920- وی در پایان این دیدار برای همۀ دانشجویان آرزوی توفیق و موفقیت بیش از پیش کرد
دیروز، با رئیس و تنی چند از مسئولان فرهنگستان دیدار نمودیم. از سمت چپ، اولی، عاطفه، شاگرد اولمونه که این چند روز با هم همخونه بودیم. بعدی، معصومه، رتبه یکمون و بعدی آقای پ. و کنار ایشونم معاون گروه و بعدی آهنگر دادگر و کنار ایشون، استاد شماره 6 که معاون علمی پژوهشی هستن و کنار ایشون مدیر آموزش و لادن (همون معلمه که دختر 14 ساله داره) و مهدیه (که این ترم شوهر کرد) و روسری سفیده هم که میشناسید دیگه :دی کنارم خانم خ. که هم همکلاسیمونه و هم کارمندِ اونجا نشسته و روبهروی آهنگر، فرزانه (همسرِ شاعرِ چه حرفها که درونم نگفته میماند) نشسته که تو عکس نیست.
در ابتدای جلسه، جناب رئیس ازمون خواست خودمونو معرفی کنیم و بعد از مصاحبهی پارسال و روز اول ترم اول، این سومین دیدار رسمیمون بود و این میز همون میزیه که دور تا دورش اساتید نشسته بودن و ما یکی یکی میومدیم برای مصاحبه.
بچهها یکی یکی خودشونو معرفی کردن و نوبت من که شد، برگشت گفت شما رو یادمه همونی هستین که پارسال روز مصاحبه اینجا نشسته بودید (و اشاره کرد به صندلیای که آقای پ. نشسته بود)
فرزانه گفت استاد ما همهمون روز مصاحبه اونجا نشسته بودیم خب.
آهنگر: نه آخه، ایشون فرق دارن، ایشونو خوب یادمه. شما رو یادم نمیاد :))))
من: :دی
جا داشت پاشم این دو بیتو از طرف آهنگر تقدیم خودم کنم که
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود، هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود
پ.ن: یکی از کابوسام اینه که لپتاپ جلوشه و کلیک کرده روی تگِ آهنگر دادگر و داره پستایی که در موردش نوشتمو میخونه.