1014- صفر نهصد و سی و یک، روز مهندس به توان دو
رو کاناپه خوابیده بودم. جلوی تلویزیون. دمدمای صبح بود. با خودم تکرار میکردم: پنج اسفند، نهصد و سی و یک. چشامو باز کردم. دنبال ماشین حساب بودم. پتو رو کنار زدم. احساس میکردم یه جسم سخت داره کتفمو سوراخ میکنه. یه کتاب زیرم بود، یه خودکار، چند تا برگه، موبایلم، هندزفری.
با ماشین حساب گوشیم 512 رو ضربدر 512 کردم. نهصد و سی و یک، دویست و شصت و دو، صد و چهل و چهار. این که یه رقم کم داره... از زیر بالشم از توی هندزفریم شهره داشت داره کم کم نفسم میگیره برگردو میخوند. اگه از دیشب نان استاپ اینو خونده باشه، برگرد خب... نفسش گرفت...
خواب دیدم یکی از بلاگرایی که چند وقته پست نمیذاره امروز هفت صبح پست گذاشته و تو اون پست شماره پدرشو نوشته. پدرشون فوت کردن و دقیقا نمیدونم اون شماره به چه درد خواننده ها قرار بود بخوره و من چرا سعی میکردم حفظش کنم. پیش شماره نهصد و سی و یک بود. میدونستم خوابم و میدونستم بعد اینکه بیدار شم اون شماره یادم میره. با دقت بیشتری شماره رو نگاه کردم. رقم بعد از پیش شماره مجذور پونصد و دوازده بود. ینی اگه 512 رو ضربدر 512 یا به توان دو میرسوندیم، ارقام بعد از نهصد و سی و یک به دست میومد. 512 رو چه جوری یادم نگه میداشتم؟! پنج، دوازده، پنج اسفند... پنج اسفند... روز مهندس...
هندزفریا رو گذاشتم تو گوشم
تا ستاره هاتو گم نکردیم برگرد...