943- چه حالی داشتم حال اون روزامو داری تو الان، تو دست من بود دستای اون که تو دستته الان
0. یه سر رفته بودم دانشگاه و دانشکدهی سابقم. از جلوی یکی از کلاسا رد میشدم که کلاس تموم شد و یه سری دانشجو که از کیف و کفش نو و قیافهشون تابلو بود ورودین اومدن بیرون. استاد سابقمو دیدم. استاد ترم اول. میخواستم برم یقهی یکی از این ورودیا رو بگیرم بهش بگم دارم میبینم اون روزو، نه اون (شریف) تورو بخواد نه تو، نه راه برگشت واسه من، نه راه جبران واسه تو! یه روز به حرفم میرسی، امروزو یادت بمونه، رفتنی میره میدونم، محاله یارت بمونه :دی (این آهنگ: Mehdi_Ahmadvand_Narafigh)
1. سعی کنیم به اتفاقات و پدیدههای پیرامونمون منطقی نگاه کنیم. حتی اگه اون اتفاقات غیرمنطقی باشن، نباید منطق ما رو تحتالشعاع قرار بدن.
یه ماه پیش، بعد از اعلامِ نتایج آزمون کتبی:
یه هفته پیش:
* مالّا، همون مُلّا =آخوند، روحانی، طلبه و...
7. خوبیِ حرف زدن با خدا اینه که نیازی نیست همه چیو براش توضیح بدی. اون همه چیو دیده، شنیده و میدونه و هیچ وقتم از حرف زدن باهاش پشیمون نمیشی. البته بدیشم اینه که وقتی باهاش حرف میزنی متکلم وحدهای و اون فقط گوش میده و چیزی نمیگه. نه کامنتی، نه فیدبکی، نه لایکی نه دیسلایکی. بچه که بودم، فکر میکردم قبلهی همهی خونهها باید عمود بر راستای دستشویی و به سمت پنجرهها و حیاط خونه باشه. وقتی فهمیدم قبلهی خونهی مادربزرگ مادریم سمت دیواره و سمت حیاط نیست کلی غصه خوردم. اولین باری هم که رفته بودم خونهی یکی از اقوام تهرانی، بدون اینکه ازشون بپرسم قبلهشون کدوم وره عمود بر راستای دستشویی و به سمت پنجرههای خونه نماز خونده بودم که خب قبلهی اونا هم سمت دیوار بود. قبلهی واحدی که پارسال اونجا بودم هم سمت دیوار بود و امسال بازم خوابگاه همون واحدو بهم داد. پریشب تنها بودم. امشبم تنهام. امیدوارم دانشجوی دیگهای نفرستن اینجا و من به تنهاییم ادامه بدم. یادم نبود قبلهش سمت دیواره. شب بود. حالم بد بود. وقت نماز نبود. برداشتم سجاده رو پهن کردم رو زمین، سمت پنجره. چادرمو انداختم رو سرم و نشستم و زانوهامو بغل کردم. فکر کنم نیم ساعت بیوقفه گریه کرده بودم. الان یادم افتاده قبله سمت پنجره نبود و دارم خدا و ملائک و مقربین درگاهشو تصور میکنم که اون شب سمت دیوار نشسته بودن و با آیکونِ دو نقطه خط صاف نگام میکردن که سمت پنجره نشستم و
8.
جانا چه گویم شرح فراقت، چشمی و صد نم، جانی و صد آه
کافر مبیناد این غم که دیدهست، از قامتت سرو از عارضت ماه
شوق لبت برد از یاد حافظ، درس شبانه ورد سحرگاه
9.
آیین تقوا ما نیز دانیم، لکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم، یا جام باده یا قصه کوتاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی، خون بایدت خورد در گاه و بیگاه
10.
+ بشنویم: همایون شجریان - تصنیف جانی و صد آه