۱۵۱۱- خام بُدم پخته شدم
رسیدم به این مقالۀ استاد شمارۀ ۱۹ و با خوندن این دوتا پاراگراف لبخندی زدم از اعماق جان، به پهنای صورت که البته به نیشِ تا بناگوش باز شباهت بیشتری داشت تا لبخند. به خودم قول دادم منم در آینده یه همچین مقالهای بنویسم و توش بگم پسر اولم تو فلان سن به فلان چیز فلان میگفت و دختر دومم بهمان. من تا یه همچین مقالهای ننویسم آروم نمیگیگیرم و اگه یه همچین چیزی ننوشته مُردم رو قبرم بنویسید ناکام. اصلاً بهنظرم من یه دونه از این مقالهها به دنیا بدهکارم و زندگی هم یه همچین فرصتی رو به من بدهکاره و یه ضربالمثل ترکی هم داریم که ترجمهش میشه طلبکار سلامتی بدهکارو میخواد۱. حالا این خط و نشون رو اینجا یادگاری میذارم که چند سال دیگه بیام بهتون بگم الوعده وفا.
من از قبل این استادو نمیشناختم، ولی الان یه جوری با این مقالهش و سبک زندگیش حال کردم که اگه انتخاب استاد مشاور با خودم باشه به مشاوری برمیگزینمش. قشنگ معلومه از وقتی بچههاش به غان و غون کردن افتادن قلم و کاغذ گرفته دستش و اینا هر چی ادا کردن، ثبت و ضبط کرده و ازش یه مقاله درآورده. و بهنظرم از اونجایی که باباها نسبت به مامانها با بچهها کمتر در ارتباطن، احتمالاً متوجه ظرایف زبانی بچههاشون نشده. مگر اینکه خانومشم کمکش کرده باشه.
یه نکته هم راجع به این پزیدن بگم. من خودم بچه بودم، اول، دوم و حتی سوم ابتدائی، سعی میکردم از فعل پختن استفاده نکنم و به جاش بگم پزیدن. چون پُخ به زبان ترکی معادل با گُه و عن (ببخشید که انقدر شفاف دارم میگم) هست و واژۀ مؤدبانهای نیست و من تا این سن بر زبانم جاریشون نکردم و اولین بارم هست تایپشون میکنم :)) لذا فکر میکردم به جای پختن اگه بگم پزیدن مؤدبانهتره. تا اینکه بهمرور زمان با پختن کنار اومدم و به کار بردمش :|
شمام اگه از کودکیتون یا از کودکانتون خاطرۀ زبانی دارید با ما در میان بگذارید.
۱ این ضربالمثلی که ترجمهشو گفتم اینه: بُشلو بُشلون ساغلن ایستر. ترجمهٔ تحتاللفظیش میشه صاحب بدهی سلامتیِ صاحب بدهی رو میخواد. حالا نمیدونم طلبکار کجاشه که فارسیش میشه طلبکار سلامتی بدهکارو میخواد. و دلیلشم اینه که زنده بمونه و بدهیشو بده.
سلام ژان پیاژه هم نظریه شناختی خودش را بر اساس عملکردهای سه فرزندش به نامهای ژاکلین، لوسین و لورنت پایهریزی میکند. هم به کارش میرسیده و هم به بچهها، همسر هم ازش راضی بوده.
در یکی از کتابهاش میگه من از همسرم ممنون هستم که همیشه منو درک میکنه و به میز تحریرم دست نمیزنه.