370- ینی منم دشمن داشتم و خبر نداشتم؟
11 رسیدم دم در نگهبانی, ما بهش میگفتیم درِ انرژی! (نزدیک دانشکده مهندسی انرژی هستهای)
سلام کردم و کارت دانشجوییمو برای آخرین بار نشون دادم و خانم ن. گفت: شباهنگ؟ یه دیقه وایستا
گفتم میدونم کفشام مورد داره, دوشنبه میرم خونه, اون یکی کفشامو میارم,
فعلاً هر چی تهران دارم بالای 5 سانته!
گفت اینو نمیگم؛ میدونم.
گفتم پس چی؟!
گفت یکی دو هفته پیش یکی که هم منو به اسم میشناخته هم تو رو رفته به حراست کل گزارش داده
که خانم ن. بین دانشجوها تبعیض قائل میشه و فلانی رو که مشکل انضباطی داشته راه داده دانشگاه
من: !!!
یادم نمیاد اون روز به جز من دیگه کیا اونجا بودن و حرفای من و خانم ن. رو شنیدن و رفتن گزارش دادن
لابد طرف از این عقدهای ها بوده که با 7 قلم آرایش میومده دانشگاه و همیشه بهش گیر میدادن و
خواسته تلافی کنه!
به نظر من مظنونین و متهمین ردیف اول پرونده شماهایید! ینی خوانندگان وبلاگم که پست 321 رو خوندن
همهتون تشریف ببرید از خدا بترسید! :))))) خجالتم خوب چیزیه والا!
منو لو میدید؟
نچ نچ نچ نچ!
لابد فردا پس فردام آهنگر دادگر به جرم تشویش اذهان عمومی و شایعه پراکنی و انتشار اراجیف،
پروندهمو میده دستم و میگه شمارو به خیر و مارو به سلامت :))))