پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۷۶۷- دنیا وفا ندارد، ای نور هر دو دیده

دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۲۹ ب.ظ

یک.

تو ایران، یا حداقل تو شهر ما، یا نه اصلاً تو فک و فامیل ما رسم نیست عکس خانومی که فوت کرده رو روی قبر و اعلامیۀ ترحیمش بزنن. تو اون قسمت از اعلامیه که اسم بستگان مرحوم رو می‌نویسن هم رسم نیست اسم دختران و خواهران و مادر و زن و نوه و سایر بستگان مؤنث مرحوم رو بنویسن. ینی مرحوم اگه یه خواهر به اسم زهرا و یه برادر به اسم علی داشته باشه، زیر اسمش فقط می‌نویسن برادرِ علی. انگار اگه بقیه اسم خواهر و مادر طرفو بدونن چی میشه. چند وقت پیش اعلامیۀ فوت یه آقای روستایی رو دیدم که هم اسم زن مرحوم توش بود هم اسم دختراش. نکتۀ جالب دیگۀ این اعلامیه این بود که شمارۀ موبایل بستگان متوفی رو زده بودن روی اعلامیه که برای ابراز همدردی باهاشون تماس بگیرن.

دو.

یکی از اقوام دورمون ماه رمضون فوت کرد. فامیلِ شوهرِ نوۀ عمۀ پدرم بود. تو اعلامیه‌ش، تو اون قسمت که می‌نویسن پدرِ فلانیاست، اسم پسراشو نوشته بودن و آخرشم نوشته بودن و دختران داغدارش. در واقع نوشته بودن پدر سعید و پرویز و دختران داغدارش. باز جای شکرش باقیه که دختران داغدار رو کلاً نادیده نگرفتن. ولی دیگه تو اون قسمت که می‌نویسه برادر فلانیا، صحبتی از خواهران داغدارش نبود.

سه.

عموی یکی از هم‌کلاسیامم ماه رمضون فوت کرد. اعلامیه‌شو استوری کرده بودن. نکتۀ جالب اینم اونجا بود که ششم اردیبهشت که ماه رمضون بود، ملت رو به صرف ناهار در فلان مسجد جنب فلان تالار دعوت کرده بودن. بعد از ناهارم قرار بود مرحوم رو دفن کنن. ماه رمضون، تو مسجد، ناهار؟! عجیب ولی واقعی.

چهار.

یکی از دوستان، کتاب و فایل‌های صوتی «آن سوی مرگ» رو پیشنهاد کرده بود. با اینکه فکر نمی‌کردم حالاحالاها فرصت اینو داشته باشم که برم سراغ این پیشنهاد، ولی ماه رمضون تو یه هفته تمومش کردم. چون گفتمان دینی داره و پیش‌زمنیۀ مذهبی و یه ایمان حداقلی می‌خواد به همه‌تون نمی‌تونم پیشنهاد بدم، ولی اگر فکر می‌کنید می‌تونه براتون مفید باشه استفاده کنید. فرصت نکردم موقع شنیدن فایل‌های صوتی در موردشون بنویسم ولی چندتا کلیدواژه از بخش‌هایی که برام تازگی داشت یا جالب بود نوشتم:

بحثی که راجع به عادت‌ها و شاکله بود جالب بود برام. این‌ها همیشه با ما هستند. حتی بعد از مرگ. مثلاً یکی از شاکله‌های من بی‌تفاوت نبودن نسبت به بقیه و کمک کردن یا انجام هر کاریه که از دستم بربیاد براشون. برای مرده‌ها فاتحه می‌خونم، اگه کار خوبی انجام بدم به نیت اونا انجام می‌دم، و رفتارم با زنده‌ها هم همین‌قدر خیرخواهانه‌ست. از حل کردن مسائل و مشکلات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری تا یاد دادن هر چی که براشون مفیده. اینا برام عادت شده و دیگه جزوی از منه. در واقع شاکلۀ منه. تو مهمونی، تو عروسی، تو خیابون، بانک، بیمارستان، قطار، فرودگاه، سفر، حتی تو خواب. تو خواب دیشبم یه گوشی از تو خیابون پیدا کردم که صاحبش گمش کرده بود. هی زنگ می‌زد که بلکه یکی برداره. برداشتم و بهش گفتم می‌دمش به نگهبانی دانشگاه و بیاد از اونجا بگیره. کدوم دانشگاه؟ مثل همیشه شریف.

بحث دیگری که تو این فایل صوتیِ آن سوی مرگ بود و برام جالب بود چلهٔ زیارت عاشورا و مصلحت نبودنِ رسیدن به بعضی حاجت‌ها بود. می‌گفت یه نوع زیارت عاشورا خوندن هست که یه ساعت طول می‌کشه. اگه طبق همون روش پیش بری و چهل روز بخونی به خواسته‌ت می‌رسی ولی اگه بعدش گرفتار شدی پای خودت. بعد می‌گفت اگه واقعاً مصلحت نباشه که تو به اون خواسته‌ت برسی، شرایط خوندن اون مدل زیارت عاشورا هم ازت گرفته میشه. من یه بار خواستم این زیارت عاشورای یک‌ساعته رو بخونم. پای همۀ سختیای بعد از رسیدن به اون مقصود و مطلوبم هم بودم. روز اول خوندم و تا چهل روز باید تکرار می‌کردم. از روز دوم بلایی سرم اومد که خودم متوجه شدم باید بی‌خیال این چله بشم.

بحث جالب دیگه راجع به باران برزخی بود. از وقتی شنیدم میشه یه فاتحه رو نه برای یه نفر بلکه برای همه خوند و از اثرش کم نمیشه و کپی میشه و به همه می‌رسه، موقع خیرات، همۀ مرده‌ها از بدو خلقت! از هابیل تا همین الانو مدنظر قرار می‌دم. البتۀ نه همهٔ همۀ مرده‌ها. مثلاً دیگه نمیام شمر و یزید و صدّام و چنگیزخان مغول رو هم مشمول فاتحه‌م قرار بدم. اونا رو خدا لعنتشون کنه :|

یه کلیدواژۀ دیگه که یادداشت کردم پشت سر مرده حرف زدنه. می‌گفت اینکه می‌گن پشت سر مرده حرف نزن اشتباهه. تو قرآن کلی داستان هست راجع به آدم‌های خوب و بدی که مرده‌ن و خدا داره در موردشون و در مورد کارای خوب و بدشون حرف می‌زنه.

یه جک بامزه هم راجع به وضعیت مملکت و بی‌عرضه بودن مسئولین و الطاف الهی! گفت که عین چیزی که گفت یادم نیست ولی مضمونش این بود یه روز یه افغانستانی به حالا من نمی‌گم به کی که بی‌احترامی نشه می‌گه کشور ما هم گرفتاره و بدبخته و به داد ما هم برس و به ما هم نظری کن. این شخص هم همین‌جوری که نگاهش سمت کشور ایران بوده می‌گه من اگه یه لحظه چشم از این کشور بردارم فرومی‌پاشه و منهدم میشه و حواسمو پرت نکن خلاصه.

یه کلیدواژه هم در مورد سن آدما بعد از مرگ نوشتم که در عالم ذر! (اطلاعات زیادی در موردش ندارم) همه در سن سی‌سالگی هستند. ینی سنی که هفتۀ بعد بهش می‌رسم. و با توجه به اینکه هر کی خودم یا عکسمو می‌بینه می‌گه چقدر بیبی‌فیسی، کاش من در عالم ذر در سن چهل اینا باشم.

اونجا هم که گفت انتشار هر خط مطلب علمی کلی پاداش بهشتی دارد راغب‌تر شدم به نوشتن مقاله و وبلاگ و تولید محتوا.

یه چیزی هم راجع به حضور شیطان در بازار و حتی مسجد بازار گفت که گویا یکی از مکان‌هایی که فرشته‌ها اونجا کمتر حضور دارن بازاره. بین مسجدها هم مسجد بازار از همۀ مسجدای دیگه کم‌امتیازتره. چون تو بازار کمتر کار خیر انجام می‌دن و احتمال گناه (کم‌فروشی و کلاه گذاشتن سر ملت و برداشتن کلاه بقیه) بیشتره. می‌گفت اگه قصد خرید ندارید همین‌جوری الکی نرید بازار. من با اینکه این نکته رو نمی‌دونستم ولی هیچ وقت بازار مکان محبوبم نبود. مدت خریدم هم همیشه کوتاهه و هیچ وقت فضاشو دوست نداشتم. زین پس برای این دوست نداشتنم دلیل هم دارم.

یه چیزی هم راجع به کراهت مطالعه هنگام غروب گفت. اینو نمی‌دونستم. من همیشه در همه حال در حال مطالعه‌ام و به طلوع و غروبش کاری ندارم. زین پس اگه حواسم باشه سعی می‌کنم موقع غروب مطالعه نکنم.

این کتابِ آن سوی مرگ راجع به مرگ سه نفره که من از قصۀ نفر سوم بیشتر خوشم اومد. فایل شمارۀ ۱۷ به بعدش که راجع به نفر سوم و حق‌الناس بود جالب‌تر بود برام. می‌گفت یقۀ یه نفرو اون دنیا گرفته بودن صرفاً به این دلیل که کتابِ کتابخونه رو دیر پس داده بود یا پس نداده بود. با این کارش حقی به گردنش بود. حق همۀ اونایی که اون کتابو لازم داشتن و محروم مونده بودن.

یه نکته هم راجع به اینکه اون دنیا حتی بابت لایک‌هایی که کردیم یا نکردیم هم باید حساب پس بدیم گفت که برام جالب بود. من از زمان فیس‌بوک که این لایک اختراع شد همیشه حواسم بود که چیو لایک می‌کنم و چیو نمی‌کنم. احتمالاً اون دنیا از این بابت مشکلی نداشته باشم.

یه کلیدواژه هم راجع به نقاشی بچه‌ها و امام حسن نوشتم که الان یادم نیست چی بود و چرا نوشتم.

یه حدیثم گفت با این مضمون که سعی کنید دُم باشید نه سر. الان یادم نمیاد این حدیثو برای چی گفت و از کیه و چه ربطی به کدوم حرف داشت ولی منو یاد الگوی پذیرش می‌ندازه. تو الگوی پذیرش بعضیا همون اول یه چیزیو قبول می‌کنن و میشن رهبر و سرتیم و بعضیا بعد از پذیرفتن گروهِ نخست می‌پذیرن و در واقع تابعن و بعضیا هم آخر از همه به‌زور و با اکراه و احتیاط. من یه جاهایی جزو گروه اولم و یه جاهایی جزو گروه آخر. نمی‌دونم حدیث به این ربط داشت یا چی.

یه نکته هم نوشتم با این مضمون که در حوزه با سخن خدا کار می‌کنیم در دانشگاه با فعل خدا. اونجا راجع به اینکه خدا چه گفت و تو دانشگاه راجع به اینکه خدا چه کرد. تمایز جالبی بود بین حوزه و دانشگاه.

آخرین نکته‌ای هم که یادداشت کردم راجع به ازدواج در بهشت بود که می‌گفت روایت داریم در بهشت، حضرت معصومه با حضرت عیسی ازدواج می‌کنه. اینا تو این دنیا مجرد بودن و همسر بهشتی همن. بعد به شوخی گفت با این وصلت ما با اروپاییا فامیل می‌شیم.

پنج. 

تا حالا به این فکر کردید که چقدر آمادگی دارید برای مردن؟ به اینکه وقتی مردیم فقط کارهامونو می‌تونیم با خودمون ببریم و به اینکه چه کارهایی کردیم تا حالا؟ من پونزده سال از این سی سال عمرمو تو همین فضای مجازی گذروندم. خوندم و نوشتم. با کلماتم حال خیلیا رو خوب کردم، به خیلیا خیلی چیزا یاد دادم ولی ممکن هم هست با همین کلمات دل کسی رو هم شکسته باشم یا از کسی بد گفته باشم و غیبت کرده باشم یا دروغ...؟ انصافاً با اینکه هر راستی رو نگفتم ولی جز راست هم نگفتم. جاهایی هم که بدگویی کردم یا کارهای بدی که فلانی در حقم کرده رو توصیف کردم سعی کردم ناشناس بمونه براتون. یا سعی کردم خوبیاشم بگم که منصف باشم. یه جاهایی عمداً تگ نکردم که شما متوجه نشید فلانی همینیه که فلان کارو کرده. می‌دونید که پای پستام کسایی که ازشون نوشتم یا اسم بردمو تگ می‌کنم. همیشه تو حفظ اطلاعات و اسم و رسم و چهره‌ها امانت‌دار بودم، ولی بازم نگرانم. حالا شاید بگید خب ننویس تا به گناه هم نیافتی! ولی اگه بعداً یقه‌مو گرفتن که تو که بلد بودی با نوشتن حال ملتو خوب کنی و چرا نکردی چی؟ اینکه در کنج عزلت بمونی و با مردم نباشی و خطا نکنی که هنر نیست. هنر اینه که در تعامل باشی و حواست به خطوط قرمز هم باشه.

شش.

امروزمو با خبر درگذشت ناگهانی سال‌پایینی ارشدم که پارسال به‌واسطۀ دوست دوستم باهم دوست شدیم که راجع به مصاحبۀ ارشد ازم مشورت بگیره و هر چند وقت یه بار پیام می‌داد و راجع به درس و دانشگاه و امتحان سؤال می‌پرسید آغاز کردم. بر اثر بیماری. اولین و آخرین باری که از نزدیک دیدمش بهمن پارسال بود که برای گرفتن مدرک ارشدم رفته بودم فرهنگستان. امتحان معنی‌شناسی داشتن. بهش پیام دادم که بعد از امتحان ببینیم همو. دیدیم و دوست‌تر شدیم. حالا با احتساب مریمی که هم‌کلاسی دوران دبیرستانم بود و فاطمه و سحری که سال‌پایینی ارشدم بودند و نازلی، سال‌بالایی دکتری و ایمانی که هم‌کلاسی دورۀ کارشناسیم بود، قبل از اینکه سی سالم بشه مرگ پنج‌تا از هم‌درس‌هامو دیدم و به‌نظرم همین پنج تجربه کفایت می‌کنه برای بی‌انگیزه شدن آدم برای زندگی و اینکه هی از خودش بپرسه خب که چی؟ که یادش باشه دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ، که دائم به خودش بگه ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ، که با خودش تکرار کنه دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده.

۰۱/۰۲/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

سحر سال‌پایینی ارشد

م. ف.

نظرات (۳۷)

۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۴۱ فاطمه ‌‌‌‌

درگذشت هم سن و سال‌هامون جدا از ناراحتی بیشتر به خاطر جوون بودنشون، همیشه یه حالت تلنگر هم برام داره و از این نظرم دردناکه. انگار می‌خواد بفهم بفهمونه خودمم هر لحظه ممکنه برم و هیچ اعتباری به جوونی و سالم بودن و اینا نیست.

خدا دوستتو رحمت کنه.

پاسخ:
آره، 
ممنون
آخرین پیام‌ها و پستاشونو که نگاه می‌کنم یه‌طوری می‌شم. هی خودمو می‌ذارم جای اونا و به این فکر می‌کنم که اگه این اتفاق برای من می‌افتاد...

فقط اینکه فشار ۱۳ رو ۹ یا ۱۲ رو ۸ هست و هیچ کدوم پایین نیستن و تازه اولی یه‌کم بالا هم هست :))

پاسخ:
می‌گم حالا که از فشار سر در میاری بیا و بگو که اون نرم‌افزار فشارسنج موبایل که انگشت اشاره رو می‌ذاری روش و فشارتو می‌گه چرنده و چرت و پرتی بیش نیست.

با دیدن اسم ایمان،موارد ۱ تا ۵ یادم رفت.

پسرعمه دوستم بود.

پاسخ:
روح همه‌شون شاد :(

من وقتایی که از نظر روحی و مذهبی غمگین میشم سعی میکنم سخنرانی های دیگه ای رو نگاه کنم . یکی از کانال هایی که توی یوتیوب دنبال میکنم

کانال Pastor Rick 

من هر وقت میبینمش یه لبخند میاد روی لبم . مثل خودش که همیشه لبخند میزنه . 

 

توی سخنران های مسلمون هم حتما افرادی هستن که مثبت باشند . بچه که بودم یه روحانی ای رو چند بار توی تلویزیون دیدم که وسط حرف هاش شوخی هم میکرد . یادم نیست متاسفانه اسمش چی بود ولی قیافه اش رو یادمه . مارمولک رو نمیگما . واقعا روحانی بود و صدا و سیمای خودمون پخش میکرد . منظورم اینه که سعی کن خوشحال باشی و خوشحال ها رو پیدا کنی 

 

آدم های خوشحال بیشتر میتونن به بقیه کمک کنند . تجربه ی خودم حداقل این بوده . 

پاسخ:
ظاهرم هیچ وقت عبوس و ماتم‌زده نیست ولی این برنامه‌های شاد و استندآپ کمدی و اینا رو هیچ وقت درک نکردم و نتونستم با ژانر کمدی و آدمای شوخ ارتباط برقرار کنم. چند سال پیش که خوابگاهی بودم یه بار اومدم خونه دیدم دارن یه برنامه‌ای به اسم خندوانه می‌بینن. یه سریا توش داشتن چیزای طنز تعریف می‌کردن و ملت می‌خندیدن و اسمش استنداپ کمدی بود. منم نشسته بودم مثل ماست! نگاه می‌کردم که که چی؟ کجاش خنده‌داره؟

شاید آقای قرائتی رو می‌گی.

کامنتت درمورد بند شش رو که دیدم داشتم فکرمیکردم چقدر این اخلاقت که همیشه حواست هست فلان موضوع برای بهمانی مفیده پس هرچی ازش پیدا کردم بفرستم براش. یا اینکه خیلی ساده و امن و مرحله‌ای روابطتت رو توسعه میدی با ادمها، پسندمه.

تو این ۶-۷ سالی که میخونمت خیلی چیزا یادگرفتم ازت. یسری اخلاقات برام عجیب بوده یسریاشم خیلی پسندم بوده منتها فی المجموع تصویری که ازت دارم یک تصویر مثبت(و نه بت) هست.

+بندی که درمورد اون کتاب نوشته بودی جالب بود و ترسناک.

پاسخ:
مرسی. خوشحالم که دید مثبتی دارید. 
هر جا حس کردی خیلی عجیبم بگو در موردش صحبت کنیم. شاید انقدرا هم که بقیه برداشت می‌کنن عجیب نباشم و سوء تفاهم باشه.

+ ترسناکه، ولی وقتی می‌بینی زنده‌ای و فرصت جبران داری خوشحال می‌شی.
۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۶:۱۵ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

اینجا هم رسمه، مرحوم  پدرم مادرش رو دوست داشت، به این خاطر خلاف عرف و مابقی سنگ قبور نوشتم فرزند قنبر و شاه‌صنم.

خدا رفتگان همه‌رو بیامرزه.

خود خدا گفته اون دنیا که رفتین، پی می‌برین که این سمت بازیچه‌ای بیش نبوده با بازی‌هایب پست و حقیر.

البته تلاش برای بهتر زندگی کردن رو نباید فراموش کرد و کسب علم و ثروت.

 

پاسخ:
کار خوبی کردید. روحشون شاد.
من یه بار تو کرج رفته بودم سر خاک یکی از اقوام. اونجا عکس خانوما رو روی قبرشون زده بودن.

یاد این پستم افتادم: لینکشو می‌ذارم که دوستان جدید بخونن اگه نخوندن

خیلی مفید و جالب بود، ممنون.

هر موقع یاد مرگ میشه ، این کلیپ یادم میاد و تنم میلرزه


پاسخ:
مرسی بابت کلیپ. موافقم. باید حواسمونو بیشتر جمع کنیم.

حالا که بعد از مدت‌ها دوباره پیاده‌روی رو تو برنامه‌م گنجوندم، دنبال یه محتوای صوتی جذاب بودن که تو راه گوش بدم. فکر می‌کنم این مورد خیلی مناسب باشه! مرسی!

پاسخ:
سه دقیقه در قیامت رو هم پیشنهاد دادن دوستان. این فکر کنم حدودای سی ساعت بود سه دقیقه در قیامت هشتاد ساعته. دانلود کردم و دارمش ولی گذاشتم بعد از آزمون جامع گوش بدم. کتابش ولی خیلی کم‌حجم بود، تو دو سه ساعت خوندم.

چقدر من با اون قسمت حذف خانما حتی در حد اسم هم مشکل دارم. برای آگهی فوت مامان بزرگم حتی اسم برادر مرحومش رو نوشته بودن، حتی برادر شوهرش. ولی اسمی از دختراش نیاورده بودن :/

بعد وقتی از کسی می پرسی چرا؟ میگن خب مردا بیشتر دوست و رفیق دارن :|

پاسخ:
ریشه‌ش برمی‌گرده به اون سنتی که می‌گه جلوی جمع اسم خانومتو نگو و منزل صداش کن.
بیا باهم حرص بخوریم :))

سلام

مطلب خوبی بود و تشکر 

من خودم زیاد به مرگ فکر میکنم و سعی میکنم که از حرکت منو نیاندازه

 

یه حدیثی از امام علی شنیده بودم سالها پیش که مضمونش این هست و الان دقیقش رو نتونستم پیدا کنم و با منبع عرض کنم که این هست

برای آخرت خودت جوری کار کن که انگار امروز آخرین روز زندگی توست و برای دنیای خودت هم جوری کار کن که انگار سالیان سال زنده هستی

 

این حدیث یه جورایی آدم رو بالانس میکنه 

یعنی میگه نه امیدت رو از دست بده و دست از تلاش برندار و از طرفی هم میگه باید بدونی که میری دیگه 

این که پنچ دوست شما فوت کردند دلیل نمیشه که شما دیگه دست از تلاش بردارید

همه ما اینطوری هستیم خیلی ها از دوستان و اقوام فوت میکنند مگه میشه دیگه رفت مثلا فقط روی سجاده یا نه دست از تلاش برداشت

 

به نظرم خیلی قوی تر و محکم تر از قبل و با برنامه تر گام بردارید 

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب

پاسخ:
سلام
آره منم این حدیثو شنیدم. خیلی سخته ایجاد یه همچین تعادلی تو زندگی. فعلاً کفۀ بی‌انگیزه بودن سنگین‌تره در من.

نه منم زیاد با استند اپ کمدی حال نمیکنم. صادقانه بگم بیشتر از نصف جک های استند آپ کمدی ها رو نمیفهمم   . منظورم این بود سخنرانی های مذهبی نگاه کنی که انرژی مثبت تر هستن .مثلا این کشیشی که من نگاه میکنم یکی دو تا شوخی وسط بحث هاش داره که بی مزه هستن ولی در حد لبخند خوبه . مثلا یه بار گفت من هیچ وقت سالگرد ازدواجمون رو فراموش نمیکنم چون در بلند ترین روز سال که در واقع کوتاه ترین شب سال بود ازدواج کردیم :)

 

آره خودشه :)) الان دیدمش . 

 

خلاصه سخنرانی های مذهبی ای گوش بده که انرژی مثبت داشته باشن . جول اوستین هم خیلی خوبه . حرف هاش با اکثر دین ها همخوانی داره . 

پاسخ:
مرسی. می‌شناسم جول اوستینو.

والا من حتی نشنیده بودم همچین نرم‌افزاری هم هست و قریب به یقین چرت‌وپرتی بیش نیست :)

پاسخ:
انگشتتو می‌ذاری روی صفحهٔ موبایل، ضربان و نبض و فشارتو می‌گه :))
یه سری از فامیلامون نصبش کردن و دست اونا دیدم. فکر کنم گوگل پلی و بازار داشته باشه. اسمش فشارسنج دیجیتالیه

اینکه چقدر آمادگی برای مرگ دارم رو دقیق نمیدونم ولی مدت‌هاست خیلی به مرگ فکر میکنم و حتی پلن بی و دلخوشیم تو شرایط سخت اینه که اوکی کسی چه میدونه شاید این هفته بمیرم، حقیقتش دنیا برای من خیلی ترسناکه از آینده هم خیلی میترسم اینکه چطوری میتونم از پس خودم بر بیام بدون وجود حامی و همیشه فکر میکنم از یه جایی به بعد چقدررر دنیا قراره برام سیاه بشه. واقعا کاش اون دنیایی باشه که منم زندگی بدون اضطراب و ترس و بدون این همه دغدغه ای که مال سن و سال من نیست رو تجربه کنم.

 

امکانش هست بدونم اون چله زیارت عاشورا چجوریه؟ 

 

منم اولا اختصاصی فاتحه میخوندم بعدا یه جا شنیدم که میگفت بگید برای همه مرده‌ها مخصوصا مرده‌های بی وارث و بد وارث دیگه منم اینجوری میگم. 

پاسخ:
سعی کن با خریدن چیزای کوچیک برای آینده ترستو کمتر کنی. مثلاً من برای بچه‌هام مداد و دفتر و لباس می‌خرم گاهی و ذوق می‌کنم.

یکی از شرایطش این بود به دوروبریات نگی و ندونن. پس لازمه موقعی بخونی که خانواده خواب باشن یا خونه نباشن. اگه زیارت عاشورا رو خونده باشی پنج دقیقه بیشتر طول نمی‌کشه ولی تو این روش باید اون بخشای آخرش که میگه صد مرتبه بگی رو با یه بار خوندن رد نشی و واقعاً صد مرتبه بگی. همین صد بار گفتمش باعث میشه یه ساعت طول بکشه. اگر اشتباه نکنم دو رکعت نماز ساده مثل نماز صبح هم داشت که یادم نیست ما دخترا که در طول ماه، یه هفته می‌ریم مرخصی! چجوری باید بخونیم که چهل روز کامل باشه :)) چون هر جوری حساب کنی ما چهل روز مداوم نماز نمی‌خونیم. فکر کنم اینجا باید از یکی کمک بگیری که اون بخونه برات اون یه هفته رو.
چون شش هفت سال پیش بود یادم رفته جزئیاتش. باید گوگل کنم.


جواب سؤالت:
دوستم می‌گه آیت‌الله حق‌شناس گفته باید چهارشنبه چله رو شروع کنی ولی مراجع دیگه گفتن میشه روزای دیگه هم باشه.
حتماً باید یه ساعتی انتخاب کنی که از طلوع آفتاب تا غروب باشه. ینی شب نباشه.
اگه متأهل باشی همسرت باید بدونه. اگه مجرد باشی کسی نباید بدونه ولی اگه خانوم مجرد باشی، چون تو دورۀ پریودی باید یه نفر جای تو اون نماز دورکعتی رو بخونه، اون یه نفری که باید بخونه دیگه طبعاً باید بدونه چی داره می‌خونه. جنسیتشم مهم نیست. هر کسی می‌تونه باشه جای تو.
اولش صدتا الله اکبر می‌گی بعدش اون لعن و نفرین زیارت عاشورا که آخرشه رو می‌گی (اینو صد بار نمی‌گی. همون یه بار کافیه) بعدش شروع می‌کنی زیارت عاشورا رو از اول می‌خونی تا اونجا که لعن و نفرین شروع میشه. دیگه لعن و نفرین رو نمی‌خونی. بلند می‌شی دو رکعت نماز هدیه به امام حسین می‌خونی. مثل نماز صبح. بعد از اون نماز، صدتا الله اکبر می‌گی و از اول زبارت عاشورا رو می‌خونی و این دفعه اون صدتا لعن و نفرین رو واقعاً صد دفعه می‌گه. این دیگه نیم ساعت اینا طول می‌کشه. بعدش بلند می‌شی دو رکعت نماز زیارت عاشورا می‌خونی که اینم مثل نماز صبحه.
دوستم گفت اون خانومایی که واقعاً کسیو ندارن که کس دیگه‌ای رو تو اون یه هفته جایگزین خودشون کنن می‌تونن هر روز دو بار بخونن که تو ۲۰ روز تموم بشه.
اینم اضافه کرد که برای خواسته‌های خیر هست این دعا. مثلاً طرف نمی‌تونه حاجتش این باشه که فلانی بدبخت بشه ورشکست بشه مریض بشه بمیره.
گفت تأکید کنم که نتیجه پای خودته.
این عکسم فرستاد که خلاصۀ همین توضیحاتیه که نوشتم:

سلام ...

چقدر این مساله مرگ آرامش بخشه ... حداقل برای من ... این جمله سوالی به ذهنم میاد: برای چی داری عجله می‌کنی؟ ...

چقدر اون کلید واژه‌ها جالب بودن ... یاد نکته‌های کنکوری افتادم ... راه حل جالبی برای به یاد آوردنه ... و نکته‌ی بازار از همه برام جالب‌تر بود ...

اون قضیه ۴۰ روز زیارت عاشورا رو هم ای کاش تا آخرش می‌رفتین ... درسته قسمت نبود انگار ... ولی تاحالا یه تجربه کامل از این قضیه نخوندم و نشنیدم ...

در مورد این سوال هم که چقدر برای مرگ آماده‌این؟ هم می‌خوام از تجربم بگم:

اگر در حال حاضر بخوام بگم ... می‌پذیرمش و استرسی ندارم براش و با دیدن برنامه‌هایی مثل «زندگی پس از زندگی» و کتاب‌های مربوطه مثل کتابی که شما نام بردین و خوانده‌های دیگرم ... ترسی ندارم و به دنبال خوبی کردن و پاک کردن گناهانم هستم.

اما اینطور نیست ... من تجربه‌ی لحظه‌ی مرگ رو دارم ... نه این که وارد دنیای معنوی شده باشم ... یعنی تا لبه‌ی مرگ رفتم ... موقع کوهنوری و طبیعت‌گردی. اون لحظه، واقعا لحظه‌ی نابی بود ... ترس واقعا خاصی داشت چرا که کاملا تازگی داره و از درون این ترس حس میشه یا میشه گفت عمق خاصی داره ...

راستش اون موقع خیلی به فکر اشتباهاتم بودم ... نه به فکر خوبی‌هایی که کردم ... و این لبه‌ها دفعات معدود دیگری هم برام اتفاق افتاد و باید بگم که باز هم حس تازه‌ای داشت ... حس جدا شدن واقعا حس خاصیه ...

 

راستی در مورد دوستتون هم تسلیت میگم ... امیدوارم مورد لطف و رحمت خدا قرار بگیرن ... با دعای همه‌ی ما برای ایشون ...

پاسخ:
سلام
کار سختی بود. مخصوصاً برای شخص من که خیلی هم اهل این‌جور کارا نیستم و تو سفرهای زیارتی هم به همون نماز هفده‌رکعتی اکتفا می‌کنم و بقیۀ وقتمو به قدم زدن تو صحن و حرم می‌گذرونم. 
یه سری از خواسته‌ها و آرزوها تاریخ انقضا دارن. اون حالِ هفت سال پیش بود نه الان. الان دیگه هیچ آرزویی ندارم که اگه داشتم امتحان می‌کردم ببینم چجوریه تهش.
 
ممنون.

یک و دو. به قول دوستی اصلاً یکی نیست بهشون بگه اگر به زبان آوردن اسم کوچک خانم‌ها انقدر بد است، چرا خودتان اسم حضرت زهرا را صدا می‌کنید؟ خب بگویید خانم بنی هاشمی:)

استادی داشتیم عالم زاده و از یکی خانواده های علمای مشهور که البته بسیار نخبه و خوشفکر هستند یادمه یه بار تو کلاس گفتند که اصلا چیزی به اسم غیرت نسبت به اسم کوچیک خانمها در دین نداریم، پیامبر در جمع مردان خیلی راحت نام حضرت زهرا رو می آوردن یا حضرت زینب و ...

لذا به گمانم این پدیده بیشتر سنتیه تا مذهبی...

چهار. چه خوب که براتون مفید بوده

پنج. مرگ آگاهی یا حواس جمع بودن نسبت به این که اینجا قطعا تموم میشه خیلی کمک کننده است...دوست دارم اینقدر فراموشکار نباشم ولی هستم متاسفانه...به قول آقای سیار:

این زندگی مکثی ست مابین دو تا سجده/ استغفراللهی بگو، ما باز میگردیم/ ما عاقبت "انا الیه راجعون" بر لب/ از کوچه بن بست دنیا باز میگردیم ...

پاسخ:
خانم بنی هاشمی :))
منم بعید می‌دونم دلیل مذهبی داشت باشه. اگه یه سنت ملی! باشه که به‌نظرم هست، باید بررسی بشه که تو چه قومیت‌هایی هست. تا جایی که می‌دونم همۀ جای کشور همینه. کرد و ترک و بلوچ و اینا نداره.

راستی این زیارت عاشورای توصیه شده توسط آقای حق شناس توسط شاگردشون آقای جاودان هم توسایتشون مطرح شده البته این هشدارهایی که دوست شما گفتن رو نداره.....یعنی هر چی شد پای خودش و اینا که آدم رو میترسونه:)

اینم لینکش:

http://new.javedan.ir/titr_one/1391/12/16/index.html:id=1073

 

پاسخ:
شماها چقدر چیزمیز بلدین و آدم می‌شناسین.
مرسی بابت معرفی. من که دیگه فکر نکنم آرزویی داشته باشم و به دردم بخوره. به قول اون شاعر: باد آمد و همۀ رویاها را با خود برد.

:)

اوهوم، یه بار بابای یه دوست اصیل اصفهانی م در دانشگاه دوره لیسانس ما رو رسوند دانشگاه، من و دوستم داشتیم می‌رفتیم که یهو شنیدم یکی با لهجه غلیظ اصفهانی میگه هادی هادی...من که محل نذاشتم اما دیدم دوستم سریع متوجه شد که باباش ایشون رو صدا میزنه...جالبه من که از خانواده مذهبی بودم تا به حال اینجوری مخاطب واقع نشده بودم و حتی ندیده بودم بابام ما یا مامان رو اینجوری صدا بزنن بعد این دوستم که کاملا غیرمذهبی و راحت بودن این مدلی....یعنی هنوز لحظه تعجب اون روز رو یادم نرفته:)

:)) برای چیزایی که بلدیم

والا متاسفانه منم آدم نمازها و عبادات مستحبی خیلی طولانی نیستم و خسته میشم لذا امثال این توصیه ها رو توفیق عمل نداشتم و سعی کردم دلی و با اعمال ساده تر ماجراها رو با خدا حل کنم که خیلی از مواقع شده و خیلی از مواقع هم جواب نداده...

خودتم میگی فکر میکنم...خدا رو چه دیدی شاید این بار از اون بادهای ارسل الریاح بشری بین بدی رحمته وزیدن گرفت و بذر آرزوهایی جوانه زدن گرفت...

پاسخ:
من تو شهر خودمون و حتی تو فک و فامیل هم از این موارد مشاهده کرده‌ام. مستقل از مذهبه و نمی‌دونم از چی نشئت می‌گیره :|
خودتم می‌گی شاید. پس قطعی نیست وزیدن و جوانه زدن. بیا و قبول کن که هر آرزویی سن خاص خودشو داره. مثل چای از دهن‌افتاده‌ست. مثل نون بیات یا هر چیز تاریخ گذشته و کهنۀ دیگه.

درپاسخ به خانم بهار :

 

سلام.وقت بخیر

اون هشدارهای ترسناکی نیست که!داره قبلش به شما میگه قبلش بشین فکرکن،بررسی کن و تحقیق کن،این نماز نمازِسنگینی هست و درهرصورت دست خالی ازش برنمیگردین 

یا باقیات و صالحات میشه،یا خواسته تون اجابت میشه یا راضی تون میکنن به هرنحوی اما خب شما باید درنظر داشته باشین وقتی چنین چیزی رو از خدا بااین نماز میخواید شاید به صلاحتون نباشه و دارین به زور میخواین و فلذا اگر اجابت شد و دیدید چقدر با خواسته تون شرایط متفاوت شده درنظر داشته باشید تبعاتش با خود شماست و این شما بودید که اصرار میکردید وگرنه درحالت عادی به شما داده نمیشد..

سلام و ممنونم از توضیحتون  راضیه خانم

خب اینجور مواقع نمیشه آدم تو دل خواستنش اینو هم لحاظ کنه که در عافیت و منطبق شدن مصلحت و خواسته ام دعام مستجاب بشه:)

خودم خنده م گرفت از این همه بند و ماده و تبصره که گنجوندم

چرا

اتفافا من هم همینطوری تو نیت و دلم لحاظ کردم چندسال پیش و گویا به مصلحت بود که نشه و اجابت نشد😂

البته الان پس از گذشت چندسال میفهمم اگر اجابت میشد قشنگ خسره الدنیا و الاخرت میشدم و مرسی از خدا که نشد!!!

گاهی باخودم فکر میکنم اگر اجابت میشد الان کجا بودم؟تو چه وضعی؟

۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۱۸ حاج‌خانوم ⠀

سلام

۱- تو تهران، کلا رسم خانواده‌ها متفاوته... حالا عکس یه چیزی، اما نگفتن اسم، توجیه شرعی نداره. چه اینکه پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه و اله و سلم) یکی از همسرانشون رو حُمیرا صدا می‌کردند. حُمیرا توی عرب به کسی گفته میشه که موهاش قرمزه! نه فقط اسمشو، بلکه همچین خصوصیتی رو بیان می‌کردند. ضمن اینکه بارها نام مبارک دختر پیامبر (صلی‌الله علیه و اله و سلم) از زبان ایشون شنیده شده.

و یه نکته دیگه

در عرب، صدازدن به لقب یا کنیه، ارجحیت داره. یعنی وقتی بخوای برای کسی احترام قائل بشی، به جای اسم کوچک، لقب و بیشتر کنیه صدا زده میشه.

احتمالاً اگر ریشه شناسی بشه، شاید این فرهنگ اومده تو فرهنگ ما و تنها جیزی که ازش مونده اینه که اسم دخترا برده نشه!

اونجا به‌خاطر احترام گفته نمیشه، مثل الان که در جاهای رسمی‌تر با نام‌خانوادگی صدازده میشیم و مشخصا معذبم یه عریبه منو با اسم کوچیک صدا بزنه.

اما تو فرهنگ ما هر چی باشه، نمیشه اینو احترام دونست.

۳- احتمالاً همه مهمونا از شهرستان اومده بودن و روزه نبودن (از باب حسن ظن)

۴- گوش نکردم...

منم این نکته رو درباره زیارت‌عاشورا نشنیده بودم که اگه مصلحت نباشه، شرایطش فراهم نمیشه. ولی عملا بهش رسیده بودم.

چندین بار شروع کردم، هر بار یه اتفاقی افتاد که یه روزم از صبح تا شب درگیر شدم و نرسیدم زیارت‌عاشورا رو تمومش کنم🤐

 

۵- زیاد فکر کردم... نتیجه خاصی نداشته.

۶-  باهات موافقم، مشابه این تجربه‌ها رو داشتم. بعد از چند تجربه که  گریه و خنده، عزا و عروسی برام قر وقاطی شد... رسیدم به حدی که یک بار صبح، تشییع بودم و شب عروسی. اونجا یه دل سیر گریه کردم و تو عروسی، خوشحال بودم.

ان‌شاءالله عرص عمرمون مفید باشه

پاسخ:
سلام
ممنونم بابت نظرت. حمیرا مثال خوبی بود. شنیده بودم ولی یادم نبود و چه خوب که یادم انداختی.

۲۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۲۵ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

حقیقتش هنوز فلسفه دعا و نیایش خیلی برام مکشوف نشده. مثلا شخصی حداقل‌های زندگی رو داره بعد بیاد به درگاه الهی عجز و لابه کنه که مثلا فلان حاجت رو دارم قابل پذیرشه برام . اما مثلا حیات و ممات شخصی یا حداقل داشتن کمینه های زندگی خواسته یه آدم باشه چرا باید خدا منتظر شنیدن دعا یا نیایش و عجز و لابه اون شخص باشه تا حاجتش رو بده ؟🙄😐😐😑

پاسخ:
برای منم مبهمه. من به‌لحاظ مادی آدم کم‌توقعی‌ام. از نظر اخلاقی هم اهل فسق و فجور نیستم و بچهٔ خوبی‌ام. خب حالا با چنین ویژگی‌هایی بشینم پای سجاده چی بگم؟ گناهانمو ببخش و پول فراوان بده؟ بهشت بده؟ منو نبر جهنم؟ اینا چیزایی نیست که می‌خوام. قبلاً حال خوب رو دعا می‌کردم و چیزایی که حالمو خوب می‌کردنو می‌خواستم. ولی الان یه‌جوری مرزهای بدحالی رو رد کردم که هیچی نیست که خوشحالم کنه. هم نسبت به زندگی کردن بی‌تفاوت شدم هم نسبت به مردن. ینی الان خورشید در دست راستم باشه و ماه در دست چپم بازم تأثیری روی حالم نداره.

مرضیه یه آهنگ داره که جهان هم خونده  و من ورژن جهان رو بیشتر دوست دارم

 

میگه دیدی که رسوا شد دلم ؟ غرق تمنا شد دلم . دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم ؟

 

همه یه جاهای از زندگی دقیقا بی آرزو میشن و بعدش یه هدفی یا عشقی پیدا میکنن 

پاسخ:
من ورژن علیرضا افتخاریشو شنیدم و دارم. اتفاقاً دو سه روز پیش تو ماشین از رادیو آوا شنیدمش و رفتم تو فکر.

 این کانال هم هر وقت حوصله ات سر رفت میتونی ببینی . ژاپن با نگین و تاکومی 

 

https://youtu.be/D0JCQPX8aCc

پاسخ:
مرسی بابت معرفی. جالب بود. بخش اولشو دیدم دلم پفک خواست. اتفاقاً ظهر دو بسته گرفتم و دارم. ولی حیف که مسواک زدم و دیگه دارم می‌رم بخوابم و حوصلۀ مسواک مجدد ندارم :|

در مورد اون حمیرا بگم که سند روایت از نظر شیعه مورد تایید نیست. حالا البته در این که تو جمع به اسم کوچیک از دختر پیامبر نام برده شده، تردیدی نیست.

پاسخ:
اتفاقاً دیشب موقع خواب داشتم به همین موضوع فکر می‌کردم که از پیامبر بعیده رنگ موهای خانومشو جلوی آقایون بگه، ولی خب علم حدیث و رجال و اینا هم ندارم که نظر بدم.

نه اون روایت هم جلوی آقایون نیست. خطاب به خود اون خانومه. حالا البته اون روایتی که من می‌دونم سند درستی نداره (اون‌طور که از اهلش خوندم)، ممکنه چند تا با این مضمون باشه.

 

گفتی موقع خواب، فکر کن دیشب شیفت بودم بیمارستان، ساعت چهار صبح رفتم یکی دو ساعت بخوابم، بعد دم خواب ذهنم درگیر چی بوده باشه خوبه؟! داشتم فکر می‌کردم فرق آق‌قویونلوها با قراقویونلوها چی بود:| لازم به ذکره نامبرده آخرین بار موقع امتحانات دورهٔ ابتدایی (یا شایدم راهنمایی، یادم نیست) در مورد اینا خونده یا شنیده بود :|

پاسخ:
آخه هر کی اسمش یه چیزی باشه لزوماً دارندۀ اون چیز و ویژگیه؟ مثلاً اسم هر کیو بذارن محمد، فردی ستوده میشه؟ یا همۀ ناصرها کمک می‌کنن؟ همۀ زیباها واقعاً زیبان؟ کاظم‌ها عصبانی نمی‌شن؟ همۀ پریساها شبیه پری هستن؟ البته لقب بحثش فرق می‌کنه ولی هر لقبی می‌تونه اسم هم باشه و هر اسمی می‌تونه لقب هم باشه :|

در زبان ترکی آق ینی سفید. قره ینی سیاه. قویون ینی گوسفند. لو هم پسونده که معانی مختلفی داره از جمله دارنگی.
فرقشون احتمالاً این بوده که اونا گوسفنداشون سفید بوده اینا سیاه.

ویدیوی این آهنگ شهرام شبپره رو اگر ندیدی ببین . باحاله . اسمش لجبازه . ویدیوش رو من دوست داشتم . کارتونیه 

 

https://youtu.be/q0JSvG1c0AI

پاسخ:
مرسی که چیزای باحال رو به اشتراک می‌ذاری ولی حس می‌کنم فضای ذهنیت شاید به‌سبب موقعیت جغرافیاییت خیلی دوره از شرایطی که ما داریم تجربه‌ش می‌کنیم. کسی که دغدغه‌ش چند برابر شدن قیمت مرغ و تخم‌مرغ و روغن و ماکارونی و قفسه‌های خالی فروشگاه‌هاست شب‌پره رو دقیقاً کجای دلش بذاره آخه؟

میفهمم . اتفاقا گفتم شاید از همین فضایی که گفتی دور بشی . نه من بلکه اکثر کسانی که ایران نیستند وقتی میگن اخبار میبینیم یعنی داریم اخبار ایران رو میبینیم . الان کانال های تلوزیون من چند ساله اینجوریه 

 

کانال یک ایران اینترنشنال - کانال دو بی بی سی - کانال سه من و تو - کانال چهار صدای آمریکا - کانال پنج شبکه خبر ایران - بعدش میره شبکه هایی مثل ان بی سی و اینا که اونا هم اخبار جنگ اوکراین رو میگن . توییتر میریم همه دارند همین اخبار رو میگن . میریم تلگرام اونجا هم همینه .

 

خیلی ناراحتم . نمیدونم چه کار میشه کرد . 

 

 

پاسخ:
البته رسانه‌ها خیلی هم صادق نیستن و درصدی ناخالصی دارن. سعی کن بیشتر از ساکنان اینجا که بهشون اعتماد داری و صادقن خبر بگیری تا رسانه‌ها.
دیروز پنج‌تا سوپرمارکت سفارشمو به‌علت ناموجود بودن چیزی که موجود بود! لغو کردن. یکیشون لطف کرد قبل از لغو زنگ زد که اگه می‌خوای با ده تومن افزایش قیمت بیاریم. دیگه بماند که همون مبلغی که پرداخت کرده بودم دو برابر قیمت هفتهٔ پیشش بود و افزایش اعمال شده بود. ده تومنم خودشون گذاشته بودن روش که بیشتر سود کنن. تو خرید حضوری هم راست‌راست تو چشای آدم نگاه می‌کنن و چیزی که دارنو می‌گن نداریم که چند روز دیگه با قیمت بیشتری بفروشن. عصر دوباره ثبت سفارش کردم. این سری از جانبو. نه‌تنها تأیید شد بلکه همون قیمت قبلی رو گرفتن. منم تو بخش نظرات ازشون تشکر کردم بابت این کارشون.

فکر میکنم فایل صوتی با خود متن کتاب متفاوته! چون یسری چیزایی که نوشتی من اصلا یاد ندارم توو کتابش خونده باشم. شایدم کلید واژه هایی که یادداشت کردی و یسری برداشت هات متفاوت بوده نمیدونم.

پاسخ:
فایل صوتی، یه روحانیه که سه سال پیش تو مسجد دانشگاه فردوسی مشهد جاهای مهم کتابو می‌خونده و توضیح می‌داده. اون توضیح‌هاتشو من نوشتم.
۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۵۳ حاج‌خانوم ⠀

سلام

درباره حمیراصداشدن همسر پیامبر صلی‌الله علیه و اله و سلم

نکته اول:

الف) بحث سر اینه که کلا پیامبراعظم صلی‌الله علیه وآله و سلم ایشون رو با این نام خطاب می‌کردن یا نه!

ب) یه حدیث به طورخاص، که اتفاقا رسول‌الله همین لفظ رو به‌کار بردند، سند درستی از نظر شیعه نداره.

درباره نظر خانم مهتاب بزرگوار:

اگر مورد ب باشه، یکی از معروفترین احادیث که با 《یا حمیرا 》 شروع شده، از نظر شیعه سند درستی نداره، حرف ایشون درسته.

اما اگر مورد الف باشه، الان حدیث قابل دفاع از منابع شیعی درباره این نوع‌صدا زدن پیامبر در جاهای مختلف پیدا نکردم و روایاتی که دیدم همه از کتب اهل‌سنت است، ولی یه حدیث است از امیرالمومنین (علیه‌السلام) بعد از جنگ جمل که همسر پیامیر را با یا حمیرا خطاب می‌کنند، پیدا کردم. منبع کتاب معانی‌الاخبار شیخ‌صدوق است. شیخ صدوق یکی از روات معتبر حدیث است که یکی از کتاب‌هاشون، جزو کتب اربعه شیعه است.

 

عبارت اینه: قال علی بن أبی طالب صلوات الله علیه یوم الجمل لعائشة : کیف رأیت صنع الله بک یا حمیراء؟ (معانی‌الاخبار، ج۱، ص ۳۰۴. سایت کتابخانه مدرسه فقاهت)

خب سوال اینجاست اگر پیامبر استعمال نمی‌کردند، امکان داره امیرالمومنین (علیه‌السلام) زن نامحرم رو اینجوری صدا بزنند؟

نکته دوم:

شبهه درستی است که از پیامبرخاتم بعیده خصوصیت همسرشون رو توی ملاعام بگن.

یه نکته به نظرم رسید شاید در حل مسئله راهگشا باشه.

بعضی از القاب از همان‌بچگی به کودک داده میشه. وقتی که شخص مکلف نیست، حتی در سن تمیز نیست و با همان لقب بزرگ میشه.

اگر موهای قرمزی داشته و این واسطه حمیرا نامیده می‌شده، مال دوران نوزادی و بعدطفولیت هست. سنی که همه مردها ایشان را دیدند.

بر فرض مثال یه بچه‌ای که از کودکی موهای طلایی داشته و کلا تو خانواده موطلایی صداش می‌زدند. حالا حتی اگه بزرگ شده و این لقبش شده (چه اینکه گفتم صدازدن به لقب، در عرب مرسومه و نوعی احترامه) خب اسمی که روش مونده، همه هم می‌دونند و اصلا خیلی‌ها با این نام شخص رو می‌شناسن. این حرف در صورتی محل اشکاله که لقبی باشه که پیامبر به ایشون دادن، که قطعا بعیده. اما این مقدمه حمیرا صداکردن، عرف بوده. عملا اسم دومش بوده

 

دومین مطلب اینه که ایشون قبل از نزول ایات حجاب، همسر رسول الله (صلی‌الله علیه و آله و سلم) شدند. درباره نوع حجاب ایشان نظری ندارم، اما این نکته رو هم میشه مدنظر قرارداد.

شرمنده طولانی شد.😊

پاسخ:
سلام
منطقی بود. موافقم.
با تشکر ^-^

برا شماره چهار کلی حرف داشتم، فعا با این شروع کنم که؛ مغازه مائی که داخل بازاره چه کنیم؟ ^_*

ولی یجورایی راست میگه. یا باید تقلب کنی که پیشرفت کنی یا اینکه با کلی تلاش درجا بزنی.

پاسخ:
اتفاقاً گفت توصیه شده اگر مغازه‌دارید اولین نفر نباشید که وارد بازار می‌شید و آخرین نفر خارج. اگه اولین نفر وارد شدید اول نفر مغازه رو ببندید و خارج بشید. اگه تا دیروقت مغازه‌تون بازه اولین نفر بازش نکنید.

سلام :)

درباره جوابتون به یکی از نظرات درباره فلسفه دعا و نیایش، بنظرم شاید بشه اینطور هم بهش نگاه کرد که ما از عاقبت خودمون خبر نداریم، ممکنه چندین و چند سال طوری زندگی کنیم که بنظرمون درست باشه ولی ممکنه یک اتفاقی بیافته که ما رو از مسیرمون دور کنه، می‌تونیم برای این دعا کنیم که خدا ما رو عاقبت بخیر کنه و زمانی که قراره این دنیا رو ترک کنیم، درست زندگی کرده باشیم و رو سفید باشیم.

پاسخ:
سلام
نمی‌دونم. شاید. دیگه حتی معنی عاقبت‌به‌خیری رو هم نمی‌فهمم.

راستی یه چیزی میخواستم بگم . من متنفرم از این که تا یه اتفاق بدی میفته صدا و سیما یا دوستانشون میرن توی گوگل و یه مشکلی رو توی یه کشوری سرچ میکنن و میگن توی فلان کشور هم فلان مشکل وجود داره . 

 

ولی چیزی که توی ایران هست و توی اروپا نبودنش کاملا برای من و خیلی های دیگه حس شده یکی اش بحث کولره . خسیس نیستنا . اصلا  کولر ندارند که بخوان روشن کنن :| میدونم توی ایران همه ی شهر ها کولر آبی و بعضی خونه ها کولر گازی دارند . توی اروپا کولر آبی هم نیست چه برسه به کولر گازی . 

 

الان من حتی اگر هتل 5 ستاره هم بگیرم با این که توی سایتش ممکنه نوشته باشه air conditioner ولی کار نمیکنه :))) فقط توی تابستون روشنش میکنن یعنی میری هتل میبینی اونجا یه چیزی نوشتن زدن روی دیوار که کولر فقط از فلان ماه تا فلان ماه روشن میشه و خودشون هم امضاش کردن :)) 

 

اسنپ سواری هم خیلی لاکچری محسوب میشه . اینجا ما که ماشین نداریم باید از مترو و اتوبوس استفاده کنیم . حتی چیزی مثل تاکسی خطی هم وجود نداره ولی توی ایران از ایام قدیم آژانس سواری بوده و لاکچری محسوب نمیشده . 

 

الان نبود این دو تا رو من خیلی احساس میکنم که طبیعتا به خاطر گرم شدن هواست . 

 

خواستم بگم هر موقع یاد مشکلات افتادی سعی کن از خنکی کولر لذت ببری .

 

خوشحالم که در ایران کولر هنوز از سر سفره ها  نرفته. حداقل نبودنش برای من خیلی احساس میشه . واقعا جدی میگم . 

پاسخ:
باشه قانع شدم که وضعیتمون انقدرام بد نیست :))
چند روز پیش عکس اجتماع فارغ‌التحصیلان دکتری شریفو دیدم. زیرش به‌طنز نوشته بود اجتماع رانندگان اسنپ. بعد داشتم فکر می‌کردم تو ایران انقدر راننده تاکسی داریم. بعد تو خارج که تاکسی یه خدمت لوکسه، خارجیا چه شغل‌هایی دارن به جاش؟ کلاً اونجا شغل مردم چیه؟ تولید یا خدمات؟

والا برای هر کشور احتمالا آمار دقیقی وجود داره که چند درصد مردم چه شغلی رو دارند و در آمدشون چقدره و این چیزا ولی کلا چیزی که من دیدم اینه که هر کسی توی هر رشته ای وارد بشه توی همون رشته میتونه کار کنه . همه ی مشاغل هم یه رفاه نسبی دارند یعنی اونی که نظافتچیه با همون در آمد قانونی و بدون این که مردم بخوان بهش بیشتر پول بدن میتونه راحت زندگی کنه . 

 

تورم رو معمولا حدود 2 یا سه درصد دارند . از عمد صفر یا منفی نمیشه چون در اون صورت تولید از بین میره و همه بی کار میشن ولی تورم بیشتر هم نمیشه که مردم توان خرید نداشته باشن . 

 

من توی همه ی شغل ها دیدمشون . کارگر و نظافتچی تا مدیر . توی ادارات هم اکثرا مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها شاغل هستند . با حقوق بازنشستگی زندگی شون راحت میچرخه اما فکر کنم برای این که حوصله شون سر نره میان میشنن پشت میز . طبیعتا یه مقدار باعث کندی سیستم میشه ولی اعصاب مردم انقدر داغون نیست که کسی اعتراض کنه .  

 

من هر وقت یه مامان بزرگ رو توی بانک میبینم که حروف رو دونه دونه تایپ میکنه و به نمایشگر خیره شده خوشحال میشم . 

 

خرید قسطی هم خیلی رواج داره . من در مورد خرید خونه و خرید ماشین هیچ اطلاعی ندارم اما در مورد خرید چیزای دیگه که توی آمازون میفروشن خیلی از فروشنده ها اقساط 5 ماهه دارند و خیلی ها اقساط 12 ماهه . کفش و لباس و تجهیزات الکترونیک و وسایل خونه و ... 

 

و قیمت یک چیز قسطی دقیقا به اندازه خرید نقدیشه که باز هم ریشه اش در نبود تورمه که فروشنده ها میتونن این کار رو میکنن . 

 

کشور ما هیچی از اینا کم که نداشت که هیچ حتی وضعش بهتر هم بود . به فرانسه و آلمان هم وام میداد 

 

چی بگم

 

پاسخ:
یه جایی می‌خوندم شغل اکثر مردم مغولستان کشاورزی و دامپروریه. به‌نظرم تو ایران تدریس و فروش و مسافرکشی بیشتره.

گفتی مغولستان یاد سعید مولایی افتادم . چون نمیذاشتن با اسرائیل بازی کنه رفت مغولستان پناهنده شد . فکر کنم توی دادگاه هم علیه فدراسیون ایران شهادت داد و جودوی ایران چند سال محروم شد . المپیک هم مدال گرفت . 

 

واقعا معلوم نیست مغولستان کجای نقشه است . حیف یه ورزشکار نخبه که به هر جایی میره فقط برای این که بتونه مثل بقیه ورزش کنه . 

 

این آقایون باعث شدند ما بیشترین شکست تاریخ رو در رشته های ورزشی در مقابل دژمن داشته باشیم چون هر بار که ورزشکارها رو انصراف دادند ! یک شکست برای ما ثبت شد و اون ها بدون دردسر پیروز شدند . توی سیاست هم دقیقا همین اتفاق برامون افتاده .

 

من وقتی فیروزجا رو میبینم که رفته فرانسه خیلی حرص نمیخورم اما هر وقت اسم مغولستان یا مولایی میاد داغ دلم تازه میشه . 

 

 

پاسخ:
حوصلهٔ بحث و اظهارنظر ندارم و ورزش الان اولویت سطح دهمم نیست ولی برای خالی نبودن عریضه، اولاً نمیشه ورزشو از سیاست جدا کرد، ثانیاً یکی وقتی تبعهٔ یه کشوریه، باید از قوانین اون کشور تبعیت کنه. کشور ما اسرائیل رو به‌عنوان کشور به رسمیت نمی‌شناسه. پس با تیمش بازی نمی‌کنه. اگه برد برای من مهم‌تر از ملیتم باشه باید همین کاریو بکنم که این آقا کرده. تو جنگ اوکراین و روسیه هم همون‌طور که دیدی تیم‌های روسیه رو به‌خاطر سیاست‌های کشور روسیه تنبیه کردن. پس نمیشه جدا کرد این دوتا رو.
حالا من به دشمنیمون با بقیهٔ کشورها کاری ندارم ولی اسرائیل آخه کشوره؟

مغولستان شرق ایران، بعد از هند و پاکستانه. صدها سال پیش یه پادشاه احمق داشتیم که فکر کرد اگه بره هندو بگیره خوش به حالمون میشه. گرفت و با مغولستان همسایه شدیم و اونا هم به‌راحتی به ایران حمله کردن و غارتش کردن و سال‌ها فرمانروایی کردن اینجا. هنوزم زندگیشون ساده‌ست مثل اون موقع. زیاد پیشرفت نکردن.

اسرائیل خب توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته میشه . غرب هم کلا از اسرائیل حمایت میکنه .فقط هم بحث سیاست نیست . از نظر مذهبی طبیعتا مردم مسیحی اروپا و آمریکا و کانادا رابطه ی بهتری با یهودی ها دارند  . حتی روسیه هم مردمش رابطه ی خوبی با اسرائیل دارند . اصلا تورات یهودی ها بخش اول کتاب مقدس مسیحی هاست که بهش میگن عهد قدیم . مذهب نقش خیلی مهمی داره توی این داستان 

 

من نمیدونم حق با کیه چون خیلی در موردش تحقیق نکردم اما وقتی همه ی دنیا حتی کشورهای مسلمون اسرائیل رو به رسمیت شناختن ما نمیتونیم نابودش کنیم . قوانین سازمان ملل چنین اجازه ای نمیده .

 

من فکر میکنم باید یه جوری صلح کنن و دو کشور جدا از هم وجود داشته باشه . هیچکدوم رو نمیشه نابود کرد .  

پاسخ:
یه‌جوری گفتی سازمان ملل انگار مثلاً کیه. سازمان ملل کیلویی چنده، می‌کُشیم [با لحن خوانندهٔ اون آهنگه که می‌خوند می‌کشیم و می‌کشیم و می‌کشیم]
غرب و کشورهای دیگه، کشورهای مسلمان، به‌ویژه عربستان :))
ضمن اینکه اسرائیل با دین یهود فرق داره. من مخالف جنگ و دشمنی‌ام و بدم نمیاد یه روز با آمریکا و انگلیس هم دوست بشیم ولی اسرائیل جداست. اون یه چیز دیگه‌ست کلاً. 
اینکه نمی‌دونی حق با کیه قشنگ نیست.
حق هیچ وقت با اونی نیست که بی‌گناه رو می‌کشه.

میدونم این که نمیدونم حق با کیه قشنگ نیست . من هیچ وقت آدم تندرویی نبودم که بخوام چشم بسته از چیزی حمایت کنم . از نظر مذهبی این سه تا جوون توی سه دقیقه توضیح میدن مسیحی ها باید چکار کنند . خیلی خلاصه شده کل ایده رو میگه . 

 

Why Christians Should Support Israel - YouTube

 

من فیلم هایی از جنگ دو طرف دیدم که باعث شد مهر هیچ کدوم به دلم نشینه . به ما میگن اگر چیزی براتون مشخص نیست در موردش دعا کنید تا براتون مشخص بشه . من دو سه سال پیش دعا کردم و چیزی به دلم نیفتاد . کسی هم سر راهم قرار نگرفت که هدایتم کنه .  برای همین به این نتیجه رسیدم که بهتره خنثی باشم . نمیدونم واقعا . 

 

 

پاسخ:
ولمون کن عمو. دقیقاً جایی که باید چشم و گوش و عقلتو به کار بگیری نشستی دعا کردی که بهت وحی بشه حق با کیه؟ 
بازمانده و شکارچی شنبه رو دیدی؟ اولی سال ۷۳ تولید شده دومی ۸۸. ببین، شاید دعات مستجاب شد و فهمیدی حق با کیه.