698- مقدمه یا پیشدرآمد پست بعدو که نوشتم؛ اینم چکیده پست بعد
اخیراً درگیریهای لفظی و البته با شدت و ضعفهای متفاوتی داشتم با شما خوانندگان عزیزتر از جان مبنی بر اینکه چرا فالوشون نمیکنم در حالی که منو فالو میکنن و چرا نمیخونمشون در حالی که منو میخونن و چرا کامنت نمیذارم در حالی که برام کامنت میذارن و اگه میخونم چرا فیدبک نمیدم و اگه میخونم چرا خاموشم و چرا وقتی پست رمزدار مینویسن رمزو نمیگیرم و چرا اگه کامنت نمیذارم میگم رمزو بدید بخونم؛ یا سوالات محتوایی در مورد پستها که خب صد بار گفتم من اگه بخوام یه چیزیو توضیح بدم میدم، اگه ندادم ینی یا نپرسید یا فعلاً نپرسید! و مورد بعدی نصیحت کردنِ منه! که خوشم نمیاد از این کار!!!
و یه چند وقته که بنده کامنتهای بی بدیلی دریافت میکنم از سوی همان خوانندگان عزیزتر از جان با این مضمون که چرا اجازه میدید آشنایانتون وبتونو بخونن؟ و چرا آدرس وبتونو بهشون دادید و حتی چه بد که آدرس وبتونو دارن و آدرستونو عوض کنید و بهشون ندید و لابد چه قدر عذاب میکشید از این بابت که آدرس وبتونو ازتون گرفتن و خب ظاهراً یه عده و اگه دقیقتر بگم، همان خوانندگان عزیزتر از جان دچار خلط مبحث شدهاند و من الان وظیفهی خودم میدونم که این جماعت رو از این خلط نجات بدم
ببینید، عزیزان من، این وبلاگ، به معنای عام، اصن وبلاگ نیست! ینی برای من دنیای مجازی محسوب نمیشه! ینی ممکنه الان شما سر قبری نشسته باشید که خالیه! ینی از من و نوشتههام یه همچین انتظاری رو نداشته باشید به واقع!
بعداً توضیح میدم! ینی توضیحش بمونه برای بعد ینی همون باقی بقا!
فعلاً برم تا استاد شماره 10 نیومده...
این ترم یه درس دارم که 3 تا استاد داره
یه سه چهار فصلشو یکی درس میده سه چهار تاشو یکی و بقیهشم یکی!
اینجام ظاهراً مثل دانشگاه قبلی دانشگاه که نیست، دارالمجانینه!!!