967- خوشا به حال شماها که شاعری بلدید
نگارنده این روزا ساکته و علیرغم سوژههای متعدد و اتفاقات جالبانگیزناک و کلیدواژهها و یادداشتهای نصفه نیمهای که تو دفتر یادداشت و تقویم و گوشهی جزوه و حتی کف دستش نوشته، علیرغم همهی اینا، حرفی برای گفتن نداره. فلذا خواننده رو به دیدن یه چند تا عکس که برای خالی نبودن عریضه است دعوت میکنه.
این سری که رفته بودم خونه، یه دبّهی گُندهی ترشی رو برداشتم با خودم آوردم تهران. نرسیده بود البته. بابا زنگ زده میپرسه ترشیت رسید؟ میگم خیلی وقته تموم شده. یه دبّهی گُندهی دیگه هم برام بذارین کنار.
1.
2.
3.
کتابخونهی فرهنگستان! امروز، من؛ در حال جستوجوی کتاب
4.
اتاق ارشدها! امروز، من؛ در حال تحقیق و پژوهش
و البته وبگردی :دی
5.
خوابگاه؛ امروز
6.
خوابگاه؛ پریروز
قالب قلبی نداشتم... خودم با دستم قلب درست کردم
7.
خوابگاه؛ پسان پس پریروز
برای اونایی که منبعِ روایتِ پست قبلو خواسته بودن:
www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=263594
8.
دورهمی بلاگران! insidemonster.blog.ir/post/553
البته نقش من تو این دورهمی در حد این سنجاق سینهی جغدی بود
9.
چالش وبلاگیِ عکس از جانمازی که همیشه باهاش نماز میخونید:
10.
امروز؛ خوابگاه! (که میشه فردایِ شبی که این پستو گذاشتم!)