1763- CODA
اولین مواجههم با زبان اشاره برمیگرده به بهمن دو سال پیش که ازم خواستن برای کارگاه زبان اشاره پوستر درست کنم. پوسترو درست کردم و خودمم شرکت کردم. دومین مواجههم مهر پارسال، وقتی بود که استاد یکی از درسها موضوعاتی رو تعیین کرده بود که هر کس راجع به اونها یک جلسه صحبت کنه. موضوع ارائۀ من Sign Language Typology بود. قرار بود مقالهای که نویسندههاش خانم Ulrike Zeshan (متولد آلمان) و آقای Nick Palfreyman بودو ارائه بدم. سومین مواجههم هم آذر پارسال تو هفتۀ پژوهش بود. من مجری کارگاهی بودم که ارائهدهندهش ناشنوا بود. تجربۀ جالبی بود. تنها راه ارتباطیم باهاش این بود که بنویسم و بخونه و بنویسه و بخونم. البته مترجم زبان اشاره هم داشتیم و یه جاهایی لازم میشد که حرفمو بگم تا با اشاره به اون ارائهدهنده منتقل کنه و اشارههای اونو ترجمه کنه برام.
این هفته فیلم کُدا (کودا) رو دیدم. یه فیلم امریکایی کمدی-درام که ۲۰۲۱ تولید و منتشر شده و ۲۰۲۲ هم اسکار گرفته. کودا مخفف Child of Deaf Adults هست. بچههایی که خودشون شنوا هستن و پدر و مادر ناشنوا دارن. دوتا پادکست هم راجع به همین بچهها گوش دادم از رادیو مرز و راوی. یکی از پادکستا راجع به زندگی مترجم همون کارگاهی بود که تو هفتۀ پژوهش مجریش بودم. حرفاش برام تازگی داشت و جالب بود. تو جلسۀ دفاع دکتری اون دانشجوی ناشنوا که خانوادهشم ناشنوا هستن و رسالهش در مورد زبان اشاره بود و پارسال تو هفتۀ پژوهش برامون کارگاه گذاشت هم شرکت کردم. دفاعش حضوری بود (تو امریکا:|) ولی تو اینستا بهصورت زنده! هم میشد دنبال کرد جلسه رو.
از پنج، ۴.۸۹ میدم به فیلم. تو نسخهٔ یکونیمساعته که من دیدم به جز دوتا دیالوگ کوتاه که شاید نشه جلوی خانواده شنید، بقیۀ فیلمو میشه جلوی خانواده دید. ولی نسخهٔ یک ساعت و پنجاه دقیقهایشو نمیشه. یه فیلم خانوادگیه و محوریتش ارج نهادن به مقام شامخ خانواده! و فداکاری این نوع بچهها برای اعضای خانوادهشونه. کاراکتر موردعلاقهم تو این فیلم، آقای وی، معلم موسیقی دختره بود. یه جای فیلم خندیدم و دو جاش (دقیقۀ هفتاد و سکانس پایانی) متأثر شدم و نزدیک بود گریه کنم. خندهم برای اون سکانسی بود که دختره با همکلاسی پسرش (همکلاسیای که پسر بود نه همکلاسیِ فرزندِ پسرش!) داشت تمرین میکرد یه آهنگیو دوتایی بخونن. معلمشون (همون آقای وی) بهاجبار تو یه گروه انداخته بودشون. روبهروی هم وایستاده بودن و چون نمیدونستن موقع آواز خوندن کجای صورت همدیگه رو نگاه کنن، پشت به هم کردن و روبهدیوار آوازشونو تمرین کردن. با این مشکلِ کجا رو نگاه کردن موقع حرف زدن بسی بسیار همذاتپنداری کردم. همیشه یکی از معضلاتم موقع ارائه ارتباط چشمی با مخاطبم بود. هیچ وقت نتونستم تو چشم بعضی از آدما زل بزنم و خیره بشم. هر بارم سعی کردم این کارو انجام بدم انرژیم کامل تخلیه شد. که خدا رو شکر این ارائههای مجازی و وبینارها مشکلمو حل کردن. این همگروهی اجباری هم منو یاد آزمایشگاه فیزیک ترم اول کارشناسی انداخت که تعداد دخترا و پسرا فرد بود و همه دوتادوتا با همجنسشون همگروه شدن و مسئول آزمایشگاه نمیدونم چه قابلیتهایی رو در من دید که با یه پسره همگروهم کرد و منم روشنفکربازی درآوردم و چیزی نگفتم. که البته خدا رو شکر اون همگروهم هم ید طولایی در پیچوندن کلاسا داشت و معمولاً با غیبت و تأخیر حضور به هم میرسوند و اتفاقاً جلسۀ اول هم نیومده بود. وقتی هم میومد، حین انجام آزمایش در و دیوارو نگاه میکردیم و موقع حرف زدن سقفو! جالبه با اینکه همدورهای و همرشتهای بودیم هیچ وقت تو دانشکده نمیدیدمش و اسمشم یادم رفته. قیافهشم که ندیدم یادم بمونه و هر کجا هست موفق و مؤید باشه :|
اگه روحیۀ دوران دبیرستانو داشتم که هر چند وقت یه بار به الفبای یه زبان جدید ناخنک میزدم و یهو به سرم میزد در بُحبوحۀ امتحانات و کنکور، میخی و پهلوی و اوستایی و کرهای و اینا یاد بگیرم و کتیبههای باستانی رو رمزگشایی کنم، سراغ زبان اشاره هم میرفتم و یاد میگرفتم. ولی نیستم تو اون حال و هوا.
+ عید سعید فطرتونم مبارک باشه :)
سلام عید شما هم مبارک طاعات قبول ایشالا
اتفاقا منم موقع صحبت نفر مقابلم هیچوقت نمیتونم زل بزنم تو چشمهای طرف، چون رشتهی کلام از دستم میره، در حالیکه خیلیا این زل زدن رو نشانهی اعتماد به نفس میدونن