پنجاهتا از یادداشتهای منتشرنشدهای که تو وُرد نوشته بودمو شمارهگذاری کردم. و ازتون خواستم یه عدد از ۱ تا ۵۰ بگین. هر شب پنجتا از یادداشتهای منتخب شما اینجا منتشر میشه. برای امشب، یادداشتهای شمارۀ ۴۹ و ۱۷ و ۱۹ و ۳ و ۴۴ انتخاب شدن. این یادداشتها رو تو این یکی دو سال اخیر تو یه فایل ورد موسوم به «خب که چی» نوشتهام.
۴۹. چندتا همکلاسی قدیمی دارم که سالهاست که سالی دو بار، دوتا و دقیقاً دوتا پیام بینمون ردوبدل میشه و هیچ حرف مشترک دیگهای جز تبریک تولدمون نداریم. پدیدۀ عجیبیه. انگار نه دلمون میاد پیوندمون برای همیشه گسسته بشه و همو فراموش کنیم، نه دلمون میخواد به هم نزدیکتر بشیم. مثل استخوان توی گلو شدیم. جایگاه و تکلیفمون مشخص نیست و معلوم نیست که دوستیم یا غریبه. به قول یکی از دوستان، خیلی از ارتباطها در اثر یه سری جبرها مثل فامیل بودن، همکار بودن، همکلاسی بودن و... شکل میگیره و وقتی اون جبرها نباشن رفاقتهای ناشی از اون جبرم منحل میشه. اگرم منحل نشه، میشه مثل رابطهم با همین همکلاسیای قدیمی، که دیگه دنیای جدید همو نمیفهمیم، که شاید تو رودروایستی پستای همدیگه رو تحمل میکنیم و لایک میکنیم و گاهی هم البته هیچ کاری نمیکنیم و رد میشیم از کنار پستهای همدیگه. معدود رفاقتهایی هستند که انتخابیاند. بهنظرم رفاقت تو دنیای وبلاگنویسی انتخابیه و این زیباتر از رابطههای اجباری تو مدرسه و دانشگاه و محل کاره.
۱۷. استادمون تعریف میکرد که یکی بود که هر سال چندتا کتاب قطور مینوشت منتشر میکرد و همکاراش بهشوخی میگفتن اسهال قلم داره. حالا نمیدونم اینا متن رو دقیقاً به چی تشبیه میکردن که زیادهروی در نوشتن رو بشه به اسهال تشبیه کرد، ولی منم یه زمانی تو وبلاگم یه همچین حالی داشتم. ولی حالا با همین مشبّه و مشبّهبه و وجه شبه اگر به مسئلۀ ننوشتن نگاه کنیم، چند وقتیه که گلاب به روتون همه یبوست قلم گرفتن.
۱۹. چهار سال پیش، روز انتخابات کرج بودم. بعد از انداختن آرا توی صندوق پسردایی بابا پرسید پارک یا خونه؟ ایلیا (پسر پسردایی و دخترخالۀ بابا) گفت پارک. بیتا (خواهر ایلیا) هم گفت پارک. برای شام ماکارونی داشتن. دخترخالۀ بابا که مامانِ بچهها باشه، خطاب به من که مهمونشون باشم گفت ببخشید تو رو خدا، پارک و ماکارونی پیشنهاد بچهها بود. ایلیا نگاه به انگشتم کرد و گفت تو هم رأی دادی؟ گفتم آره. ایناهاش. گفت من تا حالا رأی ندادم. فایده نداره. به اینکه هنوز هفت سالشم نشده و میگه تا حالا رأی ندادم چون فایده نداره خندیدم. گفتم ولی تو همین الان به پارک رأی دادی ایلیا. وقتی بابات پرسید بریم خونه یا پارک، اگه ما نمیگفتیم پارک الان پارک نبودیم. ماکارونی هم پیشنهاد شما بوده وگرنه همه ماکارونی دوست ندارن. فکر کنم همسر دختردایی بابا ماکارونی دوست نداشت. منم همیشه ماکارونی رو از سر اجبار خوردم. طبیعیه که همه به یک اندازه طرفدار ماکارونی نباشن، ولی همهمون کنار هم بودیم و با اونایی که ماکارونی دوست داشتن، باهم سر یه سفره نشسته بودیم.
دورۀ ماکاروحانی! هم تموم شد و اونطور که بوش میاد این سری برای شام کرفس داریم و اینم جزو غذاهای موردعلاقهم نیست. چرا شورای نگهبان هیچ وقت تو منوش پاستا پنه با سس آلفردو نداره؟
۳. میخوام چیزهایی که حالمو خوب میکنن و عاشقشونم رو فهرست کنم. ماست، شیر، سس مایونز، شکلات، نونخامهای، چیپس، کرانچی، رولت شکلاتی، بستنی شکلاتی و زعفرانی، سیبزمینی سرخکرده، هویج رندهشده، آشرشتۀ نذری ترجیحاً بدون پیازداغ، تخممرغ مخصوصاً عسلی، گوشت گاو، گوسفند، مرغ، ماهی، میگو، وعدهٔ صبحانه با نان گرم، لاک ترجیحاً قرمز یا صورتی، نوزاد، نوشتافزار، تقویم و سررسید، گل و گلدان، هر چیزی که نشان جغد داشته باشه، نمرۀ بیست، بوی میدان ترهبار، پر کردن هر چیزی اعم از شارژ گوشی و بطری و نمکدان و...، شمردن و دستهبندی کردن، شستن و پختن، تا کردن و اتو کردن لباس، ویرایش متن، دور ریختن مواد غذایی فاسد و داروهای تاریخ مصرف گذشته و پاک کردن پیامهای اسپم و تبلیغاتی، تماشای کسی که آچاربهدست کار فنی و تأسیساتی میکنه و همکاری باهاش، واریز مبلغی به حسابم که موجودیمو تا چهار رقم سمت راست رند کنه، پیدا کردن ایکس تو مسئلههای ریاضی و کشیدن دایره دورش.
۴۴. یه تُک پا اومدم سر میزم نمیدونم چی کار کنم یا چی بنویسم که ترکیب صورتی خودکار توی دستم و لاکم و بلوزم و کتاب زیر دستم و طلق اون جزوه و برچسبای توی کادر چشمو گرفت و بسی ذوق کردم از این همه صورتی یهو یه جا. عکس گرفتم و یادم رفت چی کار داشتم و هر چی فکر میکنم هم یادم نمیاد (این یادداشت مربوط به قبل از شیوع کرونا و قبل از کنکور دکتری هست. کتابا رو برای کنکورم از کتابخونه مرکزی شهرمون گرفته بودم).
+ فردا شب هم یادداشت شمارۀ ۷ و ۵۰ و سه یادداشت دیگه به انتخاب شما منتشر میشه. لطفاً یه عدد از ۱ تا ۵۰ به جز اینایی که گفته شده بگید. این شمارهها تا حالا انتخاب شدن: ۳ و ۴ و ۷ و ۸ و ۱۰ و ۱۳ و ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ و ۲۷ و ۳۰ و ۳۴ و ۴۰ و ۴۲ و ۴۴ و ۴۹ و ۵۰.
48 منو بدین برم.