پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۰۳- این هفته، به روایت اینستاگرام

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۴۰ ب.ظ

+ بعضی از اینا رو فقط تو پیج فامیلا گذاشتم، بعضیا رو فقط برای هم‌دانشگاهیا و بعضیا رو تو هر دو پیج. 

+ یه پست هم قبل از این پست منتشر کردم. چون پیش‌نویس بود ستاره‌ش روشن نشد. از دستش ندید. 

+ یکی دوتا عکس هم به پست‌های قبلی که عکس نداشتن اضافه کردم.



جمعه (بیست‌ودوم اردیبهشت) برای اولین بار پا شدم رفتم یه ساعت تو صف نونوایی وایستادم که نون تازه بگیرم که بیارم خوابگاه با دوستام یه همچین سفره‌ای بچینیم و در جوار برج میلاد یه همچین صبحانه‌ای نوش جان کنیم.



بعدشم اینترنتی از اُکالا آرد گرفتم و کیک درست کردم به‌مناسبت تولدم.



تولدم بیست‌وششمه، ولی از اونجایی که بیست‌وششم شب شهادت امام صادق بود و هم‌اتاقیمم قرار بود بره خونه و نبود و وسط هفته بود و درس و مشق داشتیم، جمعه که تعطیل بود تولد گرفتیم.

تو دانشکده‌مون یه مسئول آموزش داریم که تا حالا هر مکالمه‌ای باهم داشتیم پرتنش، و حول محور مدارک و رساله و امتحان و نمره و ثبت‌نام بوده. از پرینت یا ارسال اصل فلان گواهی گرفته تا مسائلی از قبیلِ چرا فلان واحدو برداشتی و نباید برمی‌داشتی یا چرا برنداشتی و باید برمی‌داشتی و چرا بعد از ثبت درخواست، تیکشو نزدی و نهاییش نکردی و حتی پوشش مدرس و شرکت‌کنندگان در کارگاه‌ها و دوره‌ها. دوشنبه صبح وقتی شمارهٔ آموزش روی گوشیم افتاد با خودم گفتم وای باز چه کم‌وکسری‌ای تو پرونده‌م پیدا شده و باز چه خبط و خطایی از کی سر زده؟ آمادهٔ هر گونه تذکر و تهدید و تنبیه و توبیخ و توضیح بودم که دیدم بنده خدا زنگ زده حالمو بپرسه و ضمن آرزوی موفقیت و سربلندی، تولدمو پیشاپیش تبریک بگه. همین، و نه جز این. از اونجایی که تاریخ ولادت‌های باسعادت دانشجوها دستشه، لطف کرده بود و یه جایی ثبتشون کرده بود که هر موقع هر کی تولدش بود زنگ بزنه بگه حواسمون بهت هست. به‌واقع اولین بارم بود یه همچین تبریکی رو تجربه می‌کردم. غافلگیر شدم.

عکسو هم‌کلاسی و هم‌اتاقیم جمعه به‌صورتی‌که برج میلاد نقش شمع رو ایفا کنه گرفته.



دوشنبه صبح با دو تن از دوستان دورهٔ لیسانسم رفته بودم کتابخونهٔ ملی که تو آیین گرامیداشت فردوسی حضور به هم برسونیم. آخر مراسم این هم‌کلاسی اسبقم گفت من می‌رم با دکتر حداد دست بدم و بیشتر آشنا بشیم باهم. فکرشم نمی‌کردم بتونه حتی نزدیک ردیف‌اولی‌ها بشه چه برسه به اینکه باهاشون دست هم بده، ولی وی موانع رو درنوردید و تونست. گوشیمو درآوردم فیلم بگیرم از این رخداد و ناباورانه داشتم این لحظه رو ثبت می‌کردم که یهو دیدم منو نشون میده. وی ضمن معرفی خودش به‌عنوان کارآفرین شریفی یه معادل هم برای استارتاپ پیشنهاد کرده بود و خاطرنشان کرده بود که از دوستان و آشنایان یکی از دانشجوهای فرهنگستانه و اسم منو آورده بود. اینجا بود که دیدم دکتر حداد برگشت سمت من و منم هول شدم فیلمو قطع کردم. تازه ازشون اجازه هم گرفت تو جلسات واژه‌گزینی فرهنگستان شرکت کنه و پیشنهادهاشو به تصویب برسونه.



ما سه‌تا (هم‌رشته‌ای‌های اسبق) امروز صبح قرار گذاشته بودیم بریم کتابخونه ملی، تالار قلم، و تو مراسم گرامیداشت فردوسی شرکت کنیم. ولی از اونجایی که هیچ کدوم نمی‌دونستیم تالار قلم کجاست و هرسه‌مون در مجموع، روی‌هم‌رفته سه بار هم کتابخونه ملی رو از نزدیک ندیده بودیم و نمی‌دونستیم از کجا وارد شیم، جلوی فرهنگستان قرار گذاشتیم که به هم ملحق بشیم و بعدش باهم پرسون‌پرسون خودمونو به تالار قلمِ کتابخونه ملی برسونیم.



فرهنگستان بالای یه تپه‌ست و دانشجویان، استادان، کارمندان و دیگران همیشه اون مسیر مارپیچ شیب‌دارو دور می‌زنن که برسن بهش. ولی از اونجایی که این هم‌کلاسی اسبق به اون اصل ریاضی موسوم حمار که کوتاه‌ترین مسیرو ترجیح میده پایبند بود دور نزد و تا من و الهام برسیم، از این دیوار راست بالا رفت و با لباس خاکی در مراسم حضور به هم رسوند. فی‌الواقع بابت اون یه ذره آبرو و حیثیت و اعتباری که طی این سالیان در فرهنگستان کسب کردم احساس خطر می‌کنم.



به‌مناسبت شهادت امام صادق (ع)، تو امامزاده قاضی الصابر مراسم بود. با هم‌اتاقیم رفتیم مستفیض شدیم و از اونجایی که امامزاده روبه‌روی دانشگاهه و خوابگاه توی دانشگاهه، ساعت دوازده برگشتیم.



ساعت ورود به خوابگاه تا نه‌ونیمه، ولی چون امامزاده بودیم چیزی نگفتن بهمون.



صبحانه خوردن با ما این‌جوریه که یهو هستهٔ خرما رو می‌گیریم سمتتون می‌گیم می‌دونستی در زبان عربی این پوست نازک بین هسته و خرما اسم خاص خودشو داره؟ گویشوران زبان‌ها بر اساس نیازشون روی مفاهیم و چیزها اسم می‌ذارن. احتمالاً برای ما فارسی‌زبان‌ها و ترک‌زبان‌ها پوست نازک بین هسته و خرما موضوعیت نداشته که براش اسم مخصوص نداریم.



دسر درست کردن و دسر خوردنمونم به این صورته که، داشتم ژلهٔ نسکافه درست می‌کردم. هم‌اتاقیم گفت برای من شکر نریز که شیرین نشه. به‌قصدِ واژه‌بازی گفتم با شیر درست می‌کنم و به هر حال شیرین میشه. پرسید مطمئنی شیر و شیرین از یه ریشه هستن و هم‌خانواده‌ن؟ گفتم نه؛ بررسی می‌کنم.


۰۲/۰۲/۲۹

نظرات (۲۳)

تولدت مبارک(:

پاسخ:
ممنونم. سلامت باشی.
۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۲۶ فاطمه ‌‌‌‌

تولدت پساپس مبارک!

اون عکسی رو که برج میلاد نقش شمعو بازی می‌کرد، دوست داشتم :))

 

راستی پست قبلیت برا من ستاره‌ش روشن شده بود.

پاسخ:
صاحب اون عکس هم شما رو دوست داره

من وبلاگ زبان فارسی خودمو دنبال می‌کنم. ندیدم روشن بشه ستاره‌ش.

دلم دسر میخواد این دسر چقدر شبیه پاناکوتا شکلاتی هس خوشمزه اس اون . میگم ای کاش اپلای میکردی مثل بعضی از همکلاسی هات میرفتی انور بخدا 🥺 حالا ما شرایطش نداشتیم و نداریم ولی آدم دانشگاه شریف درس بخونه اون همه درس و زحمت کشیدی آخه . بازم خودت بهتر میدونی البته دختر کدبانو 🥰

پاسخ:
تو الان داری کسی رو نصیحت می‌کنی که به خواستگارهایی که قصد مهاجرت دارن میگه من نمی‌خوام بیام و جواب رد میده بهشون :))

تو عربی به اون نقطه کوچولوی پشت هسته خرما هم میگن نقیر

هم چنین به اون نخ وسط هسته خرما میگن فتیل

تو قرآن علاوه بر قطمیر که اون پوست نازکه روکش هسته خرماست دو مورد بالا هم مثال زده شده برای کم و اندک و ناچیز...آیاتش جالبه...

 

 

 

پاسخ:
عجب!
چه کلماتی دارن این عرب‌ها :))
البته ما زبان‌شناسا به جای کلمه می‌گیم واژه :دی

تولدتون مبارک:)

 

+دیالوگ های زبان شناسانه تون خیلی خوشمزه بود😁

پاسخ:
ممنون
نوش جانتون
۳۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۳:۱۷ مرگ بر دیکتاتور
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

***** ** ***** ** *** ** ** *** ***** **** ** ***** ** ******** *** ** ***** ***** ** * ****** * ***** **** * ****** ******* ***** ****** *** ** ***** *** **** **** * **** * ***** ** *** *** * **** * ** *** * *** **** *** ** **** * ** ** ** *** ***** *** * **** *** * **** **** ***** *** *** *** ***** * ** *** ****** ** ****** ** * ***** ** **** **** ** *** ** ****** ** *** ***** *** ** *** *** **** *** ***** و مثل ادمین اینجا و مخاطبانش ترسو هم نیستم. البته با اون پست های ارادت به... دیگه مخاطبی هم نمونده و ریزش کرده

پاسخ:
دیگه شورشو درآوردید به‌نظرم. ینی این بیت رفتن من انقدر سنگین بوده که پای هر پستی لازم می‌دونید به اون موضوع اشاره کنید؟ اوکی فهمیدیم که شما با کاری که کردم موافق نبودید (که خب اهمیتی هم نداره). بس کنید دیگه.

متاسفم برای اون هایی که دیگران رو بر اساس بیت رفتن و نرفتن قضاوت میکنن

ممکنه یه نفر بره بیت و تفکراتش مخالف رهبری باشه یا یکی اصلا ظاهر مذهبی نداشته باشه ولی بسیار همسوتر باشه با رهبری

این سطحی دیدنه

پاسخ:
درسته. امکانش هست.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

البته بنده نظر شخصی خودم رو راجع به کامنت مرگ بر ******** گفتم شاید نویسنده این وبلاگ مخالف نظر بنده باشه و شاید اشتباه بود که در وبلاگ دیگری نظر شخصی خودم رو گفتم

پاسخ:
موافقم باهاتون
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

چرا ******* ***** ** ******** ******** ** **** * *** *** ** ***** ****** * ***** ****** *** ***** ** ** ***** **** ** *** ****** ***؟

پاسخ:
چرا چنین سؤالی رو پای این پست مطرح می‌کنید؟ چرا وقتی می‌گم کامنت سیاسی نذارید، همچنان می‌ذارید؟ 
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام خانوم دردانه

خواستم بگم مخاطبان جدیدی هم بعد از اون پست اینجا رو پیگیر تر دنبال می کنن.

با اجازه صاحب وبلاگ

به مرگ بر ******** و همفکرانش

کلمه آزادی رو لطفا از شعارهاتون حذف کنید چون در عمل اصلا بهش پایبند نیستید.

پاسخ:
سلام
ترجیحاً این واژه‌ها رو تو متن کامنتا نیارید. یه وقت ممکنه فیلتر خودکار باشه و همین یه عبارت کل وبلاگمو ببره رو هوا. قبلاً برای چند نفر از بچه‌ها هم پیش اومده بود که وبلاگشون بدون اینکه بدونن چرا فیلتر شد و دیگه برنگشته. 

دردانه عزیز راه حلش اینه که کامنتای وبلاگ رو محدود به کسانی کنید که در بیان ثبت نام کردند و هر کسی نتونه کامنت بذاره. ضمن اینکه چرا کامنتاشونو تایید می کنید که هر دفعه پیگیرتر کامنت بذارند. تایید نکنید اونا هم دیگه بی خیال میشن. در کل خودتو برای این چیزها ناراحت نکن

پاسخ:
من دوستان زیادی دارم که وبلاگ ندارن و آدم حسابی‌ هستن و کامنتای خارج از موضوع نمی‌ذارن. اگر محدود کنم اینا نمی‌تونن پیام بدن.

سلام و درود دوردانه خانوم عزیز 

 

چرا خروجی آب رو شیرآب می‌گیم رو میدونم ، ولی چرا ب شیر(حیوان) و شیر(نوشیدنی) رو نه ، میدونی ؟ 

منظورت از موضوعیت نداشتن(در واژه سازی) رو من نیاز تعبیر می‌کنم ، اگر چنین نیست ، وقت و حوصله داشتی بیشتر توضیح بده لطفن ! 

اینجا خونه‌ی توست ، حذف کن و توضیح نده ، بزار فکر کنن تو دیکتاتوری و .... 

 

شاد و سلامت باشی الهی

پاسخ:
سلام
به اینا می‌گن هم‌نام، هم‌آوا، هم‌نویسه
دلایل متعددی ممکنه باشه. مثلاً یکیشون از یه زبان دیگه وارد زبان میشه. مثل کار انگلیسی و کار فارسی. ممکنه هر دوشون باهم در زبان فارسی به‌کار برن. یا ممکنه یکیشون قبلاً یه تلفظ دیگه داشته بعداً تغییر کرده شبیه اون یکی شده. مثلاً شیر شاید شِر بوده شیر شده. کلاً ترجیح اهل زبان اینه بین مفاهین و واژه‌ها رابطه یک‌به‌یک باشه و این‌جوری تداخل پیش نیاد.

+ تمرکز نداشتم، نفهمیدم چی نوشتم. الان تو قطارم. هم‌کوپه‌ایم با صدای بلند یه رپ گذاشته و فکر هم می‌کنه خوشم میاد :)) خیییییییلی مزخرفه آهنگاش. نمی‌تونم تمرکز کنم چیزمیز بنویسم.

سلام

 تولدت مبارک عزیزم

پاسخ:
سلام عزیز دل
ممنونم ^-^

تولدت مبارک دردانه خانوم البته با کلی تاخیر:)

پاسخ:
ممنونم. اگه همه همون روز تبریک بگن روزای بعد بی‌تبریک می‌مونم. خوبه چند نفرم نگه‌دارن دیرتر بگن.

وایییییی نهههه خدارو ببین 🥺 آخه دختر خوب من الان چی بهت بگم ؟؟؟ قصد دخالت هم ندارم ولی بازم هرجور خودت میخوای اما بیشتر فکر کن لطفا ☹😕😕خیلیییی حیفه .

پاسخ:
قبلاً فکرامو کردم 

اوهوم...اگه اشتباه نکنم جبران خلیل جبران میگه با این که به انگلیسی مسلط بودم اما زبان عربی رو برای نوشته هام انتخاب کردم چون صدها واژه ای که در عربی برای توصیف انواع و اقسام احوالات عاشقی وجود داره در انگلیسی فقط به چند تا دونه محدود میشه...

سفر به سلامت🌿

پاسخ:
البته این تو هر زبانی هست. در زبان انگلیسی هم کلی واژهٔ علمی هست که معادل ندارن تو زبان‌های دیگه.
۰۳ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۸ مصطفی فتاحی اردکانی

در مورد ریشه یابس کلمه شیرین ممنون. جالب بود.

پاسخ:
خواهش می‌کنم :)

تبریز و سراب انورا زلزله اومده؟؟؟؟حال خانوادت خوبه ؟😕

پاسخ:
ممنون.
سراب اومده. ما با سراب فاصله داریم. متوجه نشدیم.

سلام. گفتی شیرین یاد یه خاطره ای افتادم.

سوم راهنمایی که بودم یه سوال امتحان این بود که شیرین ساده است یا مشتق. یکی از بچه ها نوشته بود مشتق چون شیر+ین شده و در واقع شیرین یعنی مثل شیر. معلممون قبول نمیکرد میگفت ساده است. اقا این همکلاسیه ما هم انقدرررررر پیگیر بود که هرکیو میدید ازش میخواست از معلم ادبیاتشون بپرسه ساختمان این واژه ساده است یا مشتق اخر سال به معلم خودمون میگفت از ۲۲ تا معلم پرسیدم گفتن شیرین ساده است قبول کن دیگه. ولی قبول نمیکرد میگفت الان دیگه ساده در نظرش میگیریم.

در کل در مورد این چیزا همیشه اختلاف نظر بود. 

پاسخ:
چه جالب. کافی بود به چندتا فرهنگ لغت مراجعه کنن ببینن جلوش نوشته ساده یا مشتق.

تو فرهنگ لغتا که ساختمان کلمه رو ننوشته. مطمینی واضح نوشته؟

پاسخ:
فکر کنم فرهنگ سخن یا معاصر نوشته باشه ساده یا مشتق بودن واژه رو. مطمئن نیستم کدوما نوشتن، ولی می‌دونم که یه تعداد از فرهنگ‌ها می‌نویسن.

کامنت قبلیم خط اخر باید مینوشتم "۲۲ تا معلم گفتن شیرین مشتقه"

پاسخ:
آره مشتقه

هیچوقت هیشکی از دوستان و فامیل هام برام تولد نگرفتند. نمی دونم چرا هیچوقت دیده نشدم. شاید چون همیشه تنهایی اولویتمه و گوشه گیر و زیاد نه میارم. اما چرا نباید تا حالا که سی و هفت سالمه یکی یه کیک تولد یه سوپرایز یه کادو حتی بهم نده؟ هیچ دختری نیست که بخواد با من دوست بشه یا منو در حد رابطه ببینه. نه اعتماد به نفس دارم نه می تونم با شوخی و خنده با آدما حرف بزنم. همش خجالت می کشم و در حال فرارم. ظاهرا هر چی بیشتر تو دید باشی و شوخی کنی محبوب تری. یه بار دوست دختر یکی از رفیقام پشت سرم گفت اینو نیارین. این چرا باید تو جمع ما باشه وقتی با کسی حرف نمیزنه یه گوشه میشینه ساکت. به گوشم رسید خیلی دلم شکست

پاسخ:
نمی‌دونم چی بگم...

دلمان برای نون‌سنگ تازه و تخم‌مرغ سوسیس و پنیر  و کیک درست کردن خوابگاه تنگ شد :(  نوش جان

 

هم کلاسی خوش ذوقی دارید

 

همیشه برای بقیه افراد یا جمع خوش‌صحبت و پیگیر بودم ولی زمانی که کار خودم هست هزارتا فکر قبلش می‌کنم  و چقدر دوست داشتم مخصوصا در زمان حالم اینجوری مثل دوستتون باشم

 

(( فی‌الواقع بابت اون یه ذره آبرو و حیثیت و اعتباری که طی این سالیان در فرهنگستان کسب کردم احساس خطر می‌کنم)) دو روزدیگه از فرهنگستان و مسئولین فضای‌سبز اونجا بهتون زنگ بزنن بگن مدتی قبل کی بوده با شما بوده :))

 

اولین خوابگاه تهران قبل از ما متعلق به دختران دانشگاه بود به علت دوری از دانشگاه خیلی نظارتی روش نبود و وقتی ما وارد اون خوابگاه شدیم داخل هر اتاقی یه سری برگه ناله و نفرین بود که برای ساکنان جدبد نوشته شده بود :))

 

هم‌اتاقی هم‌رشته‌ای خوبیش همینه که بینتون بحث علمی میتونه شکل بگیره

پاسخ:
آره، هم‌اتاقی هم‌رشته‌ای خیلی خوبه. البته دورۀ لیسانس ممکنه تنش ایجاد بشه و معمولاً افراد دوست ندارن با هم‌رشته‌ایاشون باشن. ولی در مقاطع بالاتر خوبه.