یه سؤال تو استوری دیشبم پرسیده بودم. این پست توضیح اونه. سؤالم این بود که اگر مجبور باشین درباره مزهٔ پیاز، بین «تند» و «تلخ» یکی رو انتخاب کنین، کدوم رو انتخاب میکنین؟ ترکها میگن «آجی» که معنیش میشه تلخ. ولی فعلش رو میگن «یاندرر» که معنی اینم میشه میسوزاند. ما (ترکهای ایران) صفت تند رو بهعنوان مزه در زبانمون نداریم. اگرم باشه نمیدونم چیه و به کار نمیبریم. بهصورت فعل میگیم که مثلاً این فلفل میسوزونه (یاندرر). بهصورت صفت فاعلی هم میگیم که این فلفل سوزانده (یاندران) هست. برای آتش هم همین فعل و صفت رو استفاده میکنیم. البته تلخ (آجی) و شیرین (همون شیرین میگیم) رو هم برای فلفل به کار میبریم. مخصوصاً برای این فلفلای سبز نازک. حالا چون بحثمون سر معنی تلخه برگردیم سراغ پیاز.
اغلب اونایی که جواب تلخ رو برای اون سؤال انتخاب کردن همشهریام بودن. البته چند نفر از همشهریا و همزبانها هم گفتن تند که شاید اگه در وضعیت واقعی قرارشون بدیم اونا هم بگن تلخ. جواب خودم هم اینه که اگه سؤال رو به زبان ترکی بپرسن ازم و بگن آیا بعضی سغانلار آجیدیلار (بعضی پیازا تلخن)؟ میگفتم بله. آجی دیلر بعضیلری (تلخ هستن بعضیاشون). ولی اگه تو بافت زبان فارسی بپرسن جوابم به «تند» مثبته و معتقدم که تندن نه تلخ (من معمولاً تو انتخاب کلماتم سعی میکنم بافت زبانی که درش هستم رو در نظر بگیرم. برای همین دیرتر لو میرم که ترکم).
حالا بخوام یه کم تخصصیتر صحبت کنم، قضیه اینه که تو زبان فارسی و تو بافت گفتاری و نوشتاری فارسی، تصورمون از تلخی، تلخی بادامه (سرنمون یا پروتوتایپشه) و سرنمون تندی هم فلفله. برای همین موقع خوردن یه همچین پیازی تو یه جمع فارسزبان حسم نزدیک به همون حسیه که بعد از خوردن فلفل دارم نه بادام. پس میگم «این پیاز چه تنده!»
ولی تو زبان ترکی هر دو رو میگیم. هر چند چون تندو بهصورت صفت نداریم فعلشو میگیم. مثلاً میگیم: بو سغان آجی دی و یاندرر (تلخه و میسوزونه). و این سوزاندن رو هم برای فلفل به کار میبریم هم برای غذای داغ، ولی برای بادام تلخ، نمیگیم میسوزاند. پس اینجا پیازمون هم تلخ شد، هم میسوزونه و تنده.
نتیجه اینکه احتمالاً این کلمهٔ آجی ترکی لزوماً معنی تلخ فارسی رو نداره. در واقع دامنهٔ معنایی متفاوتی داره که بخشی از تلخ و بخشی از تند در فارسی رو دربرمیگیره. ولی باید بیشتر بررسی کنم ببینم این صفتها دیگه برای چه موصوفهایی به کار میرن. اینجوری دامنهٔ معناییشونم پیدا میکنیم. کامنتها هم بازه که یه وقت پیامی نظری سؤالی ابهامی بود بحث کنیم.
بیستوشش. پست فروردین امسال:
ترم پیش، تو یکی از جلسات درس معنیشناسی صحبت هممعناییها شد و بحثمون رسید به اینجا که گویشوران فلان شهر و بهمان شهر به فلان چیز و بهمان چیز چی میگن. یکی از مباحث موردعلاقهٔ من وقتی خوابگاه بودم همین موضوع بود. میدیدی یه عده به گوجهسبز میگن آلوچه، به گوجهفرنگی میگن بادمجان، به سیبزمینی میگن آلو، به آلو میگن آلوچه، به آلوچه میگن گوجه، به خیار میگن خربزه، به خربزه میگن خیار، و حتی مورد داشتیم به پسفردا میگفتن فردا، به فردای پسفردا هم میگفتن پسونفردا. به فردا هم میگفتن صبح. فکر کن فردا صبح باهاشون قرار کوه بذاری. البته ما خودمونم به فردا میگیم صبح (در واقع میگیم صباح. به صبح هم میگیم سحر). این مقدمهٔ اول رو داشته باشید تا بریم سراغ مقدمهٔ دوم!
یکی دیگر از مفاهیمی که تو جاهای مختلف براش واژهها و عبارتهای مختلف به کار میبرن ازدواج کردن هست. اینکه وقتی کسی ازدواج میکنه، این اتفاق با چه عبارتی بیان میشه. عبارت معیارش که زن گرفتن و شوهر کردن هست. اصفهانیا هم میگن زن ستوندن که معنیش میشه همون زن گرفتن. مازندرانیا هم میگن زن بردن. اینا یه مرحله جلوتر از اونایی هستن که میگیرن. اینا میگیرن و میبرن. تو افغانستان (نمیدونم کدوم شهرهاش) زن خریدن میگن. این چیزی که اینا میگنو دوست ندارم، ولی تو مقالهٔ استادمون بود و چندتا دوست افغانستانیم هم تأیید کردن که چون واقعاً میخرن، این لفظو به کار میبرن. البته تو کشور ما هم پسر غیرمستقیم هزینه میده و زن میگیره ولی اونا مستقیماً هزینهشو پرداخت میکنن. ما خودمونم تو زبان ترکی داخل ایران برای ازدواج کردنِ آقایان میگیم اِولَنماخ. که اگه اِو بهمعنی خانه باشه معنیش میشه خانهدار شدن یا صاحبِ خانه شدن. البته این لن یا لان پسوند مجهولساز ترکی هست. دقیقاً نمیدونم چجوری خانهدار شدن رو مجهول ترجمه کنم ولی شدنش مجهول بودنشو میرسونه بهنظرم. خانه هم شاید معنی مجازیش مدنظره. به ازدواج کردن خانمها هم میگیم اَرَ گِتماخ. یعنی به شوهر رفتن. که احتمالاً اینجا هم اَر (=شوهر) معنی مجازی داره و منظور، به خانهٔ شوهر رفتنه.
مقدمهٔ دوم هم تموم شد. حالا بریم سر اصل مطلب که عکس پسته.
داشتم برای امتحان یکی از درسای ترم پیشم که بهخاطر کرونا تا حالا به تعویق افتاده، کتاب اسپنسر رو میخوندم. تو فصل مربوط به کلمات مرکبش این مثال marry رو به زبان ویتنامی دیدم. تو ویتنام هم از دو تا واژه استفاده میکنن برای این مفهوم که ترجمهش میشه take wife.
عکس از صفحهٔ ۳۱۱ کتاب morphological theory, Andrew Spencer
بیستوهفت. پیارسال تو یکی از پستای وبلاگم این عکسو گذاشته بودم. امسالم تو اینستا گذاشتم با این توضیح:
داشتم عکسهای قدیمی رو مرور میکردم، رسیدم به این عکس. دو سال پیش همین موقع بود که این عکسو گرفتم. مامان روبهروم نشسته بود. بیهوا ازش خواستم عکس بگیره ازم. من و متروی تهران همین الان یهویی مثلاً. بعداً که عکسو دیدم توجهم به اون جملهٔ بالای سرم جلب شد. صورتی که داری رو دوست داشته باش، چون تو زیبایی. جملهای که موقع گرفتن عکس حواسمون بهش نبود.
اکنون اگر فکر میکنید میخواهم این پست را با این پیام اخلاقی که صورتتونو دوست داشته باشین، چون شما زیبا هستین به پایان برسانم و شما هم لایک!ش کنید و حس خودباوری و اعتمادبهنفس بهتان دست بدهد، سخت در اشتباهید چون که اومدم در مورد «را»ی بعد از فعل برم روی منبر و بگم یادتونه دبیرستان بودیم میگفتن رای بعد از فعل غلطه و نباید بگیم صورتی که داری رو؟ و باید بگیم صورتی رو که داری دوست داشته باش؟ این درست و غلطها و بایدها و نبایدها بیشترشون بر اساس کتاب غلط ننویسیمِ استاد ابوالحسن نجفی بود و منم همیشه رعایتشون میکردم و تازه غلط هم میگرفتم از این و اون که این و اون هم رعایت کنن و غلط ننویسن. تا اینکه سال اول ارشد، یه روز سر کلاس نحو استاد شمارهٔ ۶، اون جلسهای که پیرامون «را» صحبت میکردیم و مقالهٔ «را»ی ایشونو میخوندیم پایههای این باور که رای بعد از فعل غلطه متزلزل شد و یه مدت بعد هم فروریخت. و من هم به تیم اونایی که رای بعد از فعل رو غلط نمیدونستن پیوستم. با این توجیه که حرکت «را» به جلو نشاندهندهٔ آن است که ما میخواهیم مفعولمان را برجستهتر کنیم. پس غلط نیست. کلاً این جابهجاییهای اجزای جمله برای برجسته کردنشونه. ضمن اینکه وقتی را بعد از فعل میاد، مفعولش میتونه کل اون عبارتی که فعل هم توش هست باشه. درواقع، را بعد از فعل نمیاد؛ بعد از گروهی میاد که فعل هم داره. اگه ساخت جمله رو خطی در نظر بگیریم، بهنظر میرسه بعد از فعل اومده؛ اما اگه نگاه سلسلهمراتبی بهش داشته باشیم، میبینیم که بعد از گروه قرار گرفته.
«صورتی که داری» یه گروه اسمیه که بعدش را اومده و با توجه به ساخت غیرخطی جمله درسته. طبیعتاً یه راه دیگهاش قرار دادن را بعد از «صورتی» هست که تأکید جمله رو تغییر میده. پس نویسنده یا گوینده با توجه به منظورش میتونه جای را رو مشخص کنه.
که البته ویراستاران در نثر معیار این را قبول ندارند و همچنان میگن رای بعد از فعل غلطه.
دیگه تصمیم با خودتونه که ویراستارانه و تجویزی به قضیه نگاه کنید یا زبانشناسانه و توصیفی.
حسابکتاب کردم شمردم دیدم شونزده ماهه که سوار مترو و اتوبوس نشدم!
بیستوهشت. پست فروردین امسال:
داشتم واجنویسیهای همکارای پیکرهٔ گفتاری رو بررسی و اصلاح میکردم که رسیدم به جملهٔ «ای قشنگتر از پریا تنها تو کوچه نریا». همکارمون پریا رو بهصورت pariyA واجنویسی کرده بود که طبق شیوهنامه درسته و پریا رو همینجوری باید نوشت. صورت رسمی و غیررسمیش هم همین شکلی میشه. احتمالاً یه پریا نامی بوده و این دختری که شهرام شبپره داره این شعرو براش میخونه از اون پریا هم قشنگتره. در این صورت این عبارت وقتی معنیداره و درسته که ما از قبل این پریا رو بشناسیم و اصطلاحاً اطلاع کهنه باشه. که خب نیست. مثلاً اگه قشنگتر از لیلی یا شیرین میگفت معنی داشت ولی پریا معنی نداره. شک کردم که نکنه منظورش ای قشنگتر از پریها بوده. اون وقت باید بهصورت pari-yA واجنویسی بشه. مثلاً شما وقتی میخوای «بربری» رو جمع ببندی میگی بربریا که صورت رسمیش میشه بربریها. از اونجایی که بود و نبود این خط تیره قبل از y مهمه، آهنگه رو دانلود کردم و چند بار گوش دادم که مطمئن بشم. ولی تشخیص ندادم تکیه روی کدوم بخش پریاست و منظورش پریاست یا پریا!. بعد راه افتادم یکییکی از دوستام بپرسم که تکیهٔ پریا (اسم دختر) و پریا (پریها) یه جاست؟ بعد سؤالمو اینجوری مطرح کردم که منظور از قشنگتر از پریا، پریای اسم خاص هست یا پریها؟ و چه بحثهای تخصصی جالبی شکل گرفت. البته هنوز در هالهای از ابهامم و با تردید اون خط تیره رو گذاشتم ولی اومدم بگم بررسی این پیکره رو به کسی سپردید که اگه راه داشت میرفت سؤالشو با خود آقای شهرام شبپره هم مطرح میکرد که مطمئن بشه خط تیره رو درست گذاشته یا نه.
بیستونه. چند ساعت بعد (در راستای همون پریا):
اینجا ساعت ۲ نصفهشبه و من تو موقعیتی که در تصویر میبینید همچنان داشتم به پریای پست قبلم فکر میکردم که آیا کار درستی کردم تو جملهٔ «ای قشنگتر از پریا تنها تو کوچه نریا» اسم خاص در نظرش نگرفتم و صورت رسمیشو پریها نوشتم و با خط تیره واجنویسی کردم یا نه. داشتم خودمو متقاعد میکردم که پریایی که اسم دختر باشه اینجا معنی نمیده که یهو یاد پریا خانومِ آقای اندی افتادم. اونجا که میگه پریای قصه خوب بود پریای من چه بهتر، پریای قصه زیبا، پریای من قشنگتر. گفتم حالا که پریا نامی واقعاً وجود خارجی داره، پس تو آهنگ شهرام شبپره هم تو جملهٔ ای قشنگتر از پریا میتونه اسم خاص باشه و اون پریا همین پریا باشه. بعد به همین سوی چراغ شبتابم که با بهت و حیرت زل زده بهم قسم که سریع گوگل رو باز کردم و سال تولید دوتا آهنگو آوردم که باهم مقایسه کنم ببینم آیا اون آهنگ میتونه جواب این آهنگ باشه؟ ینی ممکنه اندی یه آهنگی برای یه پریا نامی خونده باشه و شهرام شبپره هم با جملهٔ ای قشنگتر از پریا به اون پریا اشاره کرده باشه که بگه تو از پریای اندی هم قشنگتری؟ و ماحصل تحقیقاتم اینه که این دوتا آهنگ سی سال اختلاف زمانی دارن و ای قشنگتر از پریا سی سال قبل از پریا خانوم خونده شده و این پریا اون پریا نیست و اون پریا اصلاً پریا نبوده و همون پریها بوده.
سی. این پستو اول اردیبهشت بهمناسبت بزرگداشت سعدی نوشتم. چون تو متن پست به فامیلیم اشاره کردم مجبورم سانسورش کنم و عکسشم چون عکس اون شعریه که توش فامیلیم اومده رو هم نمیتونم نشونتون بدم. حالا هر کی فامیلیمو میدونست میتونه جاهای خالی رو با عبارت مناسب پر کنه:
یکُم اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی هست و به همین مناسبت بیایید براتون یه خاطره تعریف کنم.
مصاحبهٔ ارشد من بهار ۹۴ بود. مصاحبهٔ کنکور زبانشناسی. وارد اتاق مصاحبه که شدم، وقتی ازم خواستن خودمو معرفی کنم و گفتم نسرین [بوووق]، دکتر حداد چند بار فامیلیمو تکرار کردن و گفتن سعدی یه بیت داره در مورد [بوووق]. میدونی کدوم بیتو میگم؟ منم مات و مبهوت نگاه میکردم و هنوز باورم نشده بود کجام و چه خبره و چی باید بگم و روبهروی کیا نشستم. یه کم از اون حکایت سعدی که [بوووق] توش بود و عکسشو پست کردم رو خوندن و احتمالاً انتظار داشتن منم بقیهشو بخونم که بلد نبودم. همه رو کامل خوندن و منم تو خاطرم نگهداشتم که بعداً یادداشتش کنم. از اون به بعد، هر ترم که باهاشون کلاس داشتیم، جلسهٔ اول تا اسممو میگفتم یا حضور غیاب میکردن میگفتن سعدی یه بیت داره که اونجا گفته [بوووق]. هر موقع هم میرفتم دفترشون که راجع به پایاننامهم صحبت کنیم، تا نگاهشون میافتاد به اسمی که روی پایاننامه نوشته بودم میگفتن سعدی یه بیت داره که اونجا گفته [بوووق]. حتی روز دفاعم هم وقتی داشتن منو به حضّار محترم جلسه معرفی میکردن گفتن سعدی یه بیت داره که اونجا گفته [بوووق]. احتمالاً اگه فامیلیم نکونام بود هم هر موقع منو میدیدن میگفتن سعدی یه بیت داره که اونجا گفته سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز. ولی جدی برام سؤاله که اگه [بوووق] [بوووق] [بوووق].
سیویک. پست اردیبهشت:
چند ساله این گلدونی که تا چند دقیقه پیش اسم گلشو نمیدونستم رو داریم و هیچ وقت هیچ اقدامی در راستای فهمیدن اسمش نمیکردم. از سمت راست اولی صداش میکردم. هر وقتم جابهجاش میکردیم اسمش میشد مثلاً از سمت راست چهارمی. گاهی هم اون گلدون خوشگله و گل ستارهای و گل سفید توپی. نیم ساعت پیش فکر کردم دیگه وقتش رسیده که بفهمم اسمش چیه، یا حداقل بدونم بقیهٔ مردم چی صداش میکنن. عکسشو تو گوگل آپلود کردم و این نتیجه حاصل شد که گیاهیست از راستهٔ گلسپاسیسانان، از تیرهٔ خرزهرهایان، از خانوادهٔ استبرق و از سردهٔ شمعی. نام علمی آن هویا است. نام این گیاه را گیاهشناسی به نام رابرت براون به افتخار دوست گیاهشناسش توماس هوی، «هویا» نامگذاری کرده است.
اگر گیاهشناسان بقیهٔ گلها رو هم به همین شیوه نامگذاری کرده باشن، احتمالاً نسرین اسم دوست یه گیاهشناس بوده که گل نسرین رو به افتخار دوستش نسرین نامگذاری کرده.
سیودو. در مورد اسامی سابق اماکن هست این پست:
سال آخر کارشناسی، وقتی داشتم برای کنکور ارشد میخوندم، هفتهای یکی دو بار میرفتم کتابخونهٔ دانشگاه اسبق و یه بغل کتاب زبانشناسی از قفسههای خاکخوردهٔ ردیف آخر کتابخونه برمیداشتم و میاوردم میذاشتم جلوی مسئول مهربون کتابخونه که امانت بگیرمشون. آقاهه هر بار با تعجب میپرسید قبلیا رو خوندی؟ منم با ذوق میگفتم آره. وقتایی که فرصت و حوصله داشتیم، چند دقیقهای راجع به کتابا و نویسندههاشون حرف میزدیم. یه بار یه کتابی برداشتم که مُهر دانشگاه صنعتی آریامهر روش بود. با تعجب عکسشو گرفتم. این عکسِ همون روزه. تازه اون موقع بود که فهمیدم اسم دانشگاه شریف، قبلاً آریامهر بوده. بعدها که فیلم سیانورو دیدم با مجید شریف واقفی بیشتر آشنا شدم.
امروز داشتم با یکی از دوستان سر اسم پیکرهٔ گفتاریمون مشورت میکردم. میخواستم با سرواژهسازی یه واژه بسازم که به پیکره و گفتار و فارسی و دانشگاه [بوووق] مربوط باشه. یه واژه که پ و ف داشته باشه تا پ، پیکره رو تداعی کنه و ف، فارسی رو. از پ و ف رسیدیم به فرح پهلوی. وقتی از این دوستمون شنیدم که اسم سابق دانشگاه [بوووق] فرح پهلوی بوده، شوکه شدم. گوگل کردم و دیدم بله!. ولی حتی یه درصدم فکرشو نمیکردم این دانشگاه کار فرح باشه. نیست که فقط برای دختراست، همیشه فکر میکردم این تندروهای انقلابی بعد از انقلاب ساختنش. و حس خوبی نسبت به تفکیک جنسیتیش نداشتم. ولی حالا که فهمیدم کی ساخته نظرم در موردش لطیفتر شد و البته میدونم خوب نیست نظر آدم یهو راجع به یه چیزی عوض بشه.
حالا اگه یه وقت اسمی به ذهنتون رسید که پ داشت و ف و دال و الف و پیکرهٔ گفتاری رو تداعی کرد پیشنهاد بدید.
جا داشت تو این پست «نه میم داره نه ح داره نه دال داره یه دونه ر داره» رو هشتگ بزنم.
اصلا نمیدونم پیکره گفتاری چی هست که اسم پیشنهاد بدم.شاید فرح که ساخته فقط دخترونه نبوده،سرچ کردی؟اگه اشتباه نکنم فرح دیبا معمار بوده.
هرچند من فکر میکنم اگه چیزایی که واسه زنان و دختران کم هستن و واسه آموزشن رو به صورت تفکیک جنسیتی بسازن بد نیست.در واقع تبعیض مثبته.اما به شرطی که بعدا برای ابرازشون فضاهای مشترک وجود داشته باشه.