1130- هرچه من دیوانه بودم ابن سیرین بیشتر
چند وقت پیش قفل چمدون تکون خورده بود و رمزش جابهجا شده بود و نمیتونستیم بازش کنیم. معمولاً رمز چمدونامون سه تا صفر یا چهار تا صفره. ولی ضربه دیده بود و تکون خورده بود و با صفر باز نمیشد. گفتن تو که بیکاری؛ بیا بشین 999 تا عدد رو یکی یکی امتحان کن ببین میتونی بازش کنی؟ اولین عددی که امتحان کردم 110 بود. و باز شد.
چند وقت پیش مامانم الگوی رمز گوشیشو فراموش کرده بود و هر کاری میکرد قفلش باز نمیشد. هیچ کس دیگه جز خودشم بلد نبود الگو رو. چند صد بار امتحان کرد و یادش نیومد و داد دست من ببینم میتونم یه کاریش بکنم یا نه. من خودم هیچیم قفل و رمز نداره و از رمز گوشی مامانم هم خبر نداشتم. شانسی یه الگویی رو کشیدم روی گوشی و با اولین الگویی که تست کردم باز شد.
چند وقت پیش خاله اومده بود خونهمون. گوشیشو نشونم داد و گفت برای تلگرامم پسورد گذاشتم و یادم نیست چی گذاشتم و هر کاری میکنم باز نمیشه. اولین بارم بود گوشیشو میدیدم و دستم میگرفتم. تلگرامشو باز کردم و دیدم میگه رمزو وارد کنید. خالهم حتی یادش نمیومد رمزش عدده یا اسم و حرفه. کاملاً شانسی اسم مامانو نوشتم و تلگرامش باز شد.
دو سه شب پیش خواب دیدم یکی از بلاگرا یه پستی گذاشته و تو اون پست شمارهی پدرشو، البته به جز سه رقم آخر، نوشته. 093588888. تو خواب بند 1 و 2 و 3 یادم افتاد و با خودم گفتم حدس زدن سه رقم آخر برای من مثل آبِ خوردنه و کامنت گذاشتم که شمارهی پدرتون 093588888374 هست. گفت نه. گفتم 587 چی؟ سه رقم آخرش 587 نیست؟ گفت نه. غمگین شدم و از اینکه نتونستم شماره رو حدس بزنم احساس شکست بهم دست داد. گفت سه رقم آخرش 819 هست. تا اینو گفت از خواب بیدار شدم و این شماره رو یادداشت کردم. شمارهی موبایل 11 رقمه و این شماره 12 رقمی بود. شمارهای که عید، تو خواب قبلی بهم داده بود نهصد و سی و یک، دویست و شصت و دو، صد و چهل و چهار بود و یه رقم کم داشت.