عکسیه که از دلبر دارم! :دی
چند اپسیلون ثانیه قبل از تحویل به مسئول آموزش در حین فارغالتحصیلی
سه تا قنادی نزدیک خوابگاه سابقم بود و من روبهروی دانشگاه بودم
هندزفریو کردم تو گوشم و شادترین آهنگ ممکن رو گذاشتم و
برای خاطرهبازی مثل من که لحظه لحظههای زندگیم یادمه
5 سال خاطره کم نیست از آجر به آجر دیوارای این مسیر...
یه موقع شاد، یه موقع غمگین ولی معمولاً تنها
آهنگه رو بلندتر کردم و سعی کردم به مسیر فکر نکنم
نمیشد...
هزار تا خاطره
بیشتر
که شاید هزارتاشو تو فصل دوم تونستم ثبت کنم
بلندتر
گوشیم اخطار داد که شنواییت در خطره
ماشینه به فاصله نیم متریم ترمز کرد
حواست کجاست خانوم؟
حواسم؟
.
.
.
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
هر چند خودمم نمیدونم "تو" الان اینجا ینی کی
مهم اینه که به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!!!
پاوز کردم و زنگ زدم به اون دختره که مسئول حوزه بود
شمارهشو یکی از دوستام برام اسمس کرده بود
یه روز قراره برم بشینم سر کلاساشون
رسیدم قنادی شادمنش
کیک سال اول خودم و نگارو از اینجا گرفته بودیم
مدلی که میخواستم نداشت
گفت عکسشو بیار اگه تونستیم تا شنبه آماده میشه
کیلویی 18 تومن
رفتم سراغ ساقه عروس؛ سمت خوابگاه پسرا
از این جا کیک نه، ولی شمع گرفته بودم قبلاً
اسمش دیگه ساقه عروس نبود
برو بیا!
الان دیگه قنادی و شیرینی برو بیا صداش میکردن
یه نگاه به آلبومش کرد و گفت جغد نداریم؛ طرحتو بیار تا شنبه آماده میشه
کیلویی 20 تومن
نمیدونم چه جوری میخواد طرح به این عظمت منو روی یه کیلو اعمال کنه
فردا باید برم طرحو بهش بدم و فرصت این کارو ندارم به واقع
یه سر به قصر شیرین هم زدم؛ روبهروی در اصلی دانشگاه
کیک تولد سال دوممو از اینجا گرفتم
زیر چهار کیلو اصن سفارش قبول نمیکرد
یه سرم رفتم شرکت و رئیس شماره2 نرمافزارو برام نصب کرد و
به اندازه 4 روز فایل گرفتم که دو روزه قراره تحویل بدم
گفت آخه چه جوری میتونی و آیا خودت انجام میدی به واقع؟
گزینه date created رو نشونش دادم و بهم ایمان آورد
گفت موس نمیخوای؟
گفتم چرا! همین موسو میبرم
گفت یکی دیگه برات میارم و تا بره موس بیاره داشتم به موس خودم فکر میکردم که دست باباست
دلم تنگ شد...
تنگتر
بغض کردم
بس که میشینم پای کامپیوتر الکی الکی خیس میشه چشام
اصلاً هم یاد بابام نیفتاده بودم به واقع!
بعداً نوشت دلبرانه:
سوال: اساسا میشود گفت که من دلبرم را گم کردهام و آنها یک دلبر دیگر برایت صادر میکنند و سپس شما در زمان فارغ التحصیلی دلبر دوم را تحویل میدهید و با خوشی تا پایان عمر در کنار دلبر اول زندگی میکنید چرا همچین کاری نکردید؟