۱۴۳۷- دو ساعت از دیروز
یکی از همرشتهایامم همین روزا داره دفاع میکنه. استاد داور من که همون استاد شمارۀ ۶ باشه استاد راهنمای اونه. بهش پیام داده بودم که ایمیل استادمونو بگیرم و پایاننامهمو براش ایمیل هم بکنم که تا پرینتم با پست برسه دستش، زمان رو از دست ندیم و اگه فرصت داره خوندنشو شروع کنه. برنامه اینه که من با پست بفرستم تهران و اونا با پیک موتوری بفرستن خونۀ داور. ایمیل استادو گرفتم ولی منصرف شدم. چون داورمه، فکر کردم درست نباشه خودم بفرستم و ممکنه از هر جملهای که در متن ایمیلم بهکار میبرم برداشت دیگهای بکنه. حالا شاید مجدداً منصرف بشم و بفرستم. به این همرشتهایمم گفتن پایاننامهشو پرینت بگیره ببره براشون. داشتیم راجع به هزینهها و اینکه باید یکروسفید باشه یا میشه نباشه صحبت میکردیم؛ گفت قیمت پرینت و کپی صفحهای الان حدوداً هزار تومنه و یه جاییو میشناسه که هزینه اونجا سیصد تومنه. نمیدونم چرا همچنان تعجب میکنم وقتی قیمت یه چیزیو میشنوم. اصولاً باید تا الان عادی میشد این افزایش لحظهبهلحظۀ قیمتا، ولی عادی نمیشه برام. هر روز یه شاخ جدید به شاخهایی که روز قبل روی سرم درومده اضافه میشه.
چند سال پیش یه بسته برگۀ آچهارو (اون موقع پونصدتاش هفت هشتهزار تومن بود. الانو نمیدونم، ولی سری آخری که خریدم پنجاههزار بود) بردم دادم برام پانچ کنن (حاشیههاشو سوراخ کنن). بعضی از جزوههامو تو اینا مینوشتم و آخر ترم سیم مینداختم.
دیروز به جای اینکه ببرم بیرون پرینت بگیرم سیمی کنم (نمیدونم چه اصراری دارن سیمی بشه) تو خونه تو همینا پرینت گرفتم سیم انداختم فرستادم. ۱۸ تومنم هزینۀ پست شد. البته تو فاکتور نوشته ۱۴۳۰۰ تومن، ۶۱۰ گرم، ولی ۱۸ تومن گرفتن. عجیب بود که هزینۀ پست ده برابر نشده.
هر برگهای که از تو پرینتر بیرون میومد یه صلوات میفرستادم و صلوات بعدی رو جلیتر ختم میکردم که برگۀ بعدی گیر نکنه توش، یا جوهر روش پخش نشه. تا صفحۀ شصت خوب پیش رفت. بعد یهو به این صورت که در تصویر زیر میبینید قاطی کرد. یه کارتریج یدکی داشتم. عوضش کردم و با مصیبت و مشقت، باقی صفحات رو هم پرینت گرفتم.
موقع سیم انداختن از چوب کبریت برای نظم دادن به صفحات استفاده کردم. تموم که شد، بابا گرفت ورق زد ببینه ماحصل این چند سال پژوهشم چیه. مامانمم یه نگاهی به حجمش انداخت و پرسید همه رو خودت نوشتی؟ موضوعش چیه؟ گفتم آره، خطبهخط و کلمهبهکلمهشو خودم نوشتم. در مورد موضوع گفتم یادته یه بار تو رستوران وقتی به این فکر میکردم که جوجه رو انتخاب کنم یا کوبیده رو، اشتباهی گفتم جوجیده؟ جوجیده یه واژۀ جدید بود که تا اون موقع نشنیده بودیم. اگه من این واژۀ جدیدو پیش دوستام استفاده کنم اونا هم یاد میگیرن و استفاده میکنن و خانوادهشون یاد میگیره. بعد خانوادۀ اونا استفاده میکنن و سرایت میکنه به همسایهها و فامیل. مثل همین کرونا که همه رو مبتلا کرده. مامانم داشت با دقت گوش میداد. بعد یه نگاه به حجم پایاننامهم انداخت و گفت خب اینایی که گفتی رو میشه تو یه صفحه هم نوشت. بقیۀ این صدوپنج صفحه چی نوشتی؟
نُهِ صبحِ دیروز