670- حدیث داریم که میگه: اگر نفس خود را به کاری مشغول نکنی او تو را مشغول خواهد کرد
و سوالی که پیش میاد اینه که من الان اونو مشغول کردم یا اون منو!!!
دو هفتهی تموم، موقع امتحانا، همهی شبارو بیدار موندم و صبح، امتحان و شب برمیگشتم خوابگاه و شامم ذرت مکزیکیای میدون ولیعصر بود و ناهار، کیک و بیسکویت! به این امید که امتحانا تموم میشه و میرم خونه و وبلاگمو به رگبار پست میبندم و دقیقاً هفت صبح فردای آخرین امتحان رفتم سر پروژهای که هفت صبح تا هفت شب باید روی سیگنالهای صوتی کار میکردم و ده دوازده ساعت بیوقفه هندزفری تو گوشم بود و این پروژه جدا از اون پروژهایه که هفتهای 30 ساعت روی متن 800 تا چکیده باید کار کنم! هفتهای که شنبه تا پنجشنبهاش صبح تا شب شرکتم و تازه مقالهی یکی از درسامم مونده و هنوز تحویل ندادم.
منظورم از مقاله paper نیست؛ استاد از ما essay خواسته و حالا منم و خانوادهای که تعطیلات بین دو ترمو نرفتم ببینمشون و منم و مقالهای که هنوز موضوشم مشخص نکردم و ده روز دیگه باید تحویل بدم و منم و هفتهای 800 تا چکیده و منم و بیست سی ساعت فایل صوتی که صبح تا شب روی بیشتر از نیم ساعتش نمیشه کار کرد و منم و وبلاگی که دلم براش تنگ شده و منم و نماز ظهرایی که تو نمازخونههای مترو میخونم...