934- عکسُل، دوستان، دوستان، عکسُل
با اینا تابستونو سرمیکنم؛ با اینا خستگیمو درمیکنم.
فکر کنم از وقتی وارد این پروژه شدم، تا حالا دو هزار صفحه ویرایش کردم و الان به درجهای از جنون رسیدم که زیرنویس شبکههای خبری و تیتراژ سریالارم با دقت میخونم ببینم یه موقع غلطی چیزی توشون نباشه و خدا به داد پستاتون برسه.
هنوز کارم با رئیس شمارهی یک تموم نشده، رئیس شمارهی دو پیام داده و پیشنهاد کار جدید داده. شمارهی دو همونه که استاد دانشگاه سابقم بود و شرکتشون روبهروی دانشگاه سابقم بود و پارسال یه ماه رفتم برای نرمافزار تبدیل گفتار به نوشتار، روی سیگنالای صوتی کار کردم. روی تگِ اسماشون کلیک کنید یادتون میاد.
هیچی دیگه! از او به یک اشارت و از من به سر دویدن! بهش گفتم تهران نیستم و فایلا رو میل کنن و گفت ایرادی نداره. کی گفت ایرادی نداره؟ همون کسی که نمیذاشت فایلا رو از شرکت ببرم بیرون و میگفت همین جا انجام بده. الان میخواد ایمیل کنه. پارسال همین رئیس شمارهی دو، گفت بیا آوانویسیشونم خودت انجام بده و خب اون موقع درس آواشناسیو پاس نکرده بودم و فرق غ و گ و ق رو نمیدونستم (الانم نمیدونم :دی) ولی خب اون موقع هیچی از آواشناسی حالیم نبود و قبول نکردم و با اینکه چند تا فایل آموزشی فرستاد، بازم گفتم تجربهشو ندارم و بهتره بسپرن به یکی دیگه.
این خیلی خوبه که وقتی یه کاریو بلد نیستیم، بگیم نمیتونیم و بلد نیستیم.
این متنایی که ویرایش میکنم شخصی نیست و پیکره است؛ ینی نمیدونم مال کیه و مهم اینه که متن باشه فقط. ولی این متنا، متن پایاننامههای ارشد و دکتریه و این همه غلط املایی و ویرایشی مایهی تاسفه. کی به اینا مدرک داده آخه!!! جا داره یادی بکنم از دکتر ش. یکی از اساتید دانشگاه سابقم که به بود و نبود ویرگولهای متنِ یه گزارش کار سادهی کارشناسی هم گیر میداد. به ایشونم میگن استاد، به اینایی که حال ندارن پایاننامهی دانشجوشونو بخونن و نخونده بیستشونو رد میکنن هم میگن استاد. به خدا قلبم تیر میکشه.... دیروز داداشم کلاس داشت (دو تا از درساشو ترم تابستونی برداشته) رفته یه ساعت بعد برگشته. میپرسم چی شد؟ میگه استاد ماژیک نداشت، بچهها گفتن بریم خونهمون؟ اونم گفت آره. اون وقت دارم به نُهِ شبهایی فکر میکنم که میموندیم دانشگاه برای کلاس جبرانی و دیر برمیگشتیم خوابگاه و یه ساعت باید با نگهبان کل کل میکردیم که کدوم گوری بودیم؟ دارم به دانشجویی فکر میکنم که صبح نمیره سر جلسهی امتحان و درسه خود به خود براش حذف میشه و اون وقت ما باید با چار تا شاهد عادل و بالغ و سند و مدرکِ محکمهپسند از استاد درس و استاد راهنما و رئیس دانشکده و رئیس دانشگاه و مسئول مرکز مشاورهی مشکلات اعصاب و روان و امام جماعت محلهمون امضا میگرفتیم که میخوایم درسو حذف کنیم. اعصاب معصاب یُخ! چگونه فریادت نزنم؟ چرا دم از یادت نزنم؟
خدایی حاضرو با ظ بنویسین، اشکالی نداره؛ ولی خب عکسُل؟!!!