پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیلگون» ثبت شده است

پیرو پست‌های هفتۀ قبل داریم پست‌هایی که تو چالش «من به جای تو» شرکت کرده بودن و جای من نوشته بودن رو بررسی می‌کنیم. شش تا رو بررسی کردیم و اکنون در خدمت شما هستیم با تحلیل محتوایی پست‌های بی‌نام، نیلگون و مهرداد.

اما قبل از هر چیز می‌خوام دو تا پست از آرشیوم نشونتون بدم. پست اول، پستیه که بعد از اعلام نتایج ارشد زبان‌شناسی و برق گذاشتم و پست دوم رو بعد از نتایج ارشد مهندسی پزشکی و انفورماتیک پزشکی. چیزی که برای خودم جالبه اینه که چقدر شاد بودم که حتی درصدِ منفی بیست‌ودوی درس الکترومغناطیس رو به سخره گرفتم و گفتم رتبۀ برقم در قالب کلمات نمی‌گنجه. بعد که تو دو تا کنکور وزارت بهداشت مجاز هم نشدم، اومدم گفتم تا شقایق هست زندگی باید کرد و دوباره با مسخره‌بازی اتفاقی که افتاده بود رو بیان کردم تو وبلاگم. چیزی که عجیبه اینه که این شقایقی که تا بود، داشتم زندگی می‌کردم چی شد؟ چی شد که پست هر کدومتونو بررسی می‌کنم انتظار دارم غمگین نوشته باشین؟

از پست‌هاشون عکس گرفتم و زیر جملات و کلمات شبیه به سبک خودم خط سبز و زیر جملات و کلماتی که متفاوت با شخصیت من و سبک پست‌های منه خط قرمز کشیدم. در ابتدا مختصراً معرفی‌شون می‌کنم. 

بی‌نام از من بزرگتره، دختره، زبان خونده و منو از خاطرات تورنادو می‌شناسه. اون موقع خاموش بوده و از فصل شباهنگ روشن شده و من زیاد نمی‌شناسمش. ولی اون منو زیاد می‌شناسه. همشهریمونه و شیفتۀ فیلم‌ها و سریال‌های کروی!. سبک روزانه‌نویسی‌مون شبیه همه و یه دوست به اسم الناز داره که شبیه منه.

نیلگون از فصل شباهنگ به جرگۀ یاران و مریدان پیوسته و اولین کامنتش ابراز ذوق بابت کشف یک عدد هفتادویکی مثل خودش بود. چهار ماه ازم کوچیکتره، دوست داره دو تا پسر و دو تا دختر داشته باشه و اسمش منو یاد خواهر دوستم دنیز می‌ندازه. اسم خواهرش نیلگون بود. اسم دوستم نگار هم نیلگونو یاد دخترش که هنوز نداره می‌ندازه.

آقا مهرداد میهن‌بلاگیه. یکی دو سال بیشتر نیست که می‌شناسمش و نمی‌دونم از کجا کشفم کرده، ولی تو همین مدت کوتاه حضورش تو وبلاگم پررنگ بوده. ایشون جزو معدود خواننده‌هاییه که همۀ پست‌های اون یکی وبلاگم (همون که توش از ویراستاران و فرهنگستان می‌نوشتم) رو خونده و کامنت گذاشته و پیگیری و علاقه‌ش به این مباحث برام جالبه. مهندسه و روی دریا یا شایدم توی دریا کار می‌کنه، ولی نوشت‌افزارفروشی هم داره.

[عکس پست بی‌نام]

- نمی‌دونم پستِ «الکی مثلاً من افلاطونم» یادتونه یا نه. اونجا به سبک افلاطون اشاره کرده بودم و گفته بودم تمامی رساله‌های افلاطون در قالب «دیالوگ» یا محاوره نگاشته شده‌؛ حتی «آپولوژی» (دفاعیه سقراط) نیز اساس محاوره‌ای داره. از نظر افلاطون، بیان حقایق عالی فلسفی به وسیلۀ زبان و کلمات، اساساً امکان‌پذیر نیست؛ اما امکان ظهور مراتبی از آن در بیان شفاهی (شیوۀ سقراطی) و سپس مکتوباتی که در قالب «دیالوگ» عرضه می‌شوند بیشتره. بی‌نام برای پستی که جای من نوشته بود، این سبک رو انتخاب کرده بود و انتخابش به‌جا بود. لحظۀ دیدن نتایج رو در قالب گفت‌وگوی من و برادرم توصیف کرده و بیان یه اتفاق در چنین قالبی از سبک‌های بسیار پرکاربرد منه که پیش‌تر، بیش‌تر ازش استفاده می‎‌کردم و اخیراً چون ارتباطاتم با دوستان و اطرافیانم کمرنگ‌تر شده، این سبک هم جای خودشو به مونولوگ یا تک‌گویی داده.

- اونجا که دوستی به نام سپیده (البته من هیچ وقت دوستی به این نام نداشتم) بدوبدو میاد و میگه نتایج اومده و چون من برگۀ ثبت‌نامم رو خونه جا گذاشتم و خونه نیستم، پیام میدم به برادرم تا شمارۀ پرونده و داوطلبیمو از روی کارتم بخونه دور از منه یه همچین کاری. اولاً برای یه همچین درخواست مهم و فوری و اورژانسی‌ای پیام نمیدم و زنگ می‌زنم. ثانیاً من هنوز هم کد داوطلبیمو حفظم و این عدد رو تو گوشیم، دفتر یادداشتم، تقویمم و هر جای دم دست و در دسترسی نوشته بودم که تا نتایج اعلام شد، کد رو وارد سیستم کنم و نتیجه رو ببینم.

- اونجا که گفته سپیده و بعد سپیده رو داخل پرانتز توضیح داده و مرور خاطرات کرده از ویژگی‌های منه.

- از :دی و سه تا علامت سؤال برای بیان شدت سؤال به‌جا استفاده کرده ولی اون دو علامت ! و :/ نه. من اصن تو عمرم :/ استفاده نکردم. نمی‌دونم معنیش چیه و چه فرقی با :| داره. ولی :| رو زیاد استفاده می‌کنم. و شاید دلیل اینکه علامت ! رو کم استفاده می‌کنم این باشه که موقع نوشتن هیجان و احساس خاصی ندارم. 

- شمارۀ پرونده و داوطلبی‌مو الکی گفته؛ حال آنکه من تو وبلاگم چیزیو الکی نمی‌گم. یا واقعاً می‌گم، یا سانسور می‌کنم، یا نمیگم. ینی می‌خوام بگم همۀ اعداد مندرج در وبلاگم واقعیه.

- «رو»ی بعد از مفعول رو معمولاً «و» می‌نویسم؛ مگر در مواردی که مفعولم طولانی باشه، به حروف صدادار ختم بشه یا جمله باشه که در این صورت با رو هم می‌گم.

من اسم‌های دیگه ندارما. همون دو تا اسم تورنادو و شباهنگو از دار دنیا دارم.

یاشا همشهری. حالا که کره‌ای دوست داری نامو کامساهامنیدا و mannaseo bangapseumnida

[عکس پست نیلگون]

- زیاد اینتر زده. من موقع نوشتن پست، چنان‌که گویی دارم روی کاغذ می‌نویسم، در مصرف اینتر صرفه‌جویی می‌کنم که پستم جای خالی زیادی نداشته باشه و کاغذ حروم نشه :)) و اولین تفاوتی که وقتی پستشو دیدم نظرمو جلب کرد این اینترها و فضاهای خالی بود.

- از سه نقطه زیاد استفاده نمی‌کنم. زیاد استفاده کرده. یه جا هم از دو نقطه استفاده کرده :|

- من هرگز به مهاجرت فکر نکردم و هرگز در موردش تو وبلاگم ننوشتم. با اینکه «شاید» از لغات پرکاربرد پست‌هامه ولی کاری که احتمال انجامش کمه حتی با «شاید» هم در موردش نمی‌نویسم. ینی می‌خوام بگم بیشتر از فعل ماضی استفاده می‌کنم و از کارهایی که کردم می‌نویسم تا آینده و کارهایی که قراره بکنم.

- خیریت و ینگۀ دنیا غریبیه برام. معمولاً میگم صلاح، مصلحت و امریکا. البته مرگ بر امریکا :دی

- من تهِ پستم اسممو نمی‌نویسم. بعضیا می‌نویسنا. ولی نامه که نیست. پسته دیگه :|

- از نیم‌فاصله‌های رعایت نشده که بگذریم، درستش اینه که ، و . و ؛ و : و چنین علائمی چسبیده به کلمۀ قبلی و با فاصله از کلمۀ بعدی باشن.

- خدا رو چه دیدید جملۀ سؤالی نیست و علامت ؟ فکر کنم زایده. اونجایی هم که گفته نمی‌دونم چقدر طول می‌کشه، این جمله هم خبریه و تهش باید نقطه بذاریم نه علامت سؤال.

- «شاید»، «به‌واقع»، «مستحضرید» از کلمات پرکاربرد پست‌های منه. سؤال از مخاطب هم می‌کنم گاهی. مثلاً می‌گم نشد. بعد میگم چی نشد؟ بعد توضیح می‌دم چی نشد.

- یعنی رو ینی، همتون رو همه‌تون، می اومد رو میومد و یک وقت‌هایی رو یه وقتایی می‌نویسم و «ۀ» رو به‌صورت «ی» نمی‌نویسم.

- قس علی هذا رو من با سین می‌نویسم. قس از مقایسه میاد. بعضی جاها دیدم با صاد می‌نویسن ولی درستش قس هست که از مقایسه میاد.

- می‌ذارم رو با ذ نوشته! احسنت که با ز ننوشته. نودوهفت رو هم درست نوشته و نود و هفت اشتباهه :)

- کنار اسم مراد اسم دیگه‌ای نمیارم. مقصود دیگه کیه؟ :))

ممنونم مامانِ نگار :دی

[عکس پست مهرداد]

- خستمه مثل گرسنمه، گرممه و سردمه هست. ولی در زبان فارسی معیار ندیدم به‌کار بره و اغلب از زبان فارسی‌زبان‌های غیرتهرانی شنیدم خستمه رو. و چون زبان فارسی‌ای که من بهش تسلط دارم فارسی معیاره، این چنین ترکیباتی که تو گویش‌های ایرانی رواج داره رو تو گفتار و نوشتارم استفاده نمی‌کنم. در واقع بلد نیستم که استفاده کنم. یه مثال دیگه‌ای که الان به ذهنم رسید «خوشم از فلان چیز میاد» هست. معمولاً می‌گیم از فلان چیز خوشم میاد و معیارش همینه. ولی تو نوشته‌ها و از زبان دوستان فارسی‌زبانی که اهل شهرهای دیگه هستن بسیار شنیدم و دیدم که می‌گن خوشم از، بدم از. این‌ها تفاوت‌های بسیار ظریفی هستن که گاهی موقع خوندن پست‌ها متوجهشون میشم و وقتی «خستمه» رو تو پست ایشون دیدم گفتم در موردش بنویسم.

- نیم‌فاصله‌ها رو سعی کردن رعایت کنن. تو پست‌های خودشونم این سعی رو می‌بینم. ولی یه جاهایی بعد از نقطه اسپیس نزدن. درستش اینه که ، و . و ؛ و : و چنین علائمی چسبیده به کلمۀ قبلی و با فاصله از کلمۀ بعدی باشن.

- با هیچ کسم میل سخن نیست و دانشگاه سابق و دل و دماغ نداشتن و داشتم فکر می‌کردم از عبارات پرکاربردمه. اونایی که از لفظ دانشگاه سابق استفاده کردن فکر می‌کنم یه نمه دقتشون از بقیه بیشتر بوده. در مورد عبارت دانشگاه سابق تو پست قبلی توضیح دادم.

- شمام مثل اون دوستی که تلاش رو انجام داده بود، وبلاگ‌نویسی رو انجام می‌دین؟ این چه ترکیبیه آخه؟ :))

- از سه نقطه زیاد استفاده نمی‌کنم. ولی اگه استفاده کنم گاهی پایان جمله‌م می‌ذارم برای نشون دادن حرفی که نزدم و تو دلم موند. شاید منم اگه بودم انتهای پستم سه نقطه می‌ذاشتم.

- من «خُب» رو «خوب» و «برای» رو «برا» نمی‌نویسم :دی

- آهنگ تهِ پستشونو با اینکه دوست داشتم، ولی چون بی‌کلام گوش نمی‌دم، یادم نمیاد تو وبلاگم آهنگ بی‌کلام معرفی کرده باشم یا لینکشو ته پستام گذاشته باشم.

- عکس پست فوق‌العاده بود. دقیقاً خود من بودم اون عکس.

متشکرم مهندس :)


+ ادامه بدیم؟ از بین شرکت‌کنندگان کسی هست که بخواد در مورد پستش بنویسم؟

۱۰ نظر ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)