۱۷۵۶- از هر وری دری ۱۶
سؤال: من اگه بخوام براتون وبینار برگزار کنم دوست دارید راجع به چه موضوعی باشه؟ آواشناسی (صحبت در مورد صدای مثلاً «ر»، «ق»، «غ»، «گ» و... در زبانهای مختلف و تفاوتهاشون)، ساختواژه (در مورد واژهها و فرایند ساختشون)، معنیشناسی (در مورد معنی واژهها و عبارتها)، نحو و گفتمان (در مورد جملات و متن و...) یا مباحث میانرشتهای مثل زبانشناسیِ حقوقی و قضایی، زبانشناسی رایانشی (تلفیق مهندسی کامپیوتر و زبانشناسی) یا روش پژوهش تو این رشته (جمعآوری داده و آمارگیری و...)، نرمافزارهای خاص زبانشناسی مثل پرت، ویرایش و نگارش، فرهنگستان و...
یک. هر موقع از جاهای مختلف بهم پیشنهاد میشه که با موضوع دلخواه خودم وبینار برگزار کنم، موضوعی که ذهنمو قلقلک میده وبلاگنوسیه. کاری که با زبان و نوشتن و متن درگیره. یا حتی در مورد کامنت گذاشتن. ولی دلیل اینکه هیچ وقت این کارو نمیکنم اینه که اینجوری اولاً هویتم برای دوستان مجازی لو میره! هم ممکنه مجازیا تو وبینار سوتی بدن و هویت مجازیمو برای دوستان حقیقی برملا کنن و بعدش باید خر بیاریم باقالی بار کنیم :|
دو. امروز صبح یه جلسۀ کاری داشتم که بهصورت تصویری تشکیل شد. آقای همکار وسط صحبتش چند بار سرفه کرد و ضمن عذرخواهی آب خورد. من اگه تو اون شرایط بودم ضمن عذرخواهی دوربینمو قطع میکردم آب میخوردم بعد روشن میکردم.
سه. روزای آخر سال آخر ارشد کلاسامون خورد به ماه رمضون. اینکه رو میز هر کارمند و مسئولی یه لیوان چای بود یه طرف، اینکه آبدارچیای که همیشه وسط تدریس استادها براشون چای و بیسکویت یا شیرینی میاورد، همچنان داشت به کارش ادامه میداد یه طرف. آره ما باکلاس بودیم، به استادهامون وسط تدریس چای و بیسکویت و شیرینی میدادیم. البته چند بار دقت کردم دیدم تو ماه رمضون استادها چیزایی که آبدارچی میاره رو نمیخورن. منم اگه جای اونا بودم همین کارو میکردم.
چهار. گروه تلگرامی برق ۸۹ رو منتقل کردیم واتساپ و داشتیم با دوستانی که خیلی وقته ازشون بیخبریم حال و احوال میکردیم. یکی از دوستانِ رتبۀ تکرقمی بسیار خفنِ نابغهمون که ایران موند و دکتراشو چند روز پیش گرفت گفت فعلاً بیکارم. پریروز که دانشگاه افطاری دعوت کرده بود سلفی گرفته بودن. من و یکی از بچهها چون تو عکس نبودیم همون دوست نابغهای که گفته بود فعلاً بیکارم گفت شما رو با فوتوشاپ اضافه میکنم. بعد، کلۀ دوتا غریبه که الکی تو عکس بودنو کَند و کلۀ ما رو گذاشت جاش. انقدر کارش تمیز بود که پیشنهاد دادم بره تو کار جعل سند و امضا. از بیکاری که بهتره :)) اصلاً بیاد پیش خودم :دی
چهاروبیستوپنجصدم. داشتیم در مورد دفاع و دکتری حرف میزدیم که یکی از دوستان (که لیسانسشو گرفت و شروع به کار کرد و مجرد هم هست) گفت احساس بیسوادی میکنم که همهتون دکتری میخونید. بهش گفتیم عوضش تو هم این همه سال سابقۀ کار تخصصی داری و ما نداریم. ما هم احساس بیکاری میکنیم :|
چهارونیم. بچهها تو افطاری همگروه دورۀ کارشناسیمو دیده بودن. چون تو تلگرام و واتساپ و اینستا نیست بیخبر بودم ازش. میگفتن سهتا دختر داره. یه دوست دیگهمون دوتا پسر داره، یکیش یه پسر و یه دختر، یکیشم آخرین باری که باهاش صحبت کردم به پسر داشت. خدا همهشونو حفظ کنه و بیشترش کنه. ولی الان مشابهِ اون احساسِ بیسوادیای که اون یکی دوستم میکردو من نسبت به داشتن بچه میکنم (که اسم این احساس رو میتونیم بذاریم احساس بیکودکی). احساس بیمرادی هم میکنم البته :))
چهاروهفتادوپنجصدم. بعد از لیسانس، هر کدوم از دخترا یه راهی رو انتخاب کردن. یه سریا مهاجرت کردن، یه سریا موندن، یه سریا ادامۀ تحصیل دادن، یه سریا ازدواج کردن، یه سریا وارد کار شدن. یه سریا هم تلفیقی عمل کردن. ینی هم ادامۀ تحصیل هم ازدواج. یه سریا صاحب دوسهتا بچه شدن و کار و تحصیل رو رها کردن، یه سریا کار و تحصیل و بچه رو باهم دارن الان. چندین فقره طلاق هم داشتیم. بهنظرم مهم نیست کدوم روش رو انتخاب کردیم، مهم اینه که حالمون با انتخابمون خوب باشه. البته من حالم از انتخابم به هم میخوره ولی مطمئن هم نیستم که اگه مسیر دیگهای رو انتخاب میکردم حالم بهتر بود. ولی جدی قرار نیست همه شبیه هم باشن و شبیه هم فکر کنن و شبیه هم عمل کنن.
پنج. یه تُکِ پا رفته بودم فیدیبو یه سر به کتابام بزنم ببینم چی دارم چی ندارم که این دوتا پیشنهادو آورد: ایام بیشوهری و شوهریابی پس از سیسالگی. همۀ کتابای توی فیدیبومم به زبانشناسی مربوطه. از هوش مصنوعی چنین انتظاری نداشتم بهواقع :|
پنجوبیستوپنجصدم. گفتند یافت مینشود جُستهایم ما. گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست (مولانا)
پنجونیم. در عمل اونی که جستوجو میشه دختره نه شوهر. در واقع صورت فعلیش اینه که دنبال دختر میگردن برای پسرشون، و معمولاً دنبال پسر نمیگردن برای دخترشون. ولی عجیبه که کلمۀ شوهریابی داریم و کلمۀ زنیابی یا دختریابی نداریم. نمیدونم چرا برعکسه :|
پنجوهفتادوپنجصدم. به جستوجوی تو در چشم خلق خیره شدم، غریبهاند برایم تمام رهگذران (فاضل نظری)
شش. پارسال یه همایش راجع به نامها برگزار شد و یکی از ارائهها راجع به اسم کفشدوزک بود. مقالۀ بسیار جالبی بود. دهها نام برای کفشدوزک تو زبانها و کشورهای مختلف وجود داره که ارائهدهنده داشت راجع به اونا صحبت میکرد. یه بخشی از ارائه رو هم اختصاص داده بود به افسانههایی که در مورد کفشدوزکها وجود داره.
ششونیم. یه کفشدوزکم دوروبرمون نیست پرواز کنه ببینیم کدوموری میره که بعدش بفهمیم تو از کدوموری میای.
ششوشصتوهشتصدم. خدایا، خودت از آسمون نازلش کن :|
هفت. به سؤالی که در ابتدای پست پرسیدم هم پاسخ بدید لطفاً. مهمه. قرار نیست شما هم شرکت کنید. میخوام نیازسنجی کنم ببینم کدوم موضوعات خواهان بیشتری داره.
رایانشی.
ما به کفشدوزک میگیم « مال خالو کجا» یعنی خانه دایی کجاست؟
رو دستمون میگیریم از رو انگشتمون شروع میکنه پرواز و مثلا سمت خانه دایی پرواز میکنه😄😄