۱۶۹۰- دمای مطلوب
برادرم سرما خورد،
من هر از گاهی عطسه میکنم و
سرماخوردگی بابا هم رو به بهبوده، ولی نه انقدر که بتونه بره بیرون،
مامان هم هنوز سرما نخورده و داره مقاومت میکنه.
سرماخوردگیمون از اون سرماخوردگیای کلاسیکه که هر سال زمستونا دچارش میشدیم و علتش سردی هوا بود. شبیه اون کرونایی که اردیبهشتماه تجربهش کردیم نیست و با توصیفی که از اُمیکرون شنیدهایم اُمیکرون هم نیست.
دیشب برادرم اومد اتاق من خوابید. میگه اتاق تو گرمه. صبح رفتم اتاقش دیدم آره اونجا در مقایسه با اتاق من سیبریه؛ ولی از اونجایی که دمای اونجا دمای مطلوب منه موقتاً تا وقتی خوب بشه یا تا آخر زمستون اتاقامونو عوض کردیم. دلیل سیبری بودنشم اینه که دیوارش سمت کوچهست و علیرغم دوجداره بودن پنجرهها، گرما از دیوارها خارج میشه و اتاق سرد میشه. صبح زار و زندگیمو که همانا یک دستگاه لپتاپ و گوشی و شارژر و بالش و پتوم باشه برداشتم و آوردم در سیبری سکنی گزیدم و اکنون این پست را از ییلاق۱ منتشر میکنم. با اینکه شوفاژش تا آخر بازه و ابعاد شوفاژشم از اونی که تو اتاق منه بزرگتره ولی دمای اتاقش کمتر از بقیۀ جاهای خونهست و منم دقیقاً همین دما رو دوست دارم. من تو خوابگاه، در مقایسه با هماتاقیام سرماییترین بودم و همیشه تختِ کنار شوفاژو انتخاب میکردم و اونی که همیشه لباس گرم میپوشید و درجۀ شوفاژو تا منتهاالیه بیشتر میکرد و زمستونا موقع درس خوندن روی دوشش پتو بود من بودم. ولی همین من!، در مقایسه با اعضای خانوادهم گرمایی محسوب میشم و عمدۀ جروبحثامون سر دمای خونهست که من معمولاً گرمم هست و بقیه سردشونه و پارسالم سر همین موضوع بعد از تذکرات پیدرپی پدر مبنی بر اینکه شوفاژ اتاقمو خاموش نکنم و دمای اتاقمو گرم نگهدارم که سرما نخورم و سرما تبدیل به آنفولانزا و آنفولانزا منجر به کرونا نشه، و بهدلیل سرپیچیهای بنده در رابطه با گرم نگهداشتن دمای اتاقم به این دلیل که اگه گرم باشه خوابم میبره و خوابم ببره به درس و مشق و کارام نمیرسم و اگه نرسم بیچاره میشم، یه روز اومد شوفاژ اتاقمو تا منتهیالیه باز کرد و اون یارویی که با چرخوندش دمای شوفاژ تنظیم میشد (اسمش شیر ترموستاتیک رادیاتوره) رو درآورد که دیگه نتونم کمش کنم. سپس فرمود تو این خونه کسی حق نداره سرما بخوره و رفت. حالا خودش سرما خورده :|
۱ بهنظرم خوبه که همین جا یه توضیحی در مورد ییلاق و قشلاق بدم. این دو واژه جزو واژههایی هستن که موقع معنی کردنشون باید تمرکز کنم و مثل خسوف و کسوف بگم چون خسوف خ داره پس کسوف میشه خورشیدگرفتگی!، و یه جورایی برعکس معنیشون کنم. «یای» در زبان ترکی یعنی فصل تابستان. «قش» هم یعنی فصل زمستان. ییلاق یعنی تابستان + پسوند مکان. قشلاق هم یعنی زمستان + پسوند مکان. اما معنیِ ییلاق، «سردسیر» هست و معنی قشلاق، «گرمسیر». همیشه برام سؤال بود که چرا وقتی یای یعنی تابستون، ییلاق میشه سردسیر و قشلاق میشه گرمسیر. زمان مدرسه اینو با این رمز حفظ کرده بودم که قشلاق ق داره و گرمسیر هم گ داره پس هممعنی هستن. یه رمز دیگه هم داشتم اونم این بود که یای یعنی تابستون ولی ییلاق که همخانوادۀ یای هست یعنی سردسیر. مثل خسوف که خ داشت ولی معنیش ماهگرفتگیه نه خورشیدگرفتگی. حالا ولی وقتی میخوام معنیشونو بگم اینجوری استدلال میکنم که وقتی تابستونه و هوا خیلی گرمه، عشایر میرن جای خنکتر. به اون جای خنک میگن ییلاق. پس ییلاق جای سردیست که در تابستان که هوا گرمه به آنجا کوچ میکنند. در زمستان هم وقتی هوا سرد میشه میرن جای گرمتر. پس قشلاق هم میشه جای گرمی که در زمستان به آنجا کوچ میکنند. الان چون اتاق من گرمه، اومدم ییلاق.
پ.ن. من فکر میکردم لاخ پسوند مکان فارسیه. لاخ رو تو کلماتی مثل سنگلاخ که فارسیه داریم. اگه این لاخ همون لاق ترکی باشه، باید بررسی کنم ببینم از فارسی به ترکی منتقل شده یا از ترکی به فارسی.
واقعا رمزها معرکه بود :/
معلم ما این دوتا کلمه رو حذف کرد و گفت بختیاریها در زمستان به خوزستان میرفتند و در بهار و تابستان برمیگشتند. :) و تاکید کرد همینو بنویسید نمره میدم.
الان توی این ییلاق، مراد هم یه قدم نزدیکتر شده راهش (اگه از اون مرادا باشه که از توی پنجره ی رو به کوچه میان)