۱۶۹۳- هفتۀ شانزدهم ترم سوم (هفتۀ آخر)
یک. خدا رو شکر این پستای هفتۀ فلان ترم بهمانم تموم شدن بالاخره. شما رو نمیدونم ولی خودم بشخصه خسته شده بودم. بعد چون مجبور بودم هر هفته پست بذارم و گزارش بدم و چون هیچ کاریو نیمهکاره رها نمیکنم و تا تهش ادامه میدم، این پستا به یه جور تکلیف هفتگی تبدیل شده بودن.
دو. کلاس سهشنبهها هشت صبحمون با استاد شمارۀ ۱۸ تموم شد. کلاس دوشنبۀ استاد شمارۀ ۱۹ هم داشت تموم میشد که ن۱ گفت من یه مطلب آماده کردم ارائه بدم. با توجه به اینکه آخرین جلسه بود استاد نظرسنجی کرد و اکثریت گفتن استاد هر چی شما بگین و ما تا هر موقع بگین هستیم. من گفتم حالا هفتۀ بعدو تشکیل بدیم ولی دیگه سه چهار هفته فرصت بدین روی امتحان و مقاله تمرکز کنیم. پیشنهاد من با حداقل آرا تصویب شد :))
دوونیم. این کارِ نون۱ و کش دادن جلسات منو یاد بلاهایی که دورۀ کارشناسی و ارشد سر بقیه آوردم میندازه. بهعنوان نمونه: [عکس از آرشیو بلاگفا]
سه. کلاس سهشنبه ظهرم انفرادیه و چون کلاسِ رسالهست، تا وقتی فارغ بشم از تحصیل، تشکیل میشه. استادم (استاد شمارۀ ۱۷) پیشنهاد داد کلاس رو از این به بعد سهشنبه هشت صبح تشکیل بدیم. گفتم خوبه اتفاقاً این هفته کلاس هشت صبحمون جلسۀ آخرش بود و از هفتۀ دیگه صبحم خالیه و میتونم هشت صبح سهشنبهام رو به انفرادی اختصاص بدم. (کجاش خوبه واقعاً؟ اصلاً هم خوب نیست. قدیما رو نبین از شش دانشگاه بودم که هفت صبح سر کلاس باشم. الان با اینکه تو خونهام و با شلوار گلگلی تو کلاسا حاضر میشم، ولی به هر حال کلاس هشت صبح زور داره برای آدم. بله؛ پیر شدیم دیگه).
چهار. استاد شمارۀ ۱۹ فرمود این هفته خانم فلانی (که من باشم) ساکت بودن. بله ساکت بودم، چون دلم گرفته بود. هنوزم باز نشده و چاهش گرفته. خیلی هم گرفته.
پنج. کلاسای استاد شمارۀ ۱۹ از پنج عدد دانشجو و یه استاد و یه دانشجوی مستمعآزاد تشکیل میشه؛ ولی هر جلسه فقط من و ن۱ و استاد دوربینامونو روشن میکنیم. بقیه گاهی روشنن گاهی خاموش. اینم یه عکس یادگاری از هفتۀ شانزدهم ترم سوم کلاس استاد شمارۀ ۱۹.
شش. جهت میز اتاق برادرم یهجوریه که در اتاقش پشت سر کسیه که پشت میزه. اتاق منم اینجوریه ولی چون دوتا میز دارم، موقع جلسۀ تصویری اینور میشینم و مواقع عادی اونور که پشت سرم دره. از اونجایی که در طلب دمای مطلوب موقتاً اتاقامونو عوض کردیم باید یه فکری به حال این موضوع کنم که یهو وسط جلسۀ انفرادیم یکی اومد تو اتاق برادرم دیده نشه :|
هفت. هنوز با اصلاحاتی که استاد شمارۀ؟ آهنگر دادگر شمارهش چند بود؟ آهان ۱۳. هنوز با اصلاحاتی که استاد شمارۀ ۱۳ برای پایاننامۀ ارشدم پیشنهاد داده درگیرم و الان برام سؤاله که مرد و زن با زن و مرد چه فرقی داره آخه :| الهم افرغ علینا صبراً جداً.
هشت. یکی از دوستای دورۀ ارشدم تو کار ثبت برنده و هر از گاهی ازم راجع به معنی یا تداعی برندها میپرسه. این هفته پیام گذاشته بود که وقتی ایزار رو میشنوی چی تو ذهنت تداعی میشه و یاد چی میافتی و بهنظرت برندِ کدوم حوزه هست. گفتم آزار و ابزار برام تداعی میشه و بهنظرم هر چی که هست مخصوص آقایونه. توضیح دادم چون «ز» و «ر» داره و این دوتا آوا، واژههای رزم و رضا رو تداعی میکنن منو یاد آقایون میندازن. البته خودِ کلمۀ آزار هم جنسیت مرد رو برام تداعی میکنه. خودمم خندهم گرفته بود از پاسخ غیرعلمیای که بهش دادم، ولی روانشناسانهست اینایی که گفتم. و احتمالاً خیلی هم علمیه :| البته بهخاطر وجودِ ای، به کسبوکارهای الکترونیکی (نه الکتریکی) و اینترنتی هم میتونه مربوط باشه این واژۀ ایزار.
نه. وقتی تو گروه واتساپِ همکلاسیا، وسط ارائۀ یکی از همکلاسیا باهم صحبت میکنیم عذاب وجدان میگیرم که بعداً اگه این بنده خدا که تو گروهه مکالمهها رو بخونه میگه اینا حواسشون به ارائۀ من نبود. لذا وسط صحبتامون خاطرنشان میکنم که فلانی حواسم به ارائۀ تو هم هست. بقیه هم تأیید میکنن که ما هم همینطور. بهعنوان مثال به این صورت :|
ده. دانشگاه یه اطلاعیه فرستاده بود که وقتی وارد لینک کلاس میشید با نام کاربری خودتون از سامانۀ فلان و گزینۀ پیوستن به کلاس استفاده کنید و ورود بهعنوان مهمان رو نزنید. استاد هم چند وقت پیش این اطلاعیه رو گذاشت تو گروه. فکر کنم برای حضور و غیابِ خودکار این قانونو گذاشته بودن که با لینک وارد نشیم. حالا ما که همیشه همهمون حاضر بودیم و تعدادمونم یهطوری بود که هر کی غایب میشد یا حتی ساکت بود جای خالیش حس میشد. ولی از اونجایی که قانون این بود که با نام کاربری وارد شیم، این موضوع رو تو کلاس مطرح کردم و بعدش خودم با دستای خودم! موضوع رو منحرف کردم به سمت مفعولها و نقشِ «را». به این صورت!
یازده. بهتون گفته بودم تو انجمن (انجمن علمی-دانشجویی زبانشناسی دانشگاه :|) اسممو گذاشتن نیمفاصله؟ بس که این نیمفاصله رو تذکر دادم تو گروه :|
دوازده. یکی از دوستام با توجه به شناختی که ازم داشت این هفته بهم یه پیشنهاد کاری داد و با شناختی که من از خودم داشتم گفتم مهارتشو ندارم و دیگه برای کسب مهارت هم دیره بهنظرم. این سومین کاریه که نمیپذیرم و میگم مهارتشو ندارم و با توجه به اینکه از نپذیرفتن دوتای قبلی بعد از شش هفت سال پشیمونم و فقط خودمو دستکم گرفته بودم و خیلی هم مهارتشو داشتم، امیدوارم این دفعه اشتباه نکرده باشم و چند سال دیگه پشیمون نشم.
سلام
1- هفته قبل که گفتید آخرین جلسه کلاساتونه و بعدش آماده امتحانات میشید؟
2- چرا دلتون گرفته ؟
3- خوب هتوز هم دیر نشده کار رو قبول کنید برای آموزش ودوره دیدن هیچ وقت دیرنیست و اینکه شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه پس تا فرصت هست استفاده کنید چون واقعا کار به سختی گیر میاد الان من هرجاآگهی استخدام میبینم همه زدن سن 18 تا 25 نهایت سی پس ازفرصت استفاده کنید و از دستش ندید که بعدا پشیمون بشید .