657- احبک جدا و اعرف منذ البدایة بانّى سافشل
ذخایر بستنی فریزر (من میگم فریزر، شما بخون جایخی؛ فریزرم کجا بود آخه!!!) تموم شده بود و
یه چند تا بستنی گرفتم بذارم برای روز مبادا که خب به قول قیصر
وقتی تو نیستی، نه هستهای ما چونان که بایدند، نه بایدهای ما
هر روز بیتو، روز مباداست
بی نسیم!!!
بیهماتاقی!!!
دیدم بنا بر فتوای قیصر امروز روز مبادا محسوب میشه و نشستم همه رو خوردم :|
همه رو باهم نخوردمااااا، هر چند ساعت یه بار یکیشو میخوردم :دی
پریروز ناهار بستنی، شام، بستنی، دیروز صبونه یه لیوان شیر، ناهار سیبزمینی سرخکرده، شام بستنی
امروز ناهار همون ذرت پست قبل، شام، سه تا هویج!!!
و بترس از روزی که سیستم گوارشت این پستو به عنوان مدرک میبره دادگاه عدل الهی و علیهت شهادت میده
ماستم گرفتم بخورم بخوابم و شبو بیدار بمونم درس بخونم (این کارارو دیروز انجام دادم برای امتحان امروز)
روش نوشته بود 900 به علاوه منهای 30 گرم که خب اینم خوردم و تا عصر اثر نکرد
سر شب به ناگاه خمیازه بر من مستولی شد و
به مرحلهای رسیدهبودم که این خمیازه تموم نشده و دهنم بسته نشده خمیازه بعدی از راه میرسید و
مجدداً شروع میکردم به خمیازه کشیدن!
از این رو فاز قهوه و نسکافه رو کلید زدم و یه دو سه تا، شما بخون هفت هشت تا نسکافه هم زدم و
عنوان از نزار قبانی
دوستت میدارم بسیــــار
و از ابتدا میدانم،
که من این بازی را خواهم باخت...