۱۵۵۲- در ضرورت رعایت علائم نگارشی، نیمفاصله و مسائل زبانی
یکی از اقوام سببیمون (ینی فامیلی که بهسبب ازدواج یکی از فامیلامون باهامون فامیل شده) برای انتخابات مجلس نامزد شده. عروس و خانوادۀ عروسش هم که فامیل نَسَبی ما باشن دارن براش تبلیغات میکنن. تو شبکههای مختلف اجتماعی گروه و کانال ساختن و بهمعنای واقعی کلمه گرفتارمون کردن و اسیر شدیم به خدا. صبح اضافه میشم به کانال تلگرامی حامیان دکتر فلانی و از اونجا لفت میدم و میبینم ظهر اضافه شدم به گروه واتساپی حامیان دکتر فلانی. اونجا رو هم که ترک میکنم عصر لینک کانال و گروه حامیان دکتر رو خصوصی میفرستن برام. بهصورت پیوسته هم دارن عکس و اسم و رسم دکتر فلانی رو استوری میکنن و میذارن تو وضعیت و عکس پروفایلشون و از عزیزان میخوان با انتشارشون از دکتر فلانی حمایت کنن. استیکر هم ساختن براش. ینی برای سلام و صبح بهخیر گفتن هم عکس دکتر فلانی رو میفرستن تو گروه که پشت میز نشسته و میگه سلام. کانالها و گروهها شماره هم دارن. به این صورت که اگه از گروه حامیان دکتر فلانی ۱ لفت بدی اضافه میشی به گروه حامیان همون دکتر فلانی، اما این بار شمارۀ ۲. محتوای مطالب کانالها و گروهها هم از تبریک اعیاد گرفته تا سخن بزرگان و ترفندهای شستن دستشویی با سرکه و نوشابه و خمیردندان گرفته تا کلیپ طنز راجع به گرانی مرغ و میوه و آجیل همه چیو شامل میشه الّا اهداف و برنامههای بزرگوار. و هنوز نفهمیدم یک و دوش برای چیه. تازه فقط مدیرها میتونن پیام بذارن.
حالا این دکتر فلانی کیه؟ یه دانشجوی دکترای چهلساله (حالا درسته زندگی مسابقه نیست و طی کردن مراحل مختلف و کسب تجربهها به سنوسال نیست، ولی دقت کنید که بزرگوار چهل سالشه و عروس داره) تو یکی از رشتههای مهندسی تو یکی از دانشگاهها. اولین نکته که توجهم رو جلب کرد استفاده از عنوان دکتر تو تبلیغاتش بود. در حالی که هنوز دانشجوئه. و بعد هم رزومهش. مدرس دانشگاه، محقق و پژوهشگر، معاون سابق فلانجا، عضو فلان باشگاه، طراح و مجری فلان پروژه، عضو نظام مهندسی و مدیرعامل دوتا شرکت. چرا من باید به کسی که انقدر سرش شلوغه رأی بدم که نمایندهم بشه؟ نکتۀ بعدی که برای من مهم بود و برای بقیه شاید نه، رعایت نشدن علائم نگارشی و نیمفاصله تو متن تبلیغاتشه. ببینید عزیزان من، شما وقتی یه چیزی مینویسید، اگه این اصول و قواعد رو رعایت نکنید، مثل اینه که با لباس کثیف و چروک و بدبو تو یه مهمونی حاضر شدید. یا با دهن بدبو و دندونای زرد و مسواکنزده شروع کنید به حرف زدن. هر چقدر هم که بگید مهم محتواست نه ظاهر، ولی حقیقت اینه که خواننده اول ظاهر متن رو میبینه. قبل از اینکه شروع کنه به خوندن و شروع کنه به همصحبتی با شما، چیزی که توجهش رو جلب میکنه تمیزی دندونا و رنگ و بو و اتوی لباس شماست. دیگه نمیدونم چه مثالی بزنم که متوجه بشید غلط املایی و غلط نگارشی چقدر زشته :)) اینا که رعایت شده باشه، مخاطب تازه میرسه به محتوا. حالا شاید تا دورۀ کارشناسی متوجه این مسائل نگارشی نباشیم، ولی موقع نوشتن پایاننامه و اولین مقاله دیگه حتماً متوجه میشیم. مگر اینکه خودمون ننوشته باشیم، یا دانشگاه و داورا تو باغ نباشن. بعد از مرحلۀ ویرایش ظاهری، تازه میرسیم به تحلیل متن و همون سطح از زبانشناسی که میگفتم غول مرحلۀ آخره. وقتی شما اسم گروه رو میذاری حامیان فلان، و منو اضافه میکنی توش بدون اینکه اجازه بدی که فکر کنم و تصمیم بگیرم ببینم آیا حامی فلانیام یا نه، همین اول کار داری منو مجبور میکنی به حمایت. پس اسم گروه مهمه. و دیگه اینکه نباید رزومهتو بیخود و بیجهت طولانی کنی. حشو چیز خوبی نیست. با دوتا عبارت شامل که سایر عبارتها رو هم دربربگیره هم میشه نشون داد که من آدم فعالیام.
یه بار آقای باقری تو یکی از سخنرانیاش یه حرف خوبی راجع به ارتباط زبان و سایر حوزهها زد. میگفت کار زبانشناس (کار، بهمعنای واقعی کلمه. فعالیتی که از توش پول دربیاره) اینه که بره به آدما درست و بهجا حرف زدن و نوشتن رو یاد بده. به سیاستمدار بگه تو وقتی اینجوری سخنرانی میکنی این برداشتها از صحبتت میشه. اینجوری نگی بهتره. به خبرنگار بگه خبرو اینجوری بنویس، از این جملهها استفاده کن. به بازاریاب بگه وقتی داری تبلیغات میکنی اینجوری حرف بزن، اینجوری مشتری رو جذب کن. به مشتری یاد بده چجوری تخفیف بگیره، چجوری تشکر کنه، به پدر و مادر، به بچهها، به زن و شوهر، به دانشجو، به استاد، به پزشک، به بیمار، به مغازهدار، به مجری تلویزیون و حتی بهنظرم به بلاگر و خوانندۀ وبلاگ یاد بده که چجوری باهم ارتباط پایدار و سودمند برقرار کنن که این ارتباطشون کدورت پیش نیاره، گوینده رو به هدفش برسونه، منظور رو درست برسونه و برای دوطرف دلنشین و مفید باشه. دیدین بعضی پزشکها یهجوری با مریضشون حرف میزنن که طرف بدون دارو هم حالش خوب میشه؟
یه نکتۀ دیگه هم اینه که موقع تبلیغات باید مخاطب رو حتماً در نظر بگیری. نباید فلّهای یه محتوایی تولید کنی و پخش کنی. مخاطب معمولی، محتوای معمولی میخواد، مخاطب متخصص، محتوای تخصصی. پارسال من شصتهفتادتا پست تو اینستاهام منتشر کردم که فرصت نشد اینجا هم بذارمشون. چند روز پیش میخواستم منتقلشون کنم اینجا. اولش گفتم کاری نداره که، چندتا عکسه که باید آپلود کنم و بعدشم کپی پیست توضیحات عکسها. بعد دیدم نه، انقدرا هم آسون نیست. توضیحی که برای فلان عکس تو اینستای فامیل نوشته بودم، با توضیحی که تو اینستای دوستان مدرسه و دانشگاه بود فرق داشت. تفاوتها جزئی بودنا، ولی بازم باید مینشستم مقایسه میکردم ببینم کدوم متن مناسب وبلاگمه. چون شما از یه جهت شبیه خانواده و فامیلم هستین (بهلحاظ نزدیکی و صمیمیتی که بینمون هست)، از یه جهت هم شبیه دوستان دانشگاهم هستید (بهلحاظ فاصلهای که بینمون هست). و این کار منو پیچیده میکنه. یه مثال جزئیش اینه که چند وقت پیش موقع خونهتکونی چندتا عکس از محتویات کمدم گرفتم که یکیش عکس کتاب آییننامۀ رانندگی بابام بود، یکیش برگههای امتحان کلاس دوم دبستانم، یکیش آلبوم عکس بازیگران و ورزشکاران و یه عکس هم از فلاپیدیسکم. همه رو تو یه پست گذاشتم، ولی ترتیب و توضیح این عکسها برای فامیل اینجوری بود که اول عکس کتاب بابا رو گذاشتم بعد برگههای امتحان و بعدش فلاپی و آخر سر عکس بازیگرا. ولی برای دوستام اول برگۀ امتحانی رو بعد فلاپی بعد بازیگرا و بعدش کتاب بابا. حالا اگه همین عکسا رو میذاشتم تو وبلاگم، با یه چینش دیگه میذاشتم. ینی علاوه بر ترتیب عکسها ترتیب پاراگرافها که در واقع توضیح عکسها بود هم فرق داشت. متنها هم حتی اختلاف جزئی باهم داشتن. مثلاً برای فامیل نوشته بودم این کتاب باباست، برای دوستام نوشته بودم این کتاب بابامه. ینی یه ضمیر هم آورده بودم که معرفش باشه.
پ.ن: زبان ابزار ارتباط ما آدماست. اونجا که میگفتم کار زبانشناس اینه که حتی به روابط زبانی بین زن و شوهر کمک کنه یاد داستان جرشنری تو کتابی که هولدن خودمون! نوشته افتادم. داستان زن و شوهریه که دائم دارن جروبحث میکنن و البته قصدشون دعوا نیست. فقط چون منظور همو نمیفهمن، حرفاشون باعث تنش بینشون میشه. تصمیم میگیرن اصطلاحاتی که تو جروبحثاشون دارن رو دیکشنری کنن و معنیشو توضیح بدن که طرف مقابل دچار سوء برداشت نشه. اسمشم میذارن جرشنری. کتابش تو اپ طاقچه هست. دوست داشتید بخونید.
سلام در مورد پ.ن: شما باید بگم که نظر ویتگنشتاین دوم هم همینه و میگه که بسیاری از افراد علیالخصوص فلاسفه در اندیشه و ارتباطات خودشان دچار کژفهمیها، نادرستیها و بیماریهای فکری شدهاند و کار فیلسوف واقعی این هست که آنها را از این مشکلات رها کند. به عبارت دیگر کار فلسفه درمانگری هست. فکر کنم در همین نقطه هست که ارتباط زبانشناسی با فلسفه نمایان میشه و یک زبانشناس باید از اندیشه فلسفی که مشخّصَش روشنگری و فهم همدلانه افراد است، بهره زیادی ببرد.