پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۶۲- روز اول رمضان (موضوع پست: از هر وری دری ۲۸)

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

۱. تصمیم گرفتم ماه رمضون هر روز پست بذارم. پست روزانه، از هر وری دری. احتمالاً ظهر همین حدودها، شایدم زودتر. ولی بدون عکس. چون‌که پیکوفایل پیغام خطا میده موقع آپلود. دیروز به پشتیبانشونم پیام دادم ولی هنوز جواب ندادن. شاید بپرسید چرا جای دیگه مثلاً تو همین بیان آپلود نمی‌کنم؟ جوابم اینه که چون از اول همه چیو اونجا آپلود کردم و اگه بیام اینجا نایکدست میشه. ولی اگه درست نشه مجبورم بیام اینجا. سؤال منم اینه که آیا کسی هست که تونسته باشه در ده روز اخیر، چیزی تو پیکوفایل آپلود کنه؟ شاید مشکل از نام کاربری منه. چون با دستگاه‌های مختلف و مرورگر و آی‌پی‌های مختلف هم امتحان کردم و نشد. آیا کسی هست؟

۲. پارسال تو قرعه‌کشی ختم قرآن گروهی، واران یه کتاب هدیه گرفت به اسم ترجمۀ الغارات. هدیه‌شو هدیه کرد به من. به این صورت که به ارسال‌کنندۀ هدیه، نشونی خودشو نداد و ازم خواست من نشونی بدم که برسه دست من. منم آدرس خوابگاه دوستمو دادم و دوستم تحویل گرفت و بعداً رفتم ازش گرفتم. از پارسال تا حالا فرصت نکرده بودم برم سراغش. حدود سیصد صفحه‌ست. امسال تصمیم گرفتم هر روز ده صفحه‌شو بخونم. موضوعش سال‌های روایت‌نشده از حکومت حضرت علی علیه‌السلامه. اینکه چرا اسم کتاب، الغاراته رو تا امروز نمی‌دونستم. امروز وقتی مقدمه‌شو خوندم فهمیدم تو اون پنج سالی که حضرت علی حکومت کرده، نیمۀ دومش کسی حرفشو گوش نمی‌کرده و غارت‌های متعدد تو مناطق مختلف توسط معاویه صورت می‌گرفته. منظور از الغارات همین غارت‌هاست.

۳. امسال هم مثل سال‌های گذشته تو این ختم قرآن گروهی وبلاگی شرکت کردم. هر روز هر کدوم هر چقدر که بتونیم و بخوایم قرآن می‌خونیم تا آخر ماه رمضون. من گفتم هر روز یه جزء بدن بهم که تا آخر ماه سی جزء کامل بشه. برنامۀ هر روزو می‌ذارن کانال که بدونیم اون روز چی قراره بخونیم. امروز که روز اول باشه وقتی دیدم اسمم اوله و جزء اول رسیده به من خوشحال شدم. از این خوشحالیای الکی که دلیل منطقی نداره.

۴. نون‌خ ۴ اومد و من هنوز فرصت نکردم ۱ و ۲ و ۳شو ببینم. فرصت کنمم نمی‌بینم البته. طنز و کمدی سلیقه‌م نیست و موقع تماشای این تیپ سریالا خنده‌م نمیاد و عذاب وجدان می‌گیرم. احساس می‌کنم دارم زحمت کارگردان و بازیگران رو هدر می‌دم. حالا چرا هر سال دنبالش می‌کنم و به عالم و آدم خبر می‌دم؟ چون که خودمم نون‌خ هستم و همذات‌پنداری می‌کنم با اسمش ^-^ (ارجاع به بخش دوم پست ۱۵۵۹)

۵. این هفته دوتا فیلم دیدم. هر دو خوب بودن. برادران لیلا (۲۰۲۲، ایران) و تروا (۱۳۹۹، ایران). موضوع تروا شبیه موضوع سیانور بود. به دهۀ شصت و مجاهدین خلق و ترور مربوط بود. برادران لیلا هم قصۀ یه خونوادۀ بدبخت و احمق بود.

۶. من همیشه قبضا رو به‌موقع پرداخت می‌کنم و هر ماه هدیهٔ شتاب در پرداخت از همراه اول می‌گیرم. تکالیف و تمرینای درسیمم همیشه به‌قدری سریع تحویل می‌دادم که استادام به بقیه می‌گفتن موعد تحویل شما یه هفته بعد از اینکه ایشون تحویل بده هست. امسال تصمیم گرفتم همون‌قدر که برای ادارهٔ گاز و برق و آب و مخابرات و استادهام خوب بودم برای خدا هم خوب باشم و نمازامو نگه‌ندارم برای هر موقع که فلان کار و بهمان کارو انجام دادم. پارسال ماه رمضون به‌صورت آزمایشی این پروژهٔ نماز اول وقت رو انجام دادم و به‌واقع تجربهٔ سنگین و جالبی بود. مخصوصاً وقتایی که یادم می‌رفت و یهو که یادم می‌افتاد کارمو نصفه رها می‌کردم. امسالم می‌خوام تکرارش کنم و اگه تونستم ادامه بدم. البته هر هفته یکی دو بار به خودم آوانس دادم که سخت نشه. آوانس به معنی گذشت و اغماض در جریان کار با نادیده گرفتن مقرراته. همون ارفاق. یادمه زمان بلاگفا هم با دو نفر از خوانندگان وبلاگم سر نماز صبح شرط بستیم که هر کی باخت یادم نیست چی کار کنه. تا اون موقع نماز صبحامو معمولاً ظهر یا صبح بعد از طلوع می‌خوندم. یادم نیست سر چی شرط بستیم. وبلاگ‌ها و کامنت‌ها هم خیلی وقته از بین رفتن و نمی‌تونم چک کنم ببینم چه مرگمون بود که تصمیم گرفتیم نماز صبحامونو قضا نکنیم. ولی اون موقع هم مثل حالا هفته‌ای یکی دو بار و بعد هم ماهی سه چهار بار از این اغماض‌ها داشتم که کم‌کم عادت کردم و حالا سالی یه بارم نماز صبم قضا نمی‌شه به حول و قوۀ الهی و اون شرطی که یادم نیست چی بود.

۷. یکی از هم‌کلاسیام هر روز کارگاه زبان‌شناسی برگزار می‌کنه و منم به‌عنوان پشتیبان علمی و فنی همراهیش می‌کنم. امروز یه نکته ازش یاد گرفتم و اومدم به شما هم بگم. یکی از ابهام‌های معروف، آوردنِ «مثلِ» و «نیست» باهمه. مثلاً فلانی مثل تو خوشگل نیست. اینجا جمله ابهام داره و معلوم نیست تو خوشگلی و فلانی مثل تو نیست و زشته یا تو خوشگل نیستی و فلانی هم خوشگل نیست. یکی از راه‌های رفع این ابهام، آوردنِ «هم» هست. به این صورت که «فلانی هم مثل تو خوشگل نیست». این دیگه ابهام نداره و معنیش میشه هردوتون زشتید :|

۰۲/۰۱/۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای پ.

فیلم

نگار

واران

کتاب

نظرات (۵)

تصور هوش مصنوعی از شما . نمیدونم چقدر به واقعیت نزدیکه :دی

 

https://www.upsara.com/do.php?img=96018

پاسخ:
آره آره خودشم. فقط یه کم خسته و خواب‌آلود.

نماز روزه‌هاتون قبول.

من وقتی دیدم ختم قرآن هر سال از حدود یک ختم قرآن در روز، امسال به ۱۴ جزء رسیده یکم ناراحت شدم.

پاسخ:
کیفیت مهمه نه کمیت ^-^

اقا این ختم قران کجاست؟ منم میخوام شرکت کنم.

پاسخ:
تو وبلاگ بانوچه. لینک کرده بودم دیگه. نوشته‌هایی که رنگشون فرق می‌کنه لینکن.

برادران لیلا رو دیدم بهترین تعریف از فیلم همین یک خانواده‌ی بدبخت و احمق بود که گفتین 

نماز صبح رو هیچوقت نمیرسم اول وقت بخونم چون باید قید خوابم رو بزنم و برای منی که دیر میخوابم و زود باید بیدار بشم و برم شرکت امکانش نیست 

احساس میکنم اون «هم» هم مشکل رو حل نمیکنه چون کماکان میشه اینجوری معنی کرد که : فلانی هم به خوشگلی تو نیست و همچنان تو خوشگلتری

 

پاسخ:
منم دقیقاً همین مشکل رو دارم. دیر می‌خوابم و زود بیدار می‌شم. حالا اگه وسطش بخوام بیدار شم خوابم به هم می‌ریزه. فعلاً ماه رمضون میشه صبح رو اول وقت خوند ولی روزای دیگه من نمی‌تونم یه بار مثلاً چهار بیدار شم بخوابم دوباره شش و هفت بیدار شم. یه بار بیدار شم، سختمه دوباره بخوابم. برای همین صبح رو نزدیک طلوع می‌خونم که بعدش نخوابم. بعیده این اخلاقمو بتونم تغییر بدم.

این مثال شما فرق داره ها. قرار شد تو جمله مثل بیاد و نیست. تو مثل فلانی فلان‌جور نیستی. اینو چه بدون هم بیاریم چه هم بیاریم، بازم تو هر دو جمله میگه تو فلان‌جور نیستی. صحبت سر اینه که فلانی چجوریه. اونم فلان‌جور نیست یا هست؟

من حدودا دوساله ماه رمضون که شروع میشه با هر نمازم یه دونه هم قضا میخونم. مثلا نماز ظهر و عصر رو بخونم یه قضای ظهر و عصرم میخونم. حالا درسته به جز نماز صبحا که تعدادش زیاده بقیه اونقدر قضا ندارم ولی جهت احتیاط میخونم ولی واقعا کار سخت و طاقت فرساییه :دی حالا اگر بعد اولین ماه رمضون که این کارو کرده بودم کمی بیشتر ادامه میدادم الان همش تموم شده بود ولیکن باقی سال همت خوندن این قضاها نمیدونم چرا نیست:دی

دوتا ماه رمضونم روزه ی بچگی حساب کردم. یعنی ۶۰ روز. یه سالم به خاطر پسرم نشد بگیرم. یعنی ۹۰ روز روزه ی قضا هم دارم که از این ۹۰ روز تقریبا ۴۰ روزشو گرفتم‌.

 

پاسخ:
واقعاً طاقت‌فرساست. من روز اول عید همین که هوا تاریک شد فکر کردم اذانو گفتن. خوندم. بعد دیدم تازه اذانو می‌گن. دوباره با آه و ناله خوندم که چرا دقت نکردم و دو بار مجبور شدم بخونم :))
من تقریباً مطمئنم نماز نخونده ندارم از وقتی به سن تکلیف رسیده‌ام ولی نمی‌دونم اینایی که خوندم چقدرش درست بوده و قبول شده. 

من تا پارسال در حال ادای روزهٔ قضای دوران دانشگاهم بودم. برای امتحان و مصاحبه که می‌رفتم، مسافر محسوب می‌شدم و نمی‌گرفتم. تعدادش زیاد بود. همه رو پارسال گرفتم و الان فقط از دوران ابتدایی و راهنمایی قضا دارم. دوران ابتدایی فقط جمعه‌ها روزه می‌گرفتم. از دورهٔ راهنمایی ولی کامل گرفتم.