۱۸۸۴- روز بیستوسوم رمضان (بخش آخر سفرنامۀ مشهد)
امروز آخرین جمعهٔ ماه رمضان و روز قدسه.
۱. صبحانههای هتل رو قبلاً نشونتون دادم. اینا ناهارها و شامهای دانشگاهه. عکس اوّلی رو یکی از بچهها گرفته. داشته از میز عکس میگرفته منم افتادم. یادم نیست تلفنی با کی حرف میزدم. احتمالاً با خونه. عکسها مربوط به هفتهٔ آخر بهمنه.
فلسطین پارهٔ تن اسلام است.
۲. این یهبارمصرفایی که توشون کوبیدهست شام اوناییه که رفته بودن حرم. دو سه نفرشونم سپرده بودن من غذاشونو بگیرم ببرم هتل.
فلسطین از نهر تا بحر، نه حتی یک وجب کمتر.
۳. صبحانۀ سلفسرویس هتل به این صورت بود. فکر کنم معادل فارسی مصوّب یا پیشنهادی سلفسرویس میشه خودخدمتی.
فلسطین آزاد خواهد شد.
۴. شرط استخدام تو کارخونهٔ این زیتون پرورده داشتن سوءپیشینهست.
به مادری که جوانش شهید گشته قسم
که شهر قدس یهودینشین نمیماند
۵. مسجد دانشگاه اینشکلی بود. عکسو همون دوستی که از میز عکس میگرفت و منم گوشیبهدست تو کادرش بودم گرفته. من تو عکس نیستم.
برای عبرت دنیا نوشته شد تاریخ
چنان نمانده و هرگز چنین نمیماند
۶. یه جشنوارهای هست به اسم حرکت. این نمایشگاه برای نشون دادن دستاوردهای دانشجوها در راستای همین جشنواره بود.
زمین به گفتهٔ قرآن که نیست غیر از حق
همیشه در کف مستکبرین نمیماند
۷. برای انجمنهای علمی دانشجویی یه سامانۀ جدید طراحی کردن، موسوم به «هدف». سرواژههای همیاری دانشگاهیان در فرهنگه. هر سال یه بودجۀ جدید میگیرن یه سامانۀ جدید طراحی میکنن و خوشحالن که یه کاری کردن. دانشگاه خودمونم برای خودش یه سامانهٔ جدیدتر طراحی کرده :|
نگاه کن که جهان یکصدا فلسطین است
امام گفته و حرفش زمین نمیماند
۸. راهیان نور شنیدین دیگه؟ هر سال آخرای سال بچهها رو اردو میبرن مناطق جنگی. یه راهیان پیشرفت هم جدیداً اختراع شده که گویا هر سال بچهها رو اردو میبرن از کارخونهها و نیروگاهها و جاهای علمی بازدید کنن. کارشناسا داشتن بحث میکردن که کیا رو ببریم. این کار براشون هزینه داشت و میخواستن کارشون مفید واقع بشه و حداکثر استفاده رو ببرن. نظر منم پرسیدن. گفتم آدمایی رو ببرین که قلم و دوربین به دست باشن و چیزایی که دیدن رو بازنشر کنن. اینجوری شما یه نفرو میبرین ولی صدها و شاید هزاران نفر شرکت میکنن و بهره میبرن. نظرمو پسندیدن.
بساط غصب در آن سرزمین نمیماند
۹. جمعه پنجم اسفند مشهد رو با قطار به مقصد تهران ترک نمودم و شنبه صبح رسیدم تهران.
اون چند بیت از نفیسهسادات موسوی بود.
۱۰. من اگه شنبهها تهران باشم حتماً یه سر میرم فرهنگستان. اون هفته هم جلسۀ شورای واژهگزینی بود و تصویب واژههای حملونقل هوایی و مهندسی حرارتی. دربارۀ معادل فارسیِ اصطلاحِ گِین بحث شد. متخصصان حرارتی، واژۀ «بهره» رو معادل مناسبی برای گین نمیدونستند و دریافت و گرمای دریافتی رو به بهره ترجیح میدادند. فرهنگستان هم گرمای دریافتی رو تصویب کرد.
برای رادیاتور و فنکویل هم دنبال معادل فارسی بودند. بحث راجع به تفاوت عملکرد رادیاتور در خانه و خودرو و جاهای دیگه بود. رادیاتور از این واژههاست که جا افتاده. دکتر حداد گفت چون به گردَش نمیرسی، واگَرد. میخواستند همین رادیاتور را بپذیرند اما برخی مخالفت کردند که یک معادل فارسی مثل گرماتاب هم پیشنهاد بدهیم، شاید رایج شد.
گروه حملونقل هوایی معتقد بود اتاقک معادل مناسبی برای کابین نیست، چون اینها هم به جایگاه خلبان میگفتند کابین، هم به جایگاه مسافران. جایگاه چندصد مسافر نمیتونست اتاقک باشه. خودشون به قسمت مسافران، سالن میگفتند. که البته سالن هم فرانسویه. نتیجه این شد که به کابین خلبان، همون اتاقک رو بگن و برای کابین مسافران هم معادلسازی نکردند و همون کابین تصویب شد.
همیشه سعی میکنم دقیقاً نقطۀ مقابل جناب رئیس بشینم. این چایهای فرهنگستانم خوردن داره ها. خوشرنگ نیست ولی خوشعطره.
امشب سومین شب قدره. قدر خودتونو بدونید و ما رو از دعای خیرتون بینصیب نذارید. امشب شب فکر کردنه.