۱۶۳۰- هفتۀ اولِ ترم سوم
یک. امروز جلسۀ اول یکی از درسامون بود و طبق برنامۀ ازپیشتعیینشدۀ استاد، نوبت ارائۀ یکی از بچهها امروز بود. این دوستمون قبلاً تو گروهی که استادمون نیست اعلام نارضایتی کرده بود بابت این برنامه. و البته بهش حق میدادیم چون واقعاً این دو هفتۀ اول حجم کارامون زیاده و ترم جدید شروع شده در حالی که هنوز مقالههای ترم قبل رو تحویل ندادیم و یکی از امتحانات پایانترمِ ترم قبل هم مونده. واقعاً ارائه داشتن تو همچین شرایطی ستمه. این برنامۀ ارائه هم نه بر اساس اسم و فامیلمون بود و نه موضوعها ارتباطی به علاقه یا سوابق تخصصیمون داشت. تصادفی بود. خلاصه، امروز جلسۀ اول تشکیل شد و این دوستمون در پاسخ به پیامکمون که کجایی پس؟ گفت که نمیتونه وارد کلاس بشه و مشکل اینترنتی داره. این استاد، ما رو همکارش میدونه و خیلی اذیتمون نمیکنه. لذا! به جای اون دانشجو خودش یه بخش دیگه رو ارائه داد و گفت ارائۀ ایشونم بمونه برای بعد. لینک ضبطشده رو هم برای همهمون فرستاد. احتمالاً اگه استاد شمارۀ بیست یا بیستویک، استاد این درس بودن میگفتن دانشجو از صفحۀ لپتاپش فیلم بگیره و نشون بده که چه اروری میده و چجوری نمیتونه وارد بشه و بعداً بفرسته فیلمو. لینک این جلسه رو هم در اختیارمون نمیذاشتن. دارم فکر میکنم اگه من استاد بودم چی کار میکردم؟ باور میکردم؟ دارم با خودم کلنجار میرم که یک درصد هم احتمال ندم که بهانه آورده و خودش نخواسته وارد لینک کلاس بشه و نمیتونم. چقدر سخته قاضی بودن.
دو. وقتی حواست فقط چند ثانیه پرت میشه و درست همون لحظهای که تو هپروتی استاد میگه بذارید نظر خانم فلانی رو هم بپرسیم. خانم فلانی؟ چرا جملۀ هفتم غلطه؟ و تو که در جریان جملۀ هفتم نیستی و نمیدونی چیه که بخوای راجع به غلط بودنش هم اظهار نظر کنی، سریع میکروفنتو روشن میکنی و میگی استاد، غلط بودن نسبیه. بهنظر من میتونه غلط نباشه. نمیدونم واقعاً کسی که گفته غلطه دلیلش چی بوده ولی بهنظر من درست و غلط بودن روی یه پیوستار قرار داده و همینجوری که داری چرت و پرت میگی جملۀ هفتم رو میخونی و میبینی اِ! این که جملۀ معروف چامسکیه. Colorless green ideas sleep furiously. فکرهای بیرنگ سبز خشمگین میخوابند. چامسکی خودش این جمله رو بیان کرده و بعد گفته غلطه. یکی از بچهها راجع به باهمآیی واژهها و انسجام میگه و تو هم یادت میافته دلیل غلط و بیمعنی بودن این جمله اینه که با اینکه کلماتِ درست بهشیوهای درست کنار هم قرار گرفتن، اما چون ربطی به هم ندارن نتونستن جملۀ معنیدار بسازن. دوباره دستتو بلند میکنی و میکروفنتو روشن میکنی و میگی استاد، پس این شعرهایی که جدیداً مد شده و شاعر! چندتا کلمۀ بیربطو میذاره کنار هم و بهعنوان متن ادبی تحویل مخاطبش میده رو چجوری تحلیل میکنیم؟ پیام و معنی چجوری منتقل میشه تو این شعرها؟
سه. دیروز استاد شمارۀ نوزده سراغ مقالههامونو گرفت. هر کسی در مورد کاری که کرده بود چیزی گفت. توضیحات من رفت سمت اینکه متغیر جنسیت رو توی کارم در نظر نگرفتم، چون که تفاوتی بین رفتار زنان و مردان تو این موضوعی که بررسی کردم نبود. استاد هم با من موافق بود و خوشحال شدم که بالاخره یه نفر تو این قضیه با من موافقه. ولی الان که داشتم نوشتههای خودمو به ترتیبی که نوشتم و نه بهترتیبی که منتشر کردم (چون یه وقتایی یه چیزی مینویسم و چند روز بعد یا چند ماه بعد منتشر میکنم) مرور میکردم متوجه نوسان منظمی که بهلحاظ انرژی توی متن بود شدم. این نوسان حتی توی چتها و گفتوگوهای دوستانه و نظر دادنها و جواب نظر دادنها هم حس میشه. فرضیۀ جدیدم اینه که در حالت عادی رفتار زبانی زن و مرد مشابه هست و تفاوتها بسیار جزئیه، ولی هر چند وقت یه بار متفاوت میشه و چند روز بعد دوباره عادی میشه. حتی میتونم پیشبینی کنم که بیشتر درگیریهای لفظی تو این بازههای زمانی شکل میگیره. کاش استاد این درس هم مثل بقیۀ استادها، زن بود و میرفتم این فرضیهم رو باهاش مطرح میکردم. حتی میشد یه مقاله نوشت با عنوان بررسی عامل فلان بر رفتار زبانی زنان :|
چهار. وقتی استوری میذاری «تنها چیزی که هیچ وقت منو وسط ناملایمات زندگی تنها نذاشته امتحانه؛ ینی هر بدبختیای که داشته باشم اون وسط دوتا امتحان هم دارم»، و استاد راهنمات که خودش یکی از بانیان وضع موجوده با این استیکر چنین ریاکشنی نشون میده:
پنج. یه ماشین خارجی بود که سؤال مهمی تو پلاکش بود. اونم پریروز استوری کردم. ندید اونو خدا رو شکر :|
شش. تو اون گروهی که استادامون توش نیستن داریم راجع به کلاس انفرادیامون ابراز نگرانی و استرس میکنیم. یه ساعت دیگه میریم تو انفرادی :|
هفت. کلیک
سلام.خیلی مشتاق شدم مقاله رو بعد از اینکه ثبتش کردی بخونمش.
و یه چیزی که متوجه نشدم این نظم متغیر بود.
ولی خب یه جاهایی نمیدونم چرا اما وقتی یک نفر یه چیزی مینویسه میشه تشخیص داد خانومه یا اقاست. البته فرد قطعا از جامعه و نحوه بیان مرد و زن در جامعه غافل نبوده و سعی کرده خودشو به یکی از این دو گروه نزدیک کنه و همسان بشه. ینی نمیدونم وقتی یک نفر از پشت کوه میاد و حرف میزنه ایا میتونیم بفهمیم زنه یا نه. چون ازمایش بهم خورده اینجا.مگر اینکه کلا شباهت کلامی به عادات جامعه مرتبط نباشه.(که فرض خلف براش موجوده البته، همونطور که فرض خلف برای عکسش موجوده)
اگر یه روزی پابلیشش کردی خوشحال میشم خبر بدی بخونیمش (: