پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۱۸- یادگاری با فرهنگستانی‌ها، و شریفی‌ها

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ

من تندتد داشتم میز صبحانه رو جمع می‌کردم و ظرفا رو می‌شستم و هم‌اتاقیم لباساشو اتو می‌کرد. مقنعهٔ منم اتو کرد. پرسید مانتوتم اتو کنم؟ گفتم نمی‌خواد، این سریع چروک میشه. گفتم امروز می‌رم فرهنگستان و اونجا چادرمو درنمیارم و چروک مانتوم دیده نمیشه. هردومون عجله هم داشتیم و لزومی ندیدم اتو کنم مانتومو.



بعد اونجا یهو تصمیم گرفتیم با استادها عکس یادگاری بگیریم. از قضا چادرمم درآورده بودم. نتیجه اینکه قبل از اینکه عکسا رو بذارم اینستا با فوتوشاپ اتو کردم مانتومو :))

کپشن‌های اینستا:

با دکتر ...، استادی که اصطلاح‌شناسی را از او و با او یاد گرفتم.

و ورودی‌های جدید فرهنگستان، که می‌خواستم خودمو براشون معرفی کنم گفتن «می‌شناسیمت؛ شما سلطان جزوه هستی. داریم جزوه‌هاتو».

متأسفانه یک لحظه غفلت کردم و جایگاه بلافصل با استاد رو تو این عکس از دست دادم و این افتخار نصیب پریا و مهسا شد که کنار استاد باشن.

اینا برگه‌های امتحان و تکالیف همین استاده:



حتی ایشونم معتقد بودن خطم قشنگه :))



یادگاری با دکتر ژاله آموزگار، 

متولد ۱۲ آذر ۱۳۱۸، شهر خوی،

دکترای زبان‌های باستانی از دانشگاه سوربن فرانسه،

عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی

عزیز، نازنین، و دوست‌داشتنی 

اولین کتابی که ازشون خوندم کتاب زبان پهلوی بود. سال اول کارشناسی از انقلاب گرفتم این کتابو. با شادروان دکتر تفضلی نوشته بودن.



یادگاری با خالق قصه‌های مجید و مهمان مامان

هوشنگ مرادی کرمانی



در راستای علاقه‌م به جایگاه بلافصل با استادها تو عکس‌ها، توجهتونو جلب می‌کنم به این تصویر از کلاس سیستم‌های مخابراتی دورۀ کارشناسی (که سیسمُخ صداش می‌کردیم). دخترا یه طرف بودن و پسرا یه طرف. من صرف‌نظر از اینکه کی کجا وایستاده کنار استاد وایستاده بودم.



اینم عکس‌های خونۀ رئیس که پنج‌شنبه صبح رفته بودیم برای کلاس مثنوی:


پشت این در، ورودی خونه‌شونه. اینجا هم  زیرزمین خونه‌ست.

هم‌کلاسی اسبق داشت از این سن‌ایچا می‌خورد. جلسه رسمی بود و چند نفر داشتن عکاسی و فیلم‌برداری می‌کردن. بهش گفتن بذاره زیر صندلی که تبلیغ نشه. گذاشت زیر صندلی.


۰۲/۰۳/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر

استاد شماره 5

ن1 هم‌کلاسی دکتری

هم‌کلاسی اسبق

نظرات (۷)

۳۱ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۰ آقای سه نقطه

هر طور میخوایید لباس بپوشید کسی شما رو نمیشناسه
هر طور میخوایید لباس بپوشید همه شما رو میشناسن

پاسخ:
آره اتفاقاً همیشه همینو می‌گم. ولی خداوکیلی نمیشه با شلوار گل‌گلی و دمپایی ابری تو جلسات حضور به هم رسوند. 

سلام خانوم دکتر بعد از این!

چقدر زندگی‌تون جذابه در عین همه مشغله‌هایی که دارین. آخرش باید یه دوره فیلم‌سازی-کارگردانی هم بخونین و فیلم زندگی‌تون رو بسازین! ممنون بابت قشنگی‌های شخصیتی و خاطراتتون. مانتوتون هم اصلا چروک نبود، کمی ناپیوستگی سطحی داشت!

در پناه حق

پاسخ:
سلام
آره این «دکتر بعد از این» خوبه. فعلاً همینو بگید تا دکتر شم :دی

متشکرم. البته برای همه جذاب نیست. بقیۀ کامنتا رو ببینید متوجه می‌شید :))

کاش استادتونو بتونم ی زمانی هماهنگ کنم ازشون ارزشیابی توصیفی یاد بگیریم 

واقعا متعجب شدم!

 

+زیرر زمین خونشون😍

پاسخ:
زیرزمینه دیگه. واقعاً پله می‌خوره میره پایین. 

🌹 برای خودت !

💖 برای خانوم آموزگار نازنینم !

😀 برای عکس آخری !

🤣 برای اینکه فکر نکنی ریق‌رحمت رو سر کشیدم ! 

پاسخ:
زنده باشید ^-^

من یه چیزی نظرم رو جلب کرد. پشت صندلی همکلاسیتون نوشته تجهیزات مدارس تهران. نکنه آقای رئیس اینا رو از مدرسه‌ای که برای پسرشون ساختن آوردن؟!

پاسخ:
آره توجه منم جلب شد. به‌نظرم اشکالی نداره. استفادۀ شخصی که نشده. عموم روش نشسته بودن دیگه.

کسانی که عکساشونو منتشر میکنید و در موردشون مینویسید خودشون اطلاع دارن؟راضی هستن؟مگه قراره ما هر جایی میریم و با هر شخصی صحبت میکنید بیایم تو فضای مجازی جار بزنیم؟به حریم خصوصی دیگران احترام بذاریم بد نیست. با اسم مستعار  اسبق و شماره ۱ و شماره چند و... لزوما حریم خصوصی دیگران رعایت نمیشه. شما که تند تند خودتون رو برای ملت ورق میزنید و زیر و بم زندگی و کار و رشته و اخلاق و روحیاتتونو تو وبلاگتون جار میزنید  ،دلیل نمیشه دیگرانی که در موردشون مینویسید  هم مثل خودتون باشن.

پاسخ:
بزرگوار! فکر کنم شما خیلی تازه‌واردی و شناخت کافی نسبت به اینجا و من و سبک نگارشم نداری. اولاً اکثر دوستام از جمله همین هم‌کلاسی اسبق! اینجا رو می‌خونن و اعتراضی داشته باشن خودشون اعلام می‌کنن. ثانیاً من قبل از انتشار عکس‌ها، از افرادی که تو عکسن اجازه می‌گیرم. تو اینستا سانسور نمی‌کنم ولی به‌دلیل حضور اراذل و اوباشِ احتمالی تو وبلاگم احتیاط می‌کنم و سانسور می‌کنم. 
۰۱ تیر ۰۲ ، ۱۶:۵۴ اقای ‌ میم

زیر زمین خونه استادتون خیلی با صفاست.

پاسخ:
آره هم حوضش قشنگه، هم تختای سنتی کنار دیوار.